Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
Other Matches
heightening
بلندتر کردن
heightens
بلندتر کردن
heightened
بلندتر کردن
heighten
بلندتر کردن
top
بلندتر بودن از
She is head and shoulders above others .
یک سر وگردن از بقیه بلندتر است
tedradynamous
دارای شش پرچمی که دوپرچمش بلندتر باشد
averruncator
یکجور قیچی که با ان شاخههای بلندتر از قدرس رامیزنند
To quibble and equivocate.
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speak
صحبت کردن
speaks
صحبت کردن
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
talk
صحبت کردن
confabulate
صحبت کردن
talks
صحبت کردن
talked
صحبت کردن
sniffle
تودماغی صحبت کردن
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
sniffled
تودماغی صحبت کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffles
تودماغی صحبت کردن
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
to switch on
طرف صحبت کردن
landscaped
جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscaping
جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscapes
جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
landscape
جهت یابی صفحه یا کاغذ که لبه بلندتر آن افقی است
macron
علامت "-" که بالای حروف صدادار گذارده میشود تاصدای ان بلندتر شود
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
blather
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
converses
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
: صحبت کردن محاوره کردن
conversed
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
: صحبت کردن محاوره کردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
converses
صحبت
conversing
صحبت
conversed
صحبت
parle
صحبت
colloquies
صحبت
talked
صحبت
talk
صحبت
talks
صحبت
converse
صحبت
colloquy
صحبت
mouth
صحبت
mouths
صحبت
collocutor
هم صحبت
confabulation
صحبت
mouthing
صحبت
mouthed
صحبت
chitchat
صحبت
natters
صحبت دوستانه
my inter locvtor
طرف صحبت من
chit chat
صحبت کوتاه
duologue
صحبت دونفری
conversationist
خوش صحبت
speeches
صحبت نطق
speech
صحبت نطق
conversationalists
خوش صحبت
conversationalist
خوش صحبت
shoptald
صحبت بازاری
chatty
خوش صحبت
asides
صحبت تنها
aside
صحبت تنها
private talk
صحبت خصوصی
telephone frequency
فرکانس صحبت
She refused to open her oips .
لب به صحبت بازنکرد
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
nattering
صحبت دوستانه
sniffling
صحبت تودماغی
sniffled
صحبت تودماغی
coze
صحبت خودمانی
articulating
ماهر در صحبت
chitchat
صحبت کوتاه
sniffles
صحبت تودماغی
cross talk
تداخل صحبت
dialogue
گفتگو صحبت
chit-chat
صحبت کوتاه
natter
صحبت دوستانه
dialogues
گفتگو صحبت
articulate
ماهر در صحبت
conversable
خوش صحبت
nattered
صحبت دوستانه
well spoken
خوش صحبت
articulates
ماهر در صحبت
well-spoken
خوش صحبت
sniffle
صحبت تودماغی
pillow talk
صحبت خودمانی
monologues
تک سخنگویی صحبت یک نفری
blather
صحبت بی معنی واحمقانه
dialogue
صحبت با شخص دیگر
dialogues
صحبت با شخص دیگر
At this point of the conversation.
صحبت که به اینجا رسید
monolog
تک سخنگویی صحبت یک نفری
dialog
صحبت با شخص دیگر
monologue
تک سخنگویی صحبت یک نفری
gest
کار نمایان هم صحبت
whispery
اهسته صحبت کننده
There is some talk of his resigning.
صحبت از استعفای اوست
he was talking about me
درخصوص من صحبت می کرد
weigh one's words
<idiom>
مراقب صحبت بودن
interlocutors
طرف صحبت هم سخن
Sh spoke in such a way that…
طوری صحبت کرد که
cramp one's style
<idiom>
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
They have got engrossed in conversation .
صحبت آها گه انداخته
geste
کار نمایان هم صحبت
interlocutor
طرف صحبت هم سخن
I had a long talk with him.
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
telephone frequency characteristic
منحنی مشخصه فرکانس صحبت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com