Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
alterably
بطور تغییر پذیر
Other Matches
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
convertible
تغییر پذیر
susceptible of change
تغییر پذیر
mutable
تغییر پذیر
vacillatory
تغییر پذیر
changeable
تغییر پذیر
variable
تغییر پذیر
convertibles
تغییر پذیر
supple
تغییر پذیر
skittish
تغییر پذیر
mutant
تغییر پذیر
variables
تغییر پذیر
mutants
تغییر پذیر
convertible coupe
کوپه تغییر پذیر
inconsonlably
بطور تسلی نا پذیر
conceivably
بطور امکان پذیر
impassibly
بطور تالم پذیر
conceivably
<adv.>
بطور امکان پذیر
contingently
<adv.>
بطور امکان پذیر
provably
بطور اثبات پذیر
as may be the case
<adv.>
بطور امکان پذیر
corruptibly
بطور فساد پذیر
possibly
<adv.>
بطور امکان پذیر
inelastic
غیر قابل انعطاف تغییر نا پذیر
inalterably
بطور غیرقابل تغییر
irreversibly
بطور تغییر ناپذیر
immutably
بطور تغییر ناپذیر
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
gradate
بتدریج و بطور غیر محسوس تغییر رنگ دادن
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
postscripts
زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
postscript
زبان استاندارد شرح صفحه ساخت Adobe Systems. حاوی نوع نوشتاری انعط اف پذیر و قابل تغییر است و در چاپگرهای لیزری دیده میشود
repairable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
ascendable
تفوق پذیر فراز پذیر
mixable
امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendible
تفوق پذیر فراز پذیر
reparable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
educatable
تربیت پذیر تعلیم پذیر
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
adaptable organism
موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
change over
تغییر روش تغییر رویه
change
تغییر کردن تغییر دادن
changed
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
changing
تغییر کردن تغییر دادن
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively
بطور نافذ بطور زننده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
angular travel
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
soluble
حل پذیر
cleavable
رخ پذیر
pi acceptor
پی پذیر
pliable
خم پذیر
solvable
حل پذیر
non return to zero
سیستم ارسال سیگنال که ولتاژ مثبت نشان دهنده یک عدد دودویی و ولتاژ منفی عدد دیگر باشد. نمایش عدد دودویی که سیگنال در آن وقتی وضعیت داده تغییر میکند تغییر کند و پس از هر بیت داده به ولتاژ صفر برنگردد
programmable read only memory
حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
contrivable
<adj.>
اجرا پذیر
despicable
نکوهش پذیر
executable
<adj.>
انجام پذیر
testable
شهادت پذیر
thinkable
اندیشه پذیر
makeable
<adj.>
اجرا پذیر
makable
<adj.>
امکان پذیر
workable
<adj.>
صورت پذیر
workable
<adj.>
اجرا پذیر
workable
<adj.>
انجام پذیر
practicable
<adj.>
اجرا پذیر
feasible
<adj.>
اجرا پذیر
testable
ازمون پذیر
interchangeably
بطورتبادل پذیر
makable
[spv. makeable]
<adj.>
اجرا پذیر
thermosetting
سختی پذیر
executable
<adj.>
اجرا پذیر
doable
<adj.>
اجرا پذیر
manageable
<adj.>
اجرا پذیر
achievable
<adj.>
اجرا پذیر
possible
[doable, feasible]
<adj.>
اجرا پذیر
plunderable
چپاول پذیر
passives
کنش پذیر
refutable
تکذیب پذیر
regulable
تنظیم پذیر
remediable
درمان پذیر
remediable
چاره پذیر
remediable
گزیر پذیر
available
دسترس پذیر
passive
کنش پذیر
reflexible
انعکاس پذیر
justifiable
توجیه پذیر
precipitable
تعلیق پذیر
proprotionable
تناسب پذیر
protean
شکل پذیر
proton acceptor
پرتون پذیر
protractile
امتداد پذیر
measurable
سنجش پذیر
reclaimable
ادعا پذیر
reducible
تقلیل پذیر
resolvable
تفکیک پذیر
revocable
ابطال پذیر
tensible
کشش پذیر
terminable
<adj.>
فسخ پذیر
makable
<adj.>
اجرا پذیر
subjugable
تسخیر پذیر
makable
<adj.>
انجام پذیر
makable
<adj.>
صورت پذیر
teachable
تعلیم پذیر
superimposable
انطباق پذیر
inexcusable
عذر نا پذیر
rotatable
چرخش پذیر
semi solvable
نیم حل پذیر
sequacious
نصیحت پذیر
severable
تفکیک پذیر
shapeable
شکل پذیر
spoilable
فساد پذیر
spottable
لکه پذیر
stainable
لکه پذیر
subduable
تسخیر پذیر
tangible
پرماس پذیر
vulnerable
اسیب پذیر
vulnerable
زخم پذیر
expendable
مصرف پذیر
supple
انعطاف پذیر
realizable
تحقق پذیر
definable
تعریف پذیر
sociable
جامعه پذیر
submissive
سلطه پذیر
accident-prone
سانحه پذیر
accident prone
سانحه پذیر
transferable
انتقال پذیر
doable
<adj.>
انجام پذیر
tangibly
پرماس پذیر
divisible
بخش پذیر
bearable
تحمل پذیر
stretchier
کشش پذیر
peaceable
اشتی پذیر
stretchier
فراخی پذیر
stretchiest
کشش پذیر
stretchiest
فراخی پذیر
indissoluble
تجزیه نا پذیر
stretchy
کشش پذیر
stretchy
فراخی پذیر
adaptable
انطباق پذیر
adaptable
وفق پذیر
applicable
کاربرد پذیر
applicable
کاربست پذیر
reversible
واگشت پذیر
reversible
برگشت پذیر
permeable
رطوبت پذیر
permeable
نفوذ پذیر
permeable
نشت پذیر
curable
علاج پذیر
avoidable
اجتناب پذیر
inevitable
چاره نا پذیر
shock absorber
ضربه پذیر
reactive
واکنش پذیر
impressionable
تاثر پذیر
impressionable
اثر پذیر
tolerable
مدارا پذیر
inexhaustible
خستگی نا پذیر
tolerable
تحمل پذیر
conceivable
امکان پذیر
soluble
انحلال پذیر
flammable
اشتعال پذیر
inflammable
اشتعال پذیر
inflammable
التهاب پذیر
excitable
تحریک پذیر
irritable
تحریک پذیر
exceptionable
اعتراض پذیر
shock absorbers
ضربه پذیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com