Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (6 milliseconds)
English
Persian
countenance
[encourage]
به شجاعت واداشتن
elate
به شجاعت واداشتن
embolden
به شجاعت واداشتن
encourage
به شجاعت واداشتن
hearten
به شجاعت واداشتن
reanimate
به شجاعت واداشتن
Search result with all words
encourage
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encouraged
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
encourages
ترغیب کردن به شجاعت واداشتن
Other Matches
hardiment
شجاعت
plucks
شجاعت
plucking
شجاعت
prowoss
شجاعت
bravery
شجاعت
manhood
شجاعت
heroism
شجاعت
gallantry
شجاعت
pluck
شجاعت
plucked
شجاعت
valiance
دلاوری شجاعت
valiancy
دلاوری شجاعت
valor
شجاعت دلاوری
outbrave
در شجاعت سرامدشدن
courage
رشادت شجاعت
gallantry
رشادت شجاعت
valour
شجاعت دلاوری
Be a man ! play the man !
مردباش!( شجاعت ومردانگه ؟)
cause
واداشتن
causes
واداشتن
causing
واداشتن
wrested
واداشتن
put through
واداشتن
wresting
واداشتن
stand
واداشتن
wrests
واداشتن
wrest
واداشتن
to set on
واداشتن
purple hearts
نشان شجاعت قلب ارغوانی
stand up to someone
<idiom>
شجاعت روبرو شدن را داشتن
purple heart
نشان شجاعت قلب ارغوانی
laying of setts
واداشتن سنگها
appoints
گماشتن واداشتن
actuate
به عمل واداشتن
helotize
بغلامی واداشتن
operate
بفعالیت واداشتن
prompts
بفعالیت واداشتن
stints
بقناعت واداشتن
appoint
گماشتن واداشتن
prompt
بفعالیت واداشتن
prompted
بفعالیت واداشتن
operates
بفعالیت واداشتن
operated
بفعالیت واداشتن
stint
بقناعت واداشتن
outbrave
شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن
They are famed for their courage.
بخاطر شجاعت وجسارتشان شهرت دارند
v , device
ارم مدال شجاعت ارتش امریکا
put
منصوب کردن واداشتن
range
به نظم وترتیب واداشتن
ranged
به نظم وترتیب واداشتن
up end
راست نشاندن یا واداشتن
to lead a person a d.
کسیرابه رقاصی واداشتن
putting
منصوب کردن واداشتن
puts
منصوب کردن واداشتن
prick
با سیخونک بحرکت واداشتن
pricked
با سیخونک بحرکت واداشتن
pricking
با سیخونک بحرکت واداشتن
pricks
با سیخونک بحرکت واداشتن
ranges
به نظم وترتیب واداشتن
bravura
افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
slap together
<idiom>
به عجله وبی مراقبت واداشتن
dragoon
بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoons
بزور شکنجه بکاری واداشتن
galvanize
تحریک کردن به حرکت واداشتن
pit
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
pits
به رقابت واداشتن هسته میوه را دراوردن
to drink to a person
نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com