Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (9 milliseconds)
English
Persian
blockhouse
بنای استحکامی مختصر
Other Matches
monuments
بنای یاد بود بنای یادگاری
monument
بنای یاد بود بنای یادگاری
precise
مختصر کردن مختصر
the passive voice
بنای مجهول
brick layer
بنای درجه دو
public building
بنای همگانی
memorial
بنای یادبود
paver
بنای سنگفرش
memorials
بنای یادبود
mason
بنای سنگکار
masons
بنای سنگکار
babel
بنای شگرف
industrial building
بنای صنعتی
laryngeal
وابسته بنای
masons
بنای سنگ کار
peripteral
بنای دور ستونی
master builder
بنای مقاطعه کار
mason
بنای سنگ کار
superstructures
روساخت بنای فوقانی
to raise a monument
ساختن بنای یادگاری
superstructure
روساخت بنای فوقانی
to raise a monument
برپا کردن بنای یادگاری
Freemason
[استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
trophy of war
یادبود جنگی بنای یادبود جنگ
summary
مختصر
sum
مختصر
sums
مختصر
incomprehensive
مختصر
partial
مختصر
gnomical
مختصر
briefest
مختصر
abridged
مختصر
briefed
مختصر
succinct
مختصر
brief
مختصر
briefer
مختصر
summaries
مختصر
compend
مختصر
febricula
تب مختصر
abbreviated
مختصر
grammalogue
مختصر
little
مختصر
concise
مختصر
concise
<adj.>
مختصر
epitome
مختصر
shortest
مختصر
synoptic
مختصر
short term
مختصر
laconic
مختصر گو
laconically
مختصر گو
shorter
مختصر
short
مختصر
curt
<adj.>
مختصر
tis
مختصر ti is
abstracted
مختصر
tersest
مختصر
terser
مختصر
terse
مختصر
succinct
<adj.>
مختصر
viz
مختصر
short
<adj.>
مختصر
fleeting
<adj.>
مختصر
summaries
خلاصه مختصر
click
صدای مختصر
synopsis
اجمال مختصر
shorthand
مختصر نویسی
brachygraphy
مختصر نویسی
velitation
جنگ مختصر
short and sweet
<idiom>
مختصر ومفید
synopses
اجمال مختصر
summary
خلاصه مختصر
telegraphic
تلگرافی مختصر
tiffin
ناهار مختصر
petit mal
صرع مختصر
let us be brief
مختصر کنیم
grind out
پیشروی مختصر
handlist
فهرست مختصر
paraph
امضای مختصر
nodding acquaintance
آشنایی مختصر
inking
اطلاع مختصر
lacanic
مختصر و مفید
potluck
غذای مختصر
compendium
مختصر کوتاهی
briefly speaking
مختصر کنیم
simplifier
مختصر کننده
abridge
مختصر کردن
apercu
خلاصه مختصر
shortener
مختصر کننده
cheep
اشاره مختصر
comedietta
کمدی مختصر
scumble
مالش مختصر
my initials are s.h
امضای مختصر من
curtailing
مختصر نمودن
squabbled
نزا مختصر
squabble
نزا مختصر
curtails
مختصر نمودن
concisely
بطور مختصر
curtailed
مختصر نمودن
curtail
مختصر نمودن
briefest
کوتاه مختصر
briefer
کوتاه مختصر
briefed
کوتاه مختصر
brief
کوتاه مختصر
tot
یادداشت مختصر
tots
یادداشت مختصر
snack
خوراک مختصر
pithy
مختصر ومفید
snacks
خوراک مختصر
contracted
مختصر محدود
clicked
صدای مختصر
flash
روشنایی مختصر
tendency
علاقه مختصر
flashed
روشنایی مختصر
squabbling
نزا مختصر
squabbles
نزا مختصر
flashes
روشنایی مختصر
tendencies
علاقه مختصر
clicks
صدای مختصر
spots
زمان مختصر لحظه
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
pulls
برتری جزئی و مختصر
pull
برتری جزئی و مختصر
in a nutshell
بطور خیلی مختصر
spot
زمان مختصر لحظه
simplification
تسهیل مختصر سازی
bywords
اشاره یانگاه مختصر
byword
اشاره یانگاه مختصر
metastable
دارای ثبات مختصر
pittance
کمک هزینه مختصر
simplifications
تسهیل مختصر سازی
look in
دیدن کردن مختصر
shorten
مختصر کردن کاستن
shortened
مختصر کردن کاستن
compendiously
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
abriviated addressing
ادرس مختصر شده
shortens
مختصر کردن کاستن
prospectuses
شرح حال مختصر
prospectus
شرح حال مختصر
briefly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
feather
فشار مختصر به گاز
bowing acquaintance
آشنایی مختصر سلامی و بس
compendious
موجز مختصر ومفید
abbreviating
مختصر یا مفید کردن
abbreviates
مختصر یا مفید کردن
abbreviate
مختصر یا مفید کردن
curtly
<adv.>
بصورت مختصر و مفید
to d. into a book
نگاه مختصر بکتابی کردن
simplifcation
ساده گردانی مختصر سازی
simplification
ساده گردانی مختصر سازی
smack
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
smacks
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
step in
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
smacked
چشیدن مختصر باصدا غذاخوردن
simplifications
ساده گردانی مختصر سازی
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
billeting
ورقه جیره یادداشت مختصر
billeted
ورقه جیره یادداشت مختصر
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
billets
ورقه جیره یادداشت مختصر
multocular
مختصر و مفید کوتاه و سودمند
billet
ورقه جیره یادداشت مختصر
outlining
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outline
مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
nuance
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances
اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
flash
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
to run in to a person
دیدنی مختصر از کسی کردن بکسی سرزدن
That is it in a nutshell.
موضوع به طور خیلی مختصر اینطوری است.
luncheonette
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
luncheonettes
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
absorption representation
[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
sclaff
تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
mnemonic
حامت مختصر کلمه یا تابع که برای یادآوری کمک میکند.
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
out lawry
طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
shortening reaction
واکنش مختصر واکنش کوتاه کننده
simplifying
اسان تر کردن مختصر کردن
simplify
مختصر کردن اسانتر کردن
simplifying
مختصر کردن اسانتر کردن
simplify
اسان تر کردن مختصر کردن
simplifies
مختصر کردن اسانتر کردن
simplifies
اسان تر کردن مختصر کردن
stenography
مختصر نویسی کوتاه نویسی
tinting
رنگ مختصر سایهء رنگ
tint
رنگ مختصر سایهء رنگ
tints
رنگ مختصر سایهء رنگ
glances
نگاه نگاه مختصر
glance
نگاه نگاه مختصر
glanced
نگاه نگاه مختصر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com