Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
beneficiaries
بهره بردار ذیحق
beneficiary
بهره بردار ذیحق
Other Matches
benefic
بهره بردار
tontine
تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
polygraph
رونوشت بردار نسخه بردار
polygraphs
رونوشت بردار نسخه بردار
usury
گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
righted
ذیحق
beneficiary
ذیحق
entitled
ذیحق
rightful
ذیحق
having a just claim
ذیحق
right
ذیحق
righting
ذیحق
beneficiaries
ذیحق
be in the right
ذیحق بودن
by in the right
ذیحق بودن
righting
شایسته خوب ذیحق
right
شایسته خوب ذیحق
to set
ذیحق قلمداد کردن
righted
شایسته خوب ذیحق
justify
تصدیق کردن ذیحق دانستن
justifies
تصدیق کردن ذیحق دانستن
justifying
تصدیق کردن ذیحق دانستن
profits a prendre
درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
vectors
بردار
resultant
بردار
arrow
بردار
arrows
بردار
vector
بردار
equivocatory
اب بردار
dope vector
بردار
rateable
نرخ بردار
components
مولفه بردار
component
مولفه بردار
ascribe
رونویس بردار
ascribed
رونویس بردار
ascribes
رونویس بردار
ascribing
رونویس بردار
fraudulent
کلاه بردار
harvestman
خرمن بردار
forfoitable
جریمه بردار
swindler
کلاه بردار
discountable
تخفیف بردار
disciplinable
نظم بردار
curls
حلقه بردار
curled
حلقه بردار
curl
حلقه بردار
cross bearer
صلیب بردار
crucifer
صلیب بردار
land surveyor
نقشه بردار
customable
گمرک بردار
subsumption
فرمان بردار
damageable
غرامت بردار
interrupt vector
بردار وقفه
flux of a vector
شاره بردار
vectors
حامل بردار
weight lifter
وزنه بردار
wave vector
بردار موج
voltage vector
بردار ولتاژ
state vector
بردار حالت
vectorial
حامل بردار
suborder
فرمان بردار
tollable
باج بردار
subordination
فرمان بردار
treatable
تعلیم بردار
treader
گام بردار
state vector
بردار وضعیت
state vector
بردار حلات
finable
جریمه بردار
hypotaxis
فرمان بردار
field vector
بردار میدان
active
تنزل بردار
postponement
فرمان بردار
exponible
توضیح بردار
submission
فرمان بردار
vector
حامل بردار
stainable
زنگ بردار
topographer
نقشه بردار
mouldable
قالب بردار
sampler
نمونه بردار
samplers
نمونه بردار
axial vector
بردار محوری
numerale
شماره بردار
participable
شرکت بردار
lifter
وزنه بردار
patchable
وصله بردار
polar vector
بردار قطبی
taxable
مالیات بردار
velocities
بردار سرعت
normal vector
بردار قائم
normal vector
بردار عمود
magnetic vector
بردار مغناطیسی
code vector
بردار رمز
circulation of a vector
چرخه بردار
liner velocity
بردار سرعت
light vector
بردار نور
velocity
بردار سرعت
burgers vector
بردار برگرز
bilable
ضمانت بردار
poynting's vector
بردار پوینتینگ
surveyor
نقشه بردار
surveyors
نقشه بردار
swindlers
کلاه بردار
dutiable
گمرک بردار
photographer
عکس بردار
photographers
عکس بردار
radius vector
بردار شعاعی
forcing
بردار نیرو
forces
بردار نیرو
lift vector
بردار برا
force
بردار نیرو
ratable
نرخ بردار
core drill
مته نمونه بردار
magnetization vector
بردار مغناطیس کنندگی
magnetic vector potential
پتانسیل بردار مغناطیسی
rodman
کمک نقشه بردار
core barrel
لوله نمونه بردار
cracky
ترک بردار زودشکن
dope vector
بردار خصیصه نما
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
freestone
سنگ تراش بردار
magnetic field vector
بردار میدان مغناطیسی
Euclidean vector
بردار اقلیدسی
[ریاضی]
Leave her alone. Stop bothering her.
دست از سر دخترک بردار
Come off it !Get along-with you.
بروبابا(ول کن ؟دست بردار )
position
بردار مکان
[ریاضی]
location vector
بردار مکان
[ریاضی]
docile
تعلیم بردار مطیع
radius vector
بردار مکان
[ریاضی]
position vector
بردار مکان
[ریاضی]
Pick, what you like
[want]
!
هر کدام را می خواهی بردار!
velocity
بردار سرعت
[فیزیک]
X coordinate
مختصات بردار افقی
y axis
بردار عمودی گراف
Y coordinate
مختصات بردار عمودی
x axis
بردار افقی گراف
basis vector
بردار پایه
[ریاضی]
vector psychology
روانشناسی بردار نگر
vector graphics display
بردار نمایش گرافیکی
It cannot be trifled with . It is no joking matter.
شوخی بردار نیست
vector data aggregate
بردار اطلاعات مجتمع
diminishing marginal productivity
بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
Take it as a souvenir!
این را به عنوان سوغاتی بردار!
make-weights
سر وزن رسیدن وزنه بردار
make-weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
make weight
سر وزن رسیدن وزنه بردار
crooking
ادم قلابی کلاه بردار
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
Why dont you come off it!
چرا دست بردار نیستی !
crook
ادم قلابی کلاه بردار
None of your tricks.
دست ازحقه بازی بردار
field book
دفترچه یادداشت نقشه بردار
crooks
ادم قلابی کلاه بردار
z axis
بردار عمق در گراف سه بعدی
Take a fresh sheet of paper.
یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
force displaced in parallel
[بردار]
نیروی بطور موازی جابجا شده
Stop your little games (tricks).
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
yields
بهره
efficient
بهره ور
portions
بهره
yielded
بهره
yield
بهره
portion
بهره
gain
بهره
interests
بهره
interest
بهره
exploiters
بهره کش
quotients
بهره
gained
بهره
quotient
بهره
exploiter
بهره کش
gains
بهره
exploited
بهره ده
efficiency
بهره
productive
بهره زا
included angle
زاویه بین محور طولی یک جسم و بردار جریان هوا
X Y
مختصات برای رسم گراف که x بردار افق و y عمودی است
using
بهره برداری
exploiting class
طبقه بهره کش
utilisation
[British]
بهره برداری
factor payments
بهره وسود
interest rate
نرخ بهره
utilizations
بهره برداری ها
interest for delay
بهره دیرکرد
high interest
بهره سنگین
high interest
بهره گران
utilisations
بهره برداری ها
usages
بهره برداری ها
usage
بهره برداری
exploitation
[utilization]
بهره برداری
quantum yield
بهره کوانتومی
rate of interest
نرخ بهره
transducer gain
بهره دگرسازی
resipatory quotient
بهره تنفسی
lending rate
بهره - نزولپول
sweatshops
بهره کشخانه
sweatshop
بهره کشخانه
rq
بهره تنفسی
put out to interest
به بهره گذاشتن
pure interest
بهره خالص
laser gain
بهره لیزر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com