English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English Persian
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
Other Matches
in brief بطورخلاصه
talk over مورد بحث ومذاکره مجدد قراردادن
compactly بطورفشرده یامتراکم بطورخلاصه
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
talked صحبت کردن
talk صحبت کردن
to talk [to] صحبت کردن [با]
talks صحبت کردن
speaks صحبت کردن
confabulate صحبت کردن
speak صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle تودماغی صحبت کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
sound off باصدای بلند صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
converse : صحبت کردن محاوره کردن
conversed : صحبت کردن محاوره کردن
conversing : صحبت کردن محاوره کردن
converses : صحبت کردن محاوره کردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
conversing صحبت
talked صحبت
talks صحبت
chitchat صحبت
parle صحبت
talk صحبت
confabulation صحبت
converses صحبت
collocutor هم صحبت
converse صحبت
mouth صحبت
mouthed صحبت
mouthing صحبت
mouths صحبت
conversed صحبت
colloquies صحبت
colloquy صحبت
natter صحبت دوستانه
pillow talk صحبت خودمانی
conversationalists خوش صحبت
conversationalist خوش صحبت
chit chat صحبت کوتاه
my inter locvtor طرف صحبت من
dialogue گفتگو صحبت
asides صحبت تنها
shoptald صحبت بازاری
chatty خوش صحبت
dialogues گفتگو صحبت
speech صحبت نطق
telephone frequency فرکانس صحبت
articulating ماهر در صحبت
nattered صحبت دوستانه
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
articulates ماهر در صحبت
articulate ماهر در صحبت
chit-chat صحبت کوتاه
conversationist خوش صحبت
private talk صحبت خصوصی
nattering صحبت دوستانه
natters صحبت دوستانه
well-spoken خوش صحبت
chitchat صحبت کوتاه
conversable خوش صحبت
speeches صحبت نطق
well spoken خوش صحبت
talk up <idiom> صحبت درمورد
coze صحبت خودمانی
aside صحبت تنها
duologue صحبت دونفری
sniffle صحبت تودماغی
cross talk تداخل صحبت
sniffling صحبت تودماغی
sniffled صحبت تودماغی
sniffles صحبت تودماغی
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
dialogue صحبت با شخص دیگر
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
interlocutor طرف صحبت هم سخن
interlocutors طرف صحبت هم سخن
geste کار نمایان هم صحبت
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
gest کار نمایان هم صحبت
dialog صحبت با شخص دیگر
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
whispery اهسته صحبت کننده
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
blather صحبت بی معنی واحمقانه
dialogues صحبت با شخص دیگر
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
He is a good speaker . He speaker well. خیلی خوب صحبت می کند
There is talk [mention] of something [somebody] . صحبت از چیزی یا کسی است.
He speaks English fluently. انگلیسی راروان صحبت می کند
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
telephone frequency characteristic منحنی مشخصه فرکانس صحبت
talking of ... حال که صحبت از...... بمیان امد
Speaking. [on the phone] [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
throw in مطلبی بر صحبت کسی افزودن
They were stI'll talking away at midnight. تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
kaffeeklatsch صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com