Dictiornary-Farsi | بهره دهی کارگر کشاورزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
agricultural labor productivity	بهره دهی کارگر کشاورزی


Other Matches

underutilization of labor	کم بهره گیری از کارگر
exploitation of labor	بهره کشی کارگر
agribusiness	تجارت محصولات کشاورزی کار و کسب کشاورزی
farm technology	روش فنی کشاورزی تکنولوژی کشاورزی
tontine	تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
elevator	انبار غله \| [کشاورزی] \| جای غله خیز [کشاورزی]
usury	گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
arboretum	کشاورزی
rural	کشاورزی
plantership	کشاورزی
husbandry	کشاورزی
agronomy	کشاورزی
farming	کشاورزی
agronomic	کشاورزی
agricultural	کشاورزی
agriculture	کشاورزی
tillage	کشاورزی
agricultral waste	پسماند کشاورزی
extensive agriculture	کشاورزی سطحی
agricultural cooperatives	تعاونیهای کشاورزی
agricultural economics	اقتصاد کشاورزی
agricultural credit	اعتبار کشاورزی
to follow the plough	کشاورزی کردن
agricultural projects	طرحهای کشاورزی
extensive agriculture	کشاورزی وسیع
agricultural products	محصولات کشاورزی
manure	کود کشاورزی
agricultural sector	بخش کشاورزی
agricultural revolution	انقلاب کشاورزی
farming	کشاورزی برزیگری
agriculture	کشاورزی برزگری
agricultural pollution	الودگی کشاورزی
farm yields	بازده کشاورزی
agricultural investigation	تجسسات کشاورزی
farm labors	کارگران کشاورزی
agricultural fluctuations	نوسانهای کشاورزی
agricultural implements	الات کشاورزی
vegetable soil	خاک کشاورزی
farm surplus	مازاد کشاورزی
agricultural extension services	خدمات ترویج کشاورزی
sovkhoz	موسسه کشاورزی وروستایی
agricultural support policy	سیاست حمایت از کشاورزی
agricultural planning	برنامه ریزی کشاورزی
agriculturalist	دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
agriculturist	دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
agricultural mechanization	ماشینی کردن کشاورزی
anticrop agent	عامل ضدمحصولات کشاورزی
agroecosystem	بوم سازگان کشاورزی
ageicultural	مربوطبه کشاورزی یاکشتکاری
hay loader	لودر یونجه [کشاورزی]
outturn	محصول کشاورزی یاصنعتی
geoponic	مربوط به کشاورزی یاکشتکاری
extensive agricultuse	کشاورزی غیر محدود
raw produce	محصول طبیعی یا کشاورزی
georgic	وابسته به کشاورزی روستایی
elevator	انبار دانه [کشاورزی]
hacienda	بنگاه کشاورزی یا معدن ومانند ان
He reanimated the Iranian agriculture.	کشاورزی ایران رازنده کرد
farm price supports	حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
agricultural price policy	سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
granger	عضو انجمن پشتی بانان کشاورزی
basic crops	محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
combine harvester	کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combine [combine harvester]	کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester	کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combined harvester	کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
corn harvester	کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester-thresher [rare]	کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
extensive cultivation	بالا بردن مقدارمحصول کشاورزی از طریق استفاده از زمین
latifundium	ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
diminishing marginal productivity	بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
laborer	کارگر
workwoman	زن کارگر
operative	کارگر
labour	کارگر
joss	سر کارگر
labors	کارگر
operatives	کارگر
effective	کارگر
craftsman assistant	کارگر
employe	کارگر
active	کارگر
cooly	کارگر
shopman	کارگر
telling	کارگر
master workman	سر کارگر
workwoman	کارگر زن
workpeople	کارگر
labored	کارگر
laborers	کارگر
workmen	کارگر
workman	کارگر
workingman	کارگر
worker	کارگر
employee	کارگر
labourer	کارگر
labourers	کارگر
outworker	کارگر ازاد
furnace man	کارگر کوره
steelworker	کارگر پولادسازی
stable-boys	کارگر اصطبل
journey man	کارگر مزدور
piler	کارگر شمعکوب
labor	کارگر عمله
steelworkers	کارگر پولادسازی
charge hand	کارگر معمولی
labor	حزب کارگر
longshoreman	کارگر اسکله
longshoremen	کارگر اسکله
labor party	حزب کارگر
navvies	کارگر ساده
navvy	کارگر ساده
coalminer	کارگر معدن
laboring class	طبقه کارگر
lay off	تعلیق کارگر
mealmen	کارگر اسیاب
hodcarrier	کارگر ناوه کش
munitioneer	کارگر زرادخانه
farmhand	کارگر مزرعه
stable-boy	کارگر اصطبل
day labourer	کارگر روزمزد
day laborer	روز کارگر
date labourer	کارگر روزمزد
skilled labour	کارگر ماهر
workpeople	طبقه کارگر
skilled worker	کارگر ماهر
slave ant	مورچه کارگر
common labour	کارگر عمومی
casual labour	کارگر اتفاقی
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
brain worker	کارگر مغزی
work force	تعداد کارگر
workfolk	جماعت کارگر
workfolks	جماعت کارگر
dairymaid	کارگر لبنیاتی
workingman	ازطبقه کارگر
daysman	کارگر روزمزد
unskilled labor	کارگر غیرماهر
exploitation of labor	استثمار کارگر
reacher	کارگر نخ تاب
road maker	کارگر راه
seasonal worker	کارگر فصلی
shovelbill	کارگر بیل زن
farm hands	کارگر مزرعه
farm hand	کارگر مزرعه
refiner	کارگر پالایشگاه
refiners	کارگر پالایشگاه
dairymaids	کارگر لبنیاتی
shoveler	کارگر بیل زن
shovelman	کارگر بیل زن
working man	کارگر افزارمند
journeymen	کارگر ماهر
working class	طبقه کارگر
May Day	روز کارگر
labourparty	حزب کارگر
Labour Party	حزب کارگر
unskilled worker	کارگر ساده
working classes	طبقه کارگر
labored	کارگر عمله
journeymen	کارگر مزدور
journeyman	کارگر ماهر
journeyman	کارگر مزدور
labour	حزب کارگر
labour	کارگر عمله
labors	حزب کارگر
labors	کارگر عمله
labored	حزب کارگر
craftsmen	کارگر ماهر
craftsman	کارگر ماهر
migrant worker	کارگر مهاجر
working	کارگر طرزکار
workings	کارگر طرزکار
dockers	کارگر لنگرگاه
dockers	کارگر بارانداز
docker	کارگر لنگرگاه
docker	کارگر بارانداز
leaven	عامل کارگر
leavening	عامل کارگر
leavens	عامل کارگر
swots	کارگر زحمتکش
labour day	روز کارگر
swot	کارگر زحمتکش
journeyman	کارگر متخصص
proletariat	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
journeymen	کارگر متخصص
swotting	کارگر زحمتکش
accommodator	کارگر کمکی
swotted	کارگر زحمتکش
interests	بهره
portion	بهره
efficiency	بهره
yield	بهره
productive	بهره زا
yielded	بهره
exploiters	بهره کش
yields	بهره
exploiter	بهره کش
efficient	بهره ور