Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
almost
بطور نزدیک
Search result with all words
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
Other Matches
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
irretrievably
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
indisputable
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indeterminately
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly
بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indecorously
بطور ناشایسته بطور نازیبا
incisively
بطور نافذ بطور زننده
improperly
بطور غلط بطور نامناسب
latently
بطور ناپیدا بطور پوشیده
abusively
بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely
بطور اصل بطور بی ریا
martially
بطور جنگی بطور نظامی
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
irrevocably
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
closest
نزدیک
closer
نزدیک
accessible
نزدیک
neared
نزدیک
forbye
از نزدیک
near
نزدیک
cephalo
نزدیک به سر
upcoming
نزدیک
caudal
نزدیک به دم
closes
نزدیک
near-
نزدیک
not ahunderd mails flom
نزدیک
next door to
نزدیک
nears
نزدیک
nearing
نزدیک
near upon
نزدیک
forthcoming
نزدیک
approaching
نزدیک
near at hand
نزدیک
near by
نزدیک به
near by
نزدیک
on the eve of
نزدیک
nearer
نزدیک
at hand
نزدیک
neighbouring
نزدیک
in sight
نزدیک
on the verge of
نزدیک به
nearest
نزدیک
beside
نزدیک
hard by
نزدیک
close up
از نزدیک
nearby
نزدیک
fast by
نزدیک
up to
<idiom>
نزدیک به
imminent
نزدیک
close-up
از نزدیک
up against
<idiom>
نزدیک به
proximate
نزدیک
close-ups
از نزدیک
vicinal
نزدیک
forby
از نزدیک
close by
نزدیک
to gain ground upon
نزدیک
close
نزدیک
nigh
نزدیک
close aboard
نزدیک
by
از نزدیک
foreby
نزدیک
forbye
نزدیک
towards
نزدیک
adjacent
نزدیک
narrowly
از نزدیک
contiguous
نزدیک
hand to hand
نزدیک
hand-to-hand
نزدیک
forby
نزدیک
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
nearest
نزدیک به ضربه
subadult
نزدیک سن تکلیف
whitish
نزدیک به سفید
to gain on
نزدیک شدن به
near by
دم دست نزدیک
subapical
نزدیک راس
toward
نزدیک به مقارن
subsaturated
نزدیک به اشباع
low
نزدیک سبد
near shore
نزدیک به ساحل
by
نزدیک کنار
near sightedness
نزدیک بینی
to keep close
نزدیک ماندن
proximal
نزدیک مبدا
nearer the end
نزدیک تر بیابان
nearsightedness
نزدیک بینی
neighbor
همسایه نزدیک
near
نزدیک به ضربه
near-
نزدیک به ضربه
paranasal
نزدیک بینی
nearing
نزدیک به ضربه
foreground
نزدیک نما
to be on the way
نزدیک شدن
recent memory
حافظه نزدیک
abutted
نزدیک بودن
neared
نزدیک به ضربه
to come by
نزدیک شدن
abuts
نزدیک بودن
abut
نزدیک بودن
nears
نزدیک به ضربه
nearer
نزدیک به ضربه
in the near future
در آینده نزدیک
myopy
نزدیک بینی
near sight
نزدیک بینی
short sighted
نزدیک بین
deciding
نزدیک به هدف
short-range
نزدیک برد
short range
نزدیک برد
inside
نزدیک بمرکز
stand by
<idiom>
نزدیک بودن
near-sighted
نزدیک بین
near sighted
نزدیک بین
closest
نزدیک بهم
besides
بعلاوه نزدیک
close
نزدیک بهم
paulo postfuture
اینده نزدیک
parotic
نزدیک به گوش
beetle eyed
نزدیک بین
adjoining
نزدیک مجاور
closest
نزدیک به ناو
nearsighted
نزدیک بین
insides
نزدیک بمرکز
closer
نزدیک به ناو
closer
نزدیک بهم
Near East
خاور نزدیک
close
نزدیک به ناو
closes
نزدیک به ناو
closes
نزدیک بهم
short-sighted
نزدیک بین
Near our office .
نزدیک اداره ما
subcentral
نزدیک مرکز
paranephric
نزدیک گرده
short
نزدیک تور
odd comeshortly
اینده نزدیک
odd comeshortly
روز نزدیک
grazes
نزدیک به زمین
grazed
نزدیک به زمین
graze
نزدیک به زمین
acceding
نزدیک شدن
accedes
نزدیک شدن
acceded
نزدیک شدن
shorter
نزدیک تور
shortest
نزدیک تور
at
پهلوی نزدیک
parahepatic
نزدیک جگر
converging
به هم نزدیک شدن
to be quite close
نزدیک به هم بودن
converges
به هم نزدیک شدن
on the simmer
نزدیک بجوش
converged
به هم نزدیک شدن
converge
به هم نزدیک شدن
of kin
نزدیک همانند
accede
نزدیک شدن
accosts
نزدیک شدن
accost
نزدیک شدن
deep
نزدیک به هدف
deeper
نزدیک به هدف
hand in glove
خیلی نزدیک
in-
نزدیک ساحل
close range
مسافت نزدیک
in-
نزدیک دم دست
close price
قیمت نزدیک
close range
فاصله نزدیک
accost
نزدیک کشیدن
accosting
نزدیک کشیدن
close supervision
نظارت نزدیک
deepest
نزدیک به هدف
accosting
نزدیک شدن
approaches
نزدیک شدن
accosted
نزدیک کشیدن
accosted
نزدیک شدن
inextremis
نزدیک بمرگ
in
نزدیک دم دست
one of these days
دراینده نزدیک
close coordination
همکاری نزدیک
close controlled
همکاری نزدیک
in the near f.
دراینده نزدیک
in shore
در اب نزدیک کرانه
aftermost
نزدیک پاشنه
aggress
نزدیک شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com