Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
English
Persian
it is hard to say
به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
Other Matches
Judge not , that ye be not judged.
<proverb>
قضاوت نکن ,تا مورد قضاوت قرار نگیرى.
it is hard to say
نمیتوان گفت
one must
نمیتوان گفت
there is no mistaking
نمیتوان اشتباه کرد
swimmingly
به اسانی
facileness
اسانی
easily
به اسانی
in a hurry
به اسانی
facilely
به اسانی
easiness
اسانی
readily
به اسانی
ease
اسانی
easing
اسانی
eased
اسانی
eases
اسانی
nemo tenetur ad impossible
هیچ کس را نمیتوان به انجام کار
we cannot undo the past
چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
this report is incredible
این گزارش را نمیتوان باورکرد
freedom
معافیت اسانی
to write off
به اسانی نوشتن
with a wet f.
به اسانی ماننداب
freedoms
معافیت اسانی
it is very easily done
خیلی به اسانی
with ease
به اسانی بسهولت
it is not p to climb it
نمیتوان از ان بالارفت بالارفتن از ان ممکن نیست
snow under
<idiom>
قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
life is not worth an hour's p
ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
it is not d.
نمیتوان ازان صرف نظر کرد
it is past reclaim
دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
it is not a picnic
کار اسانی نیست
nemo de domo sua extrahi debet
هیچ کس را نمیتوان به زوراز خانه اش خارج کرد
drop dead halt
توقفی که نمیتوان ان رامورد پوشش قرار داد
set up
توپی که به اسانی برگردانده شود
it will not bear repeating
جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
cousins
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousin
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
to do a thing with f.
کاری رابه اسانی انجام دادن
skittle
سوزاندن چند توپزن به اسانی پشت سر هم
short run
زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
there is no p of doing it
کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
to knock a person's head off
به اسانی ازپیش کسی افتادن یاکسیراشکست دادن
squib kick
ضربه کوتاه با پا که به اسانی به دست تیم حریف نیفتد
vane
کسی یاچیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد
vanes
کسی یاچیزی که به اسانی قابل حرکت و جنبش باشد
nescience
اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
copyrights
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright
که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
setup
توپ اسان برای برگرداندن وضع گویهایی که به اسانی می توان امتیاز بدست اورد
jurisdication
قضاوت
arret
قضاوت
verdicts
قضاوت
verdict
قضاوت
adjudication
قضاوت
judgments
قضاوت
judgement
قضاوت
judgements
قضاوت
judgment
قضاوت
judgeship
قضاوت
benches
مسند قضاوت
jurisdication
حق قضاوت قلمرو
exclusive jurisdiction
حق قضاوت استثنایی
comparative judgement
قضاوت تطبیقی
formal logic
قضاوت سطحی
judicable
قابل قضاوت
exclusive jurisdiction
حق قضاوت کنسولی
absolute judgment
قضاوت مطلق
bench
مسند قضاوت
witting
هوش قضاوت
pass a judgement
قضاوت کردن
jurisdiction
قضاوت کردن
sentencing
رای قضاوت
sentences
رای قضاوت
sentence
رای قضاوت
equanimity
قضاوت منصفانه
judge
قضاوت کردن
judged
قضاوت کردن
advise
قضاوت کردن
decrees
قضاوت تصویبنامه
decreeing
قضاوت تصویبنامه
decreed
قضاوت تصویبنامه
decree
قضاوت تصویبنامه
value judgements
قضاوت ارزشی
value judgement
قضاوت ارزشی
justifying
قضاوت کردن
justify
قضاوت کردن
justifies
قضاوت کردن
judges
قضاوت کردن
judging
قضاوت کردن
prejudgment
قضاوت قبل از وقوع
to hold the scales even
بی طرفانه قضاوت کردن
levelheaded
دارای قضاوت صحیح
bet on the wrong horse
<idiom>
قضاوت اشتباه درموردچیزی
law of comparative judgement
قانون قضاوت تطبیقی
tribunate
مقام یامسند قضاوت
expertize
استادانه قضاوت کردن
uncharitable
سخت گیردر قضاوت
measurements
روش قضاوت چیزی
judgement
رای دادگاه قضاوت
judgements
رای دادگاه قضاوت
judgments
رای دادگاه قضاوت
common sense
قضاوت صحیح حس عام
errs
بغلط قضاوت کردن
erred
بغلط قضاوت کردن
err
بغلط قضاوت کردن
views
چشم انداز قضاوت
view
چشم انداز قضاوت
forejudge
از پیش قضاوت کردن
measurement
روش قضاوت چیزی
forjudge
از پیش قضاوت کردن
viewing
چشم انداز قضاوت
viewed
چشم انداز قضاوت
judicious
دارای قوه قضاوت سلیم
partial jurisdiction
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
performance
روش قضاوت کارایی سیستم
advising
قضاوت کردن پند دادن
advises
قضاوت کردن پند دادن
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
benches
کرسی قضاوت جای ویژه
performances
روش قضاوت کارایی سیستم
bench
کرسی قضاوت جای ویژه
bencher
کسی که بر مسند قضاوت می نشیند
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
meier art judgement test
ازمون قضاوت هنری مایر
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
prejudice
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
prejudices
قضاوت تبعیض امیز خسارت وضرر
can't see the forest for the trees
<idiom>
ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
benches
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
be raise to the bench
بر مسند قضاوت تکیه زدن دادرس شدن
bench
روی نیمکت یامسند قضاوت نشستن یانشاندن
rhadamanthine
وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
praetorian
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
Doom
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
can not judge a book by its cover
<idiom>
[چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
normative economics
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
judicature
هیئت دادرسان هیئت قضاوت
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com