Dictiornary-Farsi | بطور کامل یا بالغ | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
maturely	بطور کامل یا بالغ


Other Matches

imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
perfectly	بطور کامل
elaborately	بطور کامل
hip and thigh	بطور کامل
plenarily	بطور کامل
full draw	کشیدن زه کمان بطور کامل
exhaust	خالی شدن بطور کامل
souse	بطور کامل پوشاندن حمله کردن
hobbledehoy	کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
final set	حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
full-grown	بالغ
major	بالغ
full grown	بالغ
majored	بالغ
passing	بالغ بر
majoring	بالغ
marriageable	بالغ
of age	بالغ
of mature age	بالغ
immature	نا بالغ
adults	بالغ
adolescents	بالغ
adolescent	بالغ
grown-ups	بالغ
grown-up	بالغ
adult	بالغ
matures	بالغ
mature	بالغ
to run up to	بالغ شدن بر
to grow up	بالغ شدن
to foot up	بالغ شدن
grow up	بالغ شدن
to figure out	بالغ شدن
grown up	بالغ و رشید
attaining one's majority	بالغ شدن
full-fledged	بالغ رسیده
full fledged	بالغ رسیده
exceeds	بالغ شدن بر
exceeded	بالغ شدن بر
exceed	بالغ شدن بر
mount	بالغ شدن بر
mounts	بالغ شدن بر
maturate	بالغ شدن
to attain on's majority	بالغ شدن
subadult	نیمه بالغ
Mts	بالغ شدن
ripe	بالغ چیدنی
numbers	بالغ شدن بر
number	بالغ شدن بر
ripest	بالغ چیدنی
mature	بالغ شدن
matures	بالغ شدن
riper	بالغ چیدنی
Mt	بالغ شدن
soar	بالغ شدن بر
soars	بالغ شدن بر
soared	بالغ شدن بر
fullest	بالغ رسیده
come of age	بالغ شدن
full	بالغ رسیده
to come of age	بالغ شدن
bloomer	شخص بالغ
goslings	شخص نا بالغ وخام
amounts	بالغ شدن رسیدن
gosling	شخص نا بالغ وخام
amounting	بالغ شدن رسیدن
amounted	بالغ شدن رسیدن
amount	بالغ شدن رسیدن
averages	رویهمرفته بالغ شدن
averaging	رویهمرفته بالغ شدن
average	رویهمرفته بالغ شدن
averaged	رویهمرفته بالغ شدن
to tal	بالغ شدن بر جمع زدن
the students t. 00	شاگردان به 004تن بالغ میشود
irretrievably	بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
the students total 00	شماره شاگردابه 004تن بالغ میشود
The losses run into hundreds of thousands.	خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
to run to a quantity [to run into a sum]	بر مبلغی [مقداری] بالغ شدن [یا بودن]
girly	غیر بالغ خام وبچه گانه
spermatozoon	یاخته متحرک نطفه بالغ جنس نر
mensch	[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
spermatozoa	یاخته متحرک نطفه بالغ جنس نر
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously	بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
indisputable	بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
The book runs to nearly 600 pages.	این کتاب تقریبا بالغ بر ۶۰۰ صفحه می شود.
gamete	سلول جنسی بالغ قابل تکثیر انگل مالاریا
poorly	بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly	بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
immortally	بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately	بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
incisively	بطور نافذ بطور زننده
abusively	بطور ناصحیح بطور دشنام
martially	بطور جنگی بطور نظامی
genuinely	بطور اصل بطور بی ریا
latently	بطور ناپیدا بطور پوشیده
indecorously	بطور ناشایسته بطور نازیبا
improperly	بطور غلط بطور نامناسب
irrevocably	بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
complete	کامل
plenary	کامل
plenaries	کامل
starker	کامل
perfect	کامل
starkest	کامل
large	کامل
larger	کامل
exact	کامل
starkly	کامل
wall-to-wall	کامل
totalled	کامل
saturation	کامل
unmitigated	کامل
largest	کامل
self-contained	کامل
all-out	کامل
semibreve	نت کامل
semibreves	نت کامل
total	کامل
totals	کامل
totalling	کامل
main	کامل
totaling	کامل
totaled	کامل
perfected	کامل
perfecting	کامل
perfects	کامل
exacts	کامل
exacted	کامل
unqualified	کامل
empennage	دم کامل
absolutes	کامل
full	کامل
echaustive	کامل
completing	کامل
absolute	کامل
fullest	کامل
completed	کامل
completes	کامل
unabridged	کامل
full fledged	کامل
entire	کامل
stark	کامل
searching	کامل
in a entireness of state	کامل
of ripe years	کامل
full-fledged	کامل
inexplicably	بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
panoply	زره کامل
total score	نمره کامل
totalize	کامل کردن
total porosity	تخلخل کامل
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
detail	شرح کامل
foud royant a	سکته کامل
flying colors	توفیق کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
fixed round	فشنگ کامل
fuller	کامل تر تمام تر
partial	نیمه کامل
panoply	سلاح کامل
empery	سلطه کامل
detailing	شرح کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
uberrima fides	صراحت کامل
full annealing	بازپخت کامل
inside and out <idiom>	به طور کامل
to the hilt <idiom>	به طور کامل
full command	اداره کامل
U-turns	دور کامل
to the bone <idiom>	به طور کامل
full employment	اشتغال کامل
full annealing	کامل گداختن
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
full command	کنترل کامل
full blown	تمام کامل
out-and-out	کامل سرتاسر
U-turn	دور کامل
out and out	کامل سرتاسر
accomplished	کامل شده
uncomplimentary	غیر کامل
unperfect	غیر کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
willie waught	یک جرعه کامل
changeover	دگرگونی کامل
changeovers	دگرگونی کامل
full bodied money	پول کامل
conversancy	اشنایی کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
perfect competition	رقابت کامل
partitura	قطعه کامل
partitur	قطعه کامل