English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
face value <idiom> بنظر با ارزش رسیدن
Other Matches
hulk بزرگ بنظر رسیدن
hulks بزرگ بنظر رسیدن
have the last laugh <idiom> باعث احمق بنظر رسیدن شخص
the end sanctifies the means خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
beats گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
to come in first پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
ad valorem به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
to come to a he باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
in my opinion بنظر من
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
purport بنظر امدن
purporting بنظر امدن
seemed بنظر امدن
seem بنظر امدن
beseem بنظر امدن
looking بنظر اینده
purported بنظر امدن
seems بنظر امدن
purports بنظر امدن
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
look black متغیر بنظر امدن
blurs نامشخص بنظر امدن
So it appears ( looks , seems ) that … اینطور بنظر می آید که ...
he looks brave او شجاع بنظر میرسد
on end <idiom> بنظر به پایان رسیده
it sounds false دروغ بنظر میرسد
blurring نامشخص بنظر امدن
beseem مناسب بنظر امدن
blurred نامشخص بنظر امدن
blur نامشخص بنظر امدن
She has a foreign appearance. ظاهرش خارجی بنظر می آید
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
To bring something to someones notice ( attention ) . چیزی را بنظر کسی رساندن
the price was not reasonable بهای ان معقول بنظر نمیرسید
to lool black خشمگین یا متغیر بنظر امدن
The two parties seem irreoncilable. طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
He seems to have a vulgar tongue. آدم دهن دریده ای بنظر می آید
may it please your excellency اگر بنظر جنابعالی خوش ایندباشد
He seems to be a level – headed ( rational and knowledgeale ) boss . رئیس فهمیده ای بنظر می رسد ( می آید )
He seems to have a lot of confidence. خیلی خاطر جمع ( مطمئن ) بنظر می رسد
He is a capable man . he is a man of ability . بنظر او یک میلیارد تومان بی قابل [ناقابل] است
currency devaluation کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
objectify بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
you do not seem well گویا حالتان خوش نیست سالم بنظر نمیایید
long shot <idiom> شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
dark bulb نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
this story is improbable این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
to see to رسیدن
take in (money) <idiom> رسیدن
aims رسیدن
to fetch up رسیدن
befalling در رسیدن
arrive رسیدن
befallen در رسیدن
to get at رسیدن به
overtaken رسیدن به
overtakes رسیدن به
land رسیدن
attains رسیدن
aimed رسیدن
accru رسیدن
to catch up رسیدن به
attaint رسیدن به
to come to a he رسیدن
attaining رسیدن
attained رسیدن
attain رسیدن
to come to hand رسیدن
befall در رسیدن
to d. up with رسیدن به
peering رسیدن
peered رسیدن
arrival رسیدن
peer رسیدن
run up رسیدن
aim رسیدن
to come by رسیدن
light or lighted رسیدن
escalated رسیدن
escalates رسیدن
escalating رسیدن
approached رسیدن
approaches رسیدن
maturate رسیدن
get رسیدن
gets رسیدن
getting رسیدن
escalate رسیدن
reach رسیدن به
arr رسیدن
reaching رسیدن
reaching رسیدن به
reaches رسیدن
reached رسیدن
reached رسیدن به
reach رسیدن
get at رسیدن به
approach رسیدن
expire به سر رسیدن
overtake رسیدن به
come رسیدن
acceding رسیدن
accedes رسیدن
reaches رسیدن به
acceded رسیدن
accede رسیدن
befalls در رسیدن
comes رسیدن
befell در رسیدن
arrives رسیدن
arrived رسیدن
catch up رسیدن به
arriving رسیدن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
at the end of one's rope <idiom> به آخرخط رسیدن
to strike oil بنفت رسیدن
vanishes به صفر رسیدن
To reach ones destination. بمقصد رسیدن
makes رسیدن به ساخت
descend به ارث رسیدن
vanished به صفر رسیدن
make رسیدن به ساخت
vanish به صفر رسیدن
wrap up به نتیجه رسیدن
have it <idiom> به جواب رسیدن
get on in years <idiom> به سن پیری رسیدن
get hold of (something) <idiom> به مالکیت رسیدن
finishes به انتها رسیدن
come to terms <idiom> به موافقت رسیدن
dead end <idiom> به آخرخط رسیدن
down to the wire <idiom> به آخر خط رسیدن
vanishing به صفر رسیدن
peter بپایان رسیدن
finish به انتها رسیدن
Welcome back. رسیدن بخیر
strand مسیر رسیدن
to wait خدمت رسیدن
strands مسیر رسیدن
descends به ارث رسیدن
last straw <idiom> [به آخر خط رسیدن]
to run out بپایان رسیدن
peaking به قله رسیدن
pull up with به چیزی رسیدن
pull up to به چیزی رسیدن
come about بانجام رسیدن
come down by inheritance به ارث رسیدن
run out باخر رسیدن
strike oil به نفت رسیدن
to a greatness به بزرگی رسیدن
peak به قله رسیدن
overgo رسیدن به گذشتن
outjockey در رسیدن پوشاندن
to turn out به پایان رسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
grow up به سن بلوغ رسیدن
handed down به تواتر رسیدن
cubes بقوه سه رسیدن
cube بقوه سه رسیدن
land vi بزمین رسیدن
receives رسیدن پذیرفتن
go round به همه رسیدن
on station رسیدن به هدف
meet of approval of به تصویب ..... رسیدن
over- به انتها رسیدن
over به انتها رسیدن
forereach فرا رسیدن
matures به حد کمال رسیدن
mature به حد کمال رسیدن
receive رسیدن پذیرفتن
to come to an end بپایان رسیدن
consummated بوصال رسیدن
consummates بوصال رسیدن
to come to a point بنوک رسیدن
deduction از کل به جزء رسیدن
to come to a end به پایان رسیدن
consummate بوصال رسیدن
to draw to an end بته رسیدن
fetch up به نتیجه رسیدن
to fall due موعد رسیدن
to the wall <idiom> به آخر خط رسیدن
to the eye <idiom> به نظر رسیدن
taper off <idiom> کم کم به آخر رسیدن
to go round به همه رسیدن
consummating بوصال رسیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com