English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
shuffle off به عجله برداشتن
Other Matches
transcribe استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
posted عجله
post- عجله
post عجله
hasty با عجله
in a hurry در عجله
hurriedness عجله
unhurried بی عجله
posts عجله
speed عجله
haste عجله
snap عجله
snapped عجله
snapping عجله
snaps عجله
hustles عجله
speeds عجله
speeding عجله
unhurriedly بی عجله
hurrying عجله
hustling عجله
hurry عجله
hurries عجله
forwardness عجله
hastiness عجله
hustle عجله
hustled عجله
busk عجله کردن
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
to be under deadline pressure عجله داشتن
get cracking <idiom> عجله کردن
precipitous از روی عجله
step on it <idiom> عجله کردن
busks عجله کردن
busking عجله کردن
get a move on <idiom> عجله کردن
step on the gas <idiom> عجله کردن
hotfoot عجله کردن
I'm in a hurry. من عجله دارم
I'm in a hurry. من عجله دارم.
in a rush <idiom> عجله داشتن
in a hurry <idiom> عجله داشتن
to make haste عجله کردن
to be pressed for time عجله داشتن
birr عجله وسرعت
expediency عجله کارمهم
expedience عجله کارمهم
expeditious از روی عجله
festinate عجله کردن
hurrying عجله کردن
take your time عجله نکن
hurry عجله کردن
hie عجله کردن
busked عجله کردن
in a hurried state در حال عجله
to make a hurry عجله کردن
make a hurry عجله کنید
haste عجله کردن
stour کشمکش عجله
hold hard عجله نکنید
speeder عجله کننده
hurry up عجله کنید
hying عجله کردن
hurries عجله کردن
he is in a hurry to go عجله دارد برفتن
make a beeline for something <idiom> با عجله به جایی رفتن
one-two <idiom> عجله کار شیطونه
Hurry up !Step on it ! Come on! یا الله عجله نکن !
I am in a great hurry . I am pressed for time . خیلی عجله دارم
Why all this rush ? عجله ات برای چیست ؟
snatchy با عجله انجام شده
sketchy از روی عجله ناقص
sketchier از روی عجله ناقص
sketchiest از روی عجله ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
i am in a hurry for it عجله دارم یا در شتاب هستم
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
to shake a leg <idiom> عجله کردن [اصطلاح روزمره]
Come on, shake a leg! عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
We rushed ( hurried ) back to the train station. با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
rushing حمله کردن هجوم با عجله
rushed حمله کردن هجوم با عجله
rush حمله کردن هجوم با عجله
slap together <idiom> به عجله وبی مراقبت واداشتن
jotting چیزیکه با عجله نوشته شده
throw together <idiom> عجله داشتن ومراقب نبودن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
Get a move on! یکخورده عجله بکن! [اصطلاح روزمره]
I'll get there when I get there. <proverb> حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
There is no hurry , there is plenty of time . عجله نکنید وقت زیاد داریم
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
glom برداشتن
flaw مو برداشتن
removes از جا برداشتن
remove از جا برداشتن
includes در برداشتن
ingather برداشتن
removes برداشتن
ingether برداشتن
to pull off برداشتن
flaws مو برداشتن
include در برداشتن
removing برداشتن
to pick up برداشتن
to take up برداشتن
removing از جا برداشتن
moistening نم برداشتن
pick up برداشتن
lifted برداشتن
to run away with برداشتن
lift برداشتن
countertrace برداشتن از
sublate برداشتن
take up برداشتن
takes برداشتن
take برداشتن
pickup برداشتن
deleting برداشتن
lifting برداشتن
deleted برداشتن
delete برداشتن
deletes برداشتن
to mop up برداشتن
remove برداشتن
lifts برداشتن
give up دست برداشتن از
remove برداشتن مهر
to break step غلط پا برداشتن
demountable قابل برداشتن
dequeue برداشتن اقلام یک صف
emarginate برداشتن حاشیه از
To co away with . To remove. To eliminate . ازمیان برداشتن
resign دست برداشتن
desist دست برداشتن
to come at a bound <idiom> خیز برداشتن
ingether خرمن برداشتن
make a copy of رونوشت برداشتن
to d. the cloth رومیزی را برداشتن
picturize فیلم برداشتن از
remove slag سرباره را برداشتن
run away with برداشتن و در رفتن
to have one's p taken عکس برداشتن
to fly to arms سلاح برداشتن
to receive a wound زخم برداشتن
cease دست برداشتن
off take rudder سکان برداشتن
unhood سرپوش برداشتن از
uncap سر پوش برداشتن از
uncap کلاه از سر برداشتن
to take the photograph of عکس برداشتن از
to take off برداشتن بردن
to sweep away ازمیان برداشتن
snap up تند برداشتن
to carry arms سلاح برداشتن
break step غلط پا برداشتن
surmounts ازمیان برداشتن
stepping قدم برداشتن
step گام برداشتن
step قدم برداشتن
maps نقشه برداشتن از
eliding ازاخر برداشتن
elides ازاخر برداشتن
elided ازاخر برداشتن
elide ازاخر برداشتن
unveils حجاب برداشتن
stepping گام برداشتن
unmask نقاب برداشتن از
surmounted ازمیان برداشتن
surmount ازمیان برداشتن
transcribing رونوشت برداشتن
transcribes رونوشت برداشتن
transcribed رونوشت برداشتن
transcribe رونوشت برداشتن
unmasks نقاب برداشتن از
unmasking نقاب برداشتن از
unmasked نقاب برداشتن از
unveiling حجاب برداشتن
unveiled حجاب برداشتن
unveil حجاب برداشتن
machines براده برداشتن
machined براده برداشتن
machine براده برداشتن
list سیاهه برداشتن
polls نمونه برداشتن
polled نمونه برداشتن
poll نمونه برداشتن
cracks شکاف برداشتن
crack شکاف برداشتن
clearance برداشتن مانع
map نقشه برداشتن از
warps تاب برداشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com