Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English
Persian
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
Other Matches
outsold
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
expounded
واضح کردن
expounds
واضح کردن
expound
واضح کردن
clearer
واضح کردن
clears
واضح کردن
expounding
واضح کردن
clear
واضح کردن
clearest
واضح کردن
modifying
بهتر کردن
modify
بهتر کردن
modifies
بهتر کردن
ameliorates
بهتر کردن
ameliorated
بهتر کردن
ameliorating
بهتر کردن
ameliorate
بهتر کردن
demystifies
واضح و مبرهن کردن
demystified
واضح و مبرهن کردن
demystify
واضح و مبرهن کردن
demystifying
واضح و مبرهن کردن
modification
بهتر کردن مدل
clarify
واضح کردن توضیح دادن
clarifying
واضح کردن توضیح دادن
clarifies
واضح کردن توضیح دادن
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
to get back on one's feet
وضعیت خود را بهتر کردن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
follow up
<idiom>
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
to speak volumes
[for]
کاملأ واضح بیان کردن
[اصطلاح مجازی]
problem
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problems
واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
focusing
واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
notable
<adj.>
واضح
perspicuous
<adj.>
واضح
ditinct
واضح
explicit
<adj.>
واضح
distinct
<adj.>
واضح
well known
واضح
conspicuous
واضح
plainest
واضح
transpicuous
واضح
plains
واضح
explicit
واضح
kenspeckle
واضح
clear
واضح
palpable
واضح
clears
واضح
clearer
واضح
vivid
واضح
clearest
واضح
graphic
واضح
distinct
واضح
perspicuous
واضح
plain
واضح
plainer
واضح
iuntelligibly
واضح
crystalline
واضح
better than
بهتر از
so much the better for me
بهتر من
the more better the best
بهتر
all the better
چه بهتر
so much the better
چه بهتر
better
بهتر
lucidly
بطور واضح
clearer
بطور واضح
orotund
قوی و واضح
overt
واضح نپوشیده
open-and-shut
ساده واضح
luminous
شب نما واضح
unambiguous
واضح روشن
crystal clear
واضح-مبرهن
open and shut
ساده واضح
plainly
بطور واضح
sharp picture
تصویر واضح
clear picture
تصویر واضح
self-explanatory
واضح اشکار
sharp image
تصویر واضح
clear evidence
دلیل واضح
clear proof
دلیل واضح
self explanatory
واضح اشکار
clearest
بطور واضح
lucid
واضح درخشان
clarifier
واضح کننده
clear
بطور واضح
distinctly
بطور واضح
self explaining
واضح اشکار
clean cut
مشخص واضح
clean-cut
مشخص واضح
clears
بطور واضح
obvious
واضح بدیهی
cleaners
مشخص واضح
amelioration
بهتر شدن
meliorate
بهتر شدن
meliorative
بهتر شونده
above rubies
بهتر از یاقوت
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
preferably
بطور بهتر
So much the better.
دیگه بهتر
cote
بهتر بودن از
ameliorative
بهتر شونده
ameliorator
بهتر کننده
might as well
<idiom>
ترجیحا بهتر
to change to the better
بهتر شدن
on the mend
<idiom>
بهتر شدن
the best of all
از همه بهتر
It was borne in on him.
برای او
[مرد]
واضح شد.
enunciation
تلفظ واضح و روشن
self explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
pellucidly
بطور روشن یا واضح
plainly
بطور واضح صریحا"
spell out
<idiom>
واضح توضیح دادن
documentary photography
عکس واضح وروشن
It dawned upon him.
برای او
[مرد]
واضح شد.
unconcealed
روشن هویدا واضح
self-explanatory
بدیهی واضح فی نفسه
eye dialect
لهجهء واضح و هجایی
plain text
متن واضح و اشکار
pseudopod
تجسم واضح روح
luculent
نور افشان واضح
diction
تلفظ واضح و روشن
pseudopodium
تجسم واضح روح
open to the public
واضح درنظر عموم
self explaining
بدیهی واضح فی نفسه
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
he works better
او بهتر کار میکند
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
ammunition modification
بهتر سازی مهمات
outplay
بازی بهتر از حریف
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
tea is preferable to water
چایی از اب بهتر است
the better plan is to
بهتر این است که .....
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
it was no better
هیچ بهتر نبود
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
I feel it is appropriate ...
به نظر من بهتر است که ...
out act
بهتر انجام دادن از
truism
چیزی که پر واضح است ابتذال
to be clear to somebody
برای کسی واضح بودن
cts
واضح وروشن جهت ارسال
speak up
<idiom>
بلندو واضح سخن گفتن
truisms
چیزی که پر واضح است ابتذال
ameliorating
بهتر شدن بهبودی یافتن
rounding
ایجاد دید بهتر در گرافیک
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
ameliorate
بهتر شدن بهبودی یافتن
rounding
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
This photo does not do you justice.
خودتان از عکستان بهتر هستید
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
Do you have anything better?
آیا چیزی بهتر دارید؟
Better late then never.
<proverb>
تاخیر بهتر از هرگز است .
ameliorates
بهتر شدن بهبودی یافتن
i know you better than he
من شما را بهتر میشناسم تااو
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
ameliorated
بهتر شدن بهبودی یافتن
Her eyes spoke volumes of despair.
در چشمهای او
[زن]
ناامیدی کاملا واضح است.
That speaks volumes.
<idiom>
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
blur
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
continuity
مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
uncovered
واضح قابل رویت غیر سری
How can you ask?
این باید واضح باشد برای تو
blurred
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurring
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurs
تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifies
بیان واضح آنچه نیاز است
specify
بیان واضح آنچه نیاز است
specifying
بیان واضح آنچه نیاز است
I know best where my interests lie.
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
you ought to know better
شما باید بهتر از این بدانید
Better do it than wish it done.
<proverb>
شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
think better of
<idiom>
رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
hole job
شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
She has known better days in her youth .
معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
adjustment
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Better late than never.
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Are you feeling any better?
آیا حال شما کمی بهتر است؟
Better late than never!
<proverb>
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
adjustments
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
He is the best physician as physicians go.
نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
Do you have a room with a better view?
آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
This would provide an obvious solution
[to the problem]
.
این می تواند یک راه حل واضح
[به مشکل]
فراهم می کند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com