Total search result: 204 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
uniformly |
بطور یکسان |
equably |
بطور یکسان |
identically |
بطور یکسان |
|
|
Search result with all words |
|
collective pitch control |
کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد |
Other Matches |
|
autosync |
خصوصیت یک مودم برای ارسال سیگنال دادههای یکسان به کامپیوتری که فقط سیگنالهای غیر یکسان را منتقل میکند |
flat rate |
نرخ یکسان تعرفه یکسان |
constant angle arch dam |
بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان |
coragne line |
خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان |
irretrievably |
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر |
inconsiderably |
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد |
nauseously |
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز |
horridly |
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده |
indisputable |
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم |
lusciously |
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده |
invariant |
یکسان |
uniforms |
یکسان |
similar |
یکسان |
of kin |
یکسان |
uniform |
یکسان |
akin |
یکسان |
identic |
یکسان |
same |
یکسان |
equals |
یکسان |
identical |
یکسان |
equalling |
یکسان |
similiar |
یکسان |
equalled |
یکسان |
equaling |
یکسان |
equaled |
یکسان |
equal |
یکسان |
alike |
شبیه یکسان |
uniforms |
یک شکل یکسان |
solid |
یکسان فضائی |
assimilated |
یکسان کردن |
uniform |
یک شکل یکسان |
spreading |
پخش یکسان |
solids |
یکسان فضائی |
uniform movement |
جنبش یکسان |
assimilates |
یکسان کردن |
assimilating |
یکسان کردن |
standard |
یکسان معیار |
assimilatc |
یکسان کردن |
standards |
یکسان معیار |
assimilate |
یکسان کردن |
immortally |
بطور فنا ناپذیر بطور باقی |
grossly |
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص |
indeterminately |
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع |
poorly |
بطور ناچیز بطور غیر کافی |
equate |
یکسان فرض کردن |
balanced design |
طرح با تراز یکسان |
rase |
باخاک یکسان کردن |
equally appearing difference |
تفاوتهای یکسان نما |
without distinction |
بدون فرق یکسان |
The city was razed to the ground. |
شهر با خاک یکسان شد |
equal appearing intervals |
فاصلههای یکسان نما |
nuclear parity |
قدرت اتمی یکسان |
to make even with the ground |
با خاک یکسان کردن |
isoelectronic |
دارای الکترونهای یکسان |
coconsciousness |
ادراک چیزهای یکسان |
to kiss the dust |
باخاک یکسان شدن |
it ius all one to me |
برای من یکسان است |
coconscious |
ادراک چیزهای یکسان |
equates |
یکسان فرض کردن |
equated |
یکسان فرض کردن |
to raze a city to the ground |
شهری را با خاک یکسان کردن |
to lump them all together <idiom> |
با همه یکسان رفتار کردن |
method of equal appearing intervals |
روش فاصلههای یکسان نما |
irregular polygon |
شی گرافیکی که ابعاد یکسان دارد |
to prostrate a city |
شهری را با خاک یکسان کردن |
balances |
برای همه خطاها یکسان است |
It is exact to hair. |
مو نمی زند ( کاملا"یکسان است ) |
an e. battle |
جنگی که برای دو طرف یکسان است |
balance |
برای همه خطاها یکسان است |
shannon |
انتخابی بین دو واقعه بااحتمال یکسان |
plugs |
امکان نصب در سوکت یکسان میدهد |
plugging |
امکان نصب در سوکت یکسان میدهد |
plug |
امکان نصب در سوکت یکسان میدهد |
incisively |
بطور نافذ بطور زننده |
improperly |
بطور غلط بطور نامناسب |
abusively |
بطور ناصحیح بطور دشنام |
martially |
بطور جنگی بطور نظامی |
genuinely |
بطور اصل بطور بی ریا |
latently |
بطور ناپیدا بطور پوشیده |
indecorously |
بطور ناشایسته بطور نازیبا |
Hamming code |
تعداد ارقامی که در دو کلمه با طول یکسان متفاوتند |
equisignal zone |
منطقهای که دارای امواج مغناطیسی یکسان است |
logical |
تابع بررسی یکسان بودن دو سیگنال منط قی |
frequencies |
فرکانس ساعت اصلی که سیستم را یکسان میکند |
frequency |
فرکانس ساعت اصلی که سیستم را یکسان میکند |
external |
ساعت یا سیگنال یکسان کننده در خارج یک وسیله |
externals |
ساعت یا سیگنال یکسان کننده در خارج یک وسیله |
To treat them all alike. (indiscriminately). |
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن ) |
democratic network |
شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند |
peer |
هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند |
peered |
هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند |
isocracy |
حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است |
peering |
هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند |
differential laser gyro |
دو اشعه لیزر با پلاریزاسیون یکسان که برای یک ژایروبکار میروند |
duplication check |
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد |
asynchronous |
ارتباطی که از hadshaking برای یکسان کردن ارسال داده استفاده می کنند |
homonym |
کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد |
homograph |
کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد |
isodynamic line |
خطی در روی نقشه که بوسیله ان جاهایی که زورمغناطیسی درانها یکسان است |
identity |
دروازه منط ق که حاوی خروجی ست که در صورتی که ورودی ها یکسان باشد درست است |
identities |
دروازه منط ق که حاوی خروجی ست که در صورتی که ورودی ها یکسان باشد درست است |
isoclinal line |
خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است |
universal time |
زمان که به گردش زمین بستگی داشته باشد و لذا بطورمطلق یکسان نمیباشد |
rhumb line |
خط فرضی روی کره زمین که همه نصف النهارها را تحت زاویه یکسان قطع میکند |
isochronous network |
شبکهای که در آن تمام قط عات شبکه از یک ساعت عمومی استفاده می کنند تا زمان بندی یکسان باشد |
out of step |
دو یا چند سری پالسهای دیجیتال یا سایر پدیدههای ناپیوسته با فرکانسهای یکسان که در زمانهای متفاون رخ میدهند |
baud rate |
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند |
baud |
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند |
multiplex |
سیستم تنظیم تقسیم که تمام کانال ها حاوی داده با استفاده از پروتکل یکسان و نرخ ارسال هستند |
pascal |
فشار وارد بریک نقطه صرف نظر از شتاب ناشی از گرانش در همه جهات یکسان میباشد |
clocks |
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت |
clock |
مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت |
eraser |
در یک برنامه گرافیک تابعی که به فضاهای تصویر اجازه پاک شدن میدهد و یا اینکه با رنگ شب صفحه یکسان شود |
isoclinic line |
خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود |
erasers |
در یک برنامه گرافیک تابعی که به فضاهای تصویر اجازه پاک شدن میدهد و یا اینکه با رنگ شب صفحه یکسان شود |
pinning |
قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند |
pin |
قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند |
letter quality printing |
خصوصیت برخی چاپگرهای matria-dot که حروف با کیفیت یکسان با ماشین تایپ را با نقاط بسیار نزدیک به هم تامین میکند |
pinned |
قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند |
dual |
دو سیستم کامپیوتری که به طور موازی روی داده یکسان کار می کنند با دستورات مشابه برای اطمینان از صمت بالا |
irrevocably |
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر |
departmental LAN |
شبکه محلی کوچک برای اتصال گروه افرادی که در سازمان یا اداره یکسان کار می کنند و اجازه میدهد به کاربران تا از فایلها |
isocratic |
دارای اختیارات برابر که دران اختیارات سیاسی همه کس یکسان است |
combinatorics |
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی |
homogeneous computer network |
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند |
noncompatibility |
دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند |
lasers |
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند |
laser |
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند |
inexplicably |
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر |
function |
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند |
functions |
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند |
functioned |
سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند |
graphics |
استاندارد برای دستورات نرم افزاری و توابع شرح ورودی /خروجی گرافیکی برای تامین تابع یکسان روی هر نوع سخت افزار |
equivalence |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است |
inequivalence |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که ورودی ها یکسان نباشند وگرنه خروجی نادرست است |
one level address |
سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند |
isopiestic |
دارای فشار یکسان خط هم فشار |
MIDI sequencer |
داده MIDI از درون دستگاه یکسان کننده میدهد. 2-وسیله سخت افزاری که داده MIDI ذخیره شده را ضب و اجرا میکند |
gresham's law |
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند |
lappets |
[حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.] |
iso product curve |
منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان |
atilt |
بطور کج |
meanly |
بطور بد |
transtively |
بطور |
wetly |
بطور تر |
loosely |
بطور شل یا ول |
lastingly |
بطور پا بر جا |
confusedly |
بطور در هم و بر هم |
streakily |
بطور خط خط |
flabbily |
بطور شل و ول |
compulsorily |
بطور اجباری |
indicatively |
بطور اشاره |
inexpressively |
بطور گنگ |
desultorily |
بطور بی ترتیب |
inferiorly |
بطور پست |
inferentially |
بطور استنباطی |
commodiously |
بطور راحت |
indefeasibly |
بطور پابرجا |
determinately |
بطور معین |
infernally |
بطور جهنمی |
compatibly |
بطور موافق |
incorporeally |
بطور غیرمحسوس |
compositely |
بطور مرکب |
comprehensibly |
بطور مفهوم |
inferiorly |
بطور زبردست |
indecently |
بطور ناشایسته |
comprehensively |
بطور جامع |
inexpressibly |
بطور نگفتنی |
inexplicitly |
بطور ناصریح |
connectedly |
بطور متصل |
inefficaciously |
بطور بی فایده |
industriously |
بطور ساعی |
inductively |
بطور قیاس |
indissolubly |
بطور پایدار |
contrarily |
بطور متضاد |
indissolubly |
بطور غیرقابل حل |
contagiously |
بطور مسری |
consumedly |
بطور زیاد |
indispensably |
بطور حتمی |
contrary to nature |
بطور معجزه |
ineligibly |
بطور ناشایسته |
indicatively |
بطور اخباری |
inexpensively |
بطور کم خرج |
indiscretely |
بطور یک پارچه |
destructively |
بطور مهلک |
destructively |
بطور مخرب |
inexactly |
بطور ناصحیح |
cozily |
بطور راحت |
deplorably |
بطور اسفناک |
inexactly |
بطور نادرست |
declaredly |
بطور اعلام |
indispansably |
بطور ضروری |
itineratly |
بطور گردنده |
irrelevantly |
بطور نامربوط |
irrelevantly |
بطور بی ربط |
irrelatively |
بطور نامربوط |
briefly speaking |
بطور خلاصه |
by contract |
بطور مقاطعه |
by way of exception |
بطور استثناء |
cannily |
بطور عاقلانه |