Dictiornary-Farsi | بطور مختصر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 206 (12 milliseconds)

English	Persian
concisely	بطور مختصر


Search result with all words

skim	سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed	سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims	سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
in a nutshell	بطور خیلی مختصر
out lawry	طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
Other Matches

precise	مختصر کردن مختصر
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
shortest	مختصر
briefer	مختصر
shorter	مختصر
compend	مختصر
brief	مختصر
briefed	مختصر
succinct	مختصر
abstracted	مختصر
summaries	مختصر
partial	مختصر
summary	مختصر
tis	مختصر ti is
viz	مختصر
terse	مختصر
terser	مختصر
tersest	مختصر
briefest	مختصر
abridged	مختصر
febricula	تب مختصر
synoptic	مختصر
incomprehensive	مختصر
abbreviated	مختصر
concise <adj.>	مختصر
fleeting <adj.>	مختصر
succinct <adj.>	مختصر
epitome	مختصر
curt <adj.>	مختصر
short <adj.>	مختصر
little	مختصر
short term	مختصر
grammalogue	مختصر
laconically	مختصر گو
sum	مختصر
sums	مختصر
short	مختصر
laconic	مختصر گو
concise	مختصر
gnomical	مختصر
abridge	مختصر کردن
snack	خوراک مختصر
paraph	امضای مختصر
short and sweet <idiom>	مختصر ومفید
snacks	خوراک مختصر
my initials are s.h	امضای مختصر من
grind out	پیشروی مختصر
contracted	مختصر محدود
flashes	روشنایی مختصر
tendency	علاقه مختصر
shortener	مختصر کننده
inking	اطلاع مختصر
handlist	فهرست مختصر
petit mal	صرع مختصر
click	صدای مختصر
flash	روشنایی مختصر
telegraphic	تلگرافی مختصر
flashed	روشنایی مختصر
squabble	نزا مختصر
tendencies	علاقه مختصر
potluck	غذای مختصر
clicked	صدای مختصر
briefly speaking	مختصر کنیم
synopsis	اجمال مختصر
let us be brief	مختصر کنیم
curtails	مختصر نمودن
curtailing	مختصر نمودن
curtailed	مختصر نمودن
curtail	مختصر نمودن
nodding acquaintance	آشنایی مختصر
tiffin	ناهار مختصر
simplifier	مختصر کننده
squabbled	نزا مختصر
clicks	صدای مختصر
scumble	مالش مختصر
lacanic	مختصر و مفید
apercu	خلاصه مختصر
squabbling	نزا مختصر
tots	یادداشت مختصر
tot	یادداشت مختصر
squabbles	نزا مختصر
cheep	اشاره مختصر
synopses	اجمال مختصر
velitation	جنگ مختصر
brief	کوتاه مختصر
summaries	خلاصه مختصر
pithy	مختصر ومفید
briefed	کوتاه مختصر
brachygraphy	مختصر نویسی
shorthand	مختصر نویسی
comedietta	کمدی مختصر
summary	خلاصه مختصر
briefer	کوتاه مختصر
briefest	کوتاه مختصر
compendium	مختصر کوتاهی
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
martially	بطور جنگی بطور نظامی
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively	بطور نافذ بطور زننده
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
briefly <adv.>	بصورت مختصر و مفید
compendiously <adv.>	بصورت مختصر و مفید
curtly <adv.>	بصورت مختصر و مفید
shorten	مختصر کردن کاستن
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
spot	زمان مختصر لحظه
simplification	تسهیل مختصر سازی
simplifications	تسهیل مختصر سازی
byword	اشاره یانگاه مختصر
pittance	کمک هزینه مختصر
prospectuses	شرح حال مختصر
prospectus	شرح حال مختصر
bywords	اشاره یانگاه مختصر
spots	زمان مختصر لحظه
shortens	مختصر کردن کاستن
shortened	مختصر کردن کاستن
abbreviating	مختصر یا مفید کردن
abbreviates	مختصر یا مفید کردن
abbreviate	مختصر یا مفید کردن
bowing acquaintance	آشنایی مختصر سلامی و بس
metastable	دارای ثبات مختصر
blockhouse	بنای استحکامی مختصر
look in	دیدن کردن مختصر
feather	فشار مختصر به گاز
abriviated addressing	ادرس مختصر شده
pulls	برتری جزئی و مختصر
compendious	موجز مختصر ومفید
pull	برتری جزئی و مختصر
multocular	مختصر و مفید کوتاه و سودمند
blinked	نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks	نادیده گرفته نگاه مختصر
blink	نادیده گرفته نگاه مختصر
simplifcation	ساده گردانی مختصر سازی
smack	چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplifications	ساده گردانی مختصر سازی
step in	بازدید مختصر وکوتاهی کردن
billet	ورقه جیره یادداشت مختصر
smacks	چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplification	ساده گردانی مختصر سازی
to d. into a book	نگاه مختصر بکتابی کردن
billets	ورقه جیره یادداشت مختصر
billeting	ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted	ورقه جیره یادداشت مختصر
smacked	چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
nuance	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlines	مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline	مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashes	ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
outlining	مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flashed	ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
nuances	اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
outlined	مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
flash	ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
to run in to a person	دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
luncheonettes	رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonette	رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
That is it in a nutshell.	موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
absorption representation	[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture	[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
sclaff	تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
mnemonic	حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably	بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
shortening reaction	واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
stenography	مختصر نویسی کوتاه نویسی
tint	رنگ مختصر سایهء رنگ
tints	رنگ مختصر سایهء رنگ
simplifies	اسان تر کردن مختصر کردن
simplify	مختصر کردن اسانتر کردن
simplifies	مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying	مختصر کردن اسانتر کردن
simplify	اسان تر کردن مختصر کردن
tinting	رنگ مختصر سایهء رنگ
simplifying	اسان تر کردن مختصر کردن
glanced	نگاه نگاه مختصر
glance	نگاه نگاه مختصر
glances	نگاه نگاه مختصر
transtively	بطور
meanly	بطور بد
confusedly	بطور در هم و بر هم
wetly	بطور تر
flabbily	بطور شل و ول
loosely	بطور شل یا ول
streakily	بطور خط خط
atilt	بطور کج
lastingly	بطور پا بر جا
incommunicably	بطور نگفتنی
inauspiciously	بطور مشئوم
inconclusively	بطور غیرقطعی

concisely

بطور مختصر