Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
it was at its height
به منتهای درجه رسیده بود
Other Matches
head over heels
<idiom>
منتهای درجه
the uttermost poverty
منتهای بینوایی
with all speed
منتهای سرعت
the utmost love
منتهای دوستی
at best
منتهای مراتب
the utmost limits
دورترین منتهای کوشش
utmost
منتهای کوشش حداکثر
low water mark
منتهای بدی اوضاع
to work out
منتهای استفاده را کردن از
i did my best
منتهای کوشش خود را کردم
to strain every nerve
منتهای کوشش را بعمل اوردن
to stain every nervers
منتهای کوشش خود را کردن
to exhaust one's efforts
منتهای کوشش را بعمل اوردن
it is of the last importance
منتهای اهمیت را دارا است
epicurus
بود خوش گذرانی منتهای سعادت
i did my very best
منتهای کوشش خود را بعمل اوردم
beam attack
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
superelevation
درجه ارتفاع درجه بلندی
third class
درجه سوم بلیط درجه 3
third-class
درجه سوم بلیط درجه 3
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
headed
رسیده
riper
رسیده
consummated
رسیده
mellowed
رسیده
consummate
رسیده
mellowing
رسیده
ripe
رسیده
consummates
رسیده
mellows
رسیده
ripest
رسیده
consummating
رسیده
mellow
رسیده
maturation
رسیده شدن
culminant
باوج رسیده
It's time
وقتش رسیده که
in-
:رسیده امده
in
:رسیده امده
jack in office
رسیده است
in wards
کالای رسیده
imported
کالای رسیده
import
کالای رسیده
knee high
بزانو رسیده
importing
کالای رسیده
floor length
رسیده بکف
over ripe
زیاد رسیده
overdue
موعد رسیده
ripely
بطور رسیده
approved
به تایید رسیده
approvingly
به تایید رسیده
climactic
باوج رسیده
full fledged
بالغ رسیده
fullest
بالغ رسیده
full
بالغ رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
allowed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
full-fledged
بالغ رسیده
new arrived
تازه رسیده
overripe
بسیار رسیده
passed
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
new come
تازه رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
Inc
به ثبت رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
به تایید رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
جانم به لبم رسیده
elvis has left the building
<idiom>
[نمایش به اتمام رسیده]
evaluations
ارزیابی اخبار رسیده
ripen
رسیده کردن یاشدن
Did it ever occur to you that …
تا کنون بفکرت رسیده که ...
ripened
رسیده کردن یاشدن
ripening
رسیده کردن یاشدن
confirmation
تایید ازاطلاعات رسیده
ripens
رسیده کردن یاشدن
evaluation
ارزیابی اخبار رسیده
nouveau riche
تازه بدوران رسیده
pensionable
وقت بازنشستگی رسیده
nouveau-riche
تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches
تازه بدوران رسیده
antemortem
مرگ زود رسیده
on end
<idiom>
بنظر به پایان رسیده
letterbox
جعبهی نامههای رسیده
indents
سفارش رسیده از خارج
indenting
سفارش رسیده از خارج
indent
سفارش رسیده از خارج
letterboxes
جعبهی نامههای رسیده
intersection point
نقطه بهم رسیده
grown
رسیده جوانه زده
saturant
بحد اشباع رسیده
aggrieved
محنت رسیده مغموم
inwards
واردات کالای رسیده
raised to the purple
بپایه مترانی رسیده
parvenu
تازه بدوران رسیده
parvenus
تازه بدوران رسیده
jumped-up
تازه به دوران رسیده
bequests
ارثی که بنابوصیت رسیده
bequest
ارثی که بنابوصیت رسیده
syngraph
تنظیم کنندگان رسیده باشد
he has been put to his trumps
کاردبه استخوانش رسیده است
perfecting
کاملا رسیده تکمیل کردن
if i had brains
<idiom>
اگر عقلم رسیده بود
paprica
میوه رسیده فلفل قرمز
patentee
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
feed water
اب رسیده به دیگ بخار ناو
he is up a gum tree
کاردبه استخوانش رسیده است
perfects
کاملا رسیده تکمیل کردن
i am nat my last shifts
کارد به استخوانم رسیده است
perfected
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect
کاملا رسیده تکمیل کردن
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
paprika
میوه رسیده فلفل قرمز
the story is at an end
استان به پایان رسیده است
it is high time to go
وقت رفتن رسیده است
brevet
درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
Has a letter arrived for me?
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
embryonic membrane
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
heirloom
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
I have just received your letter.
کاغذت تازه به دستم رسیده است
heirlooms
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
upstarts
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
things have come to a pretty pass
کار بجای باریک رسیده است
haricots
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
the bill of has come to mature
وعده پرداخت برات رسیده است
haricot
دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
backtell
ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
upstart
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
the bill has come to maturity
وعده پرداخت برات رسیده است
irreducibility
حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
priming
استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
semifinalist
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
ground waves
امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
centralized items
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
young people
دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
Now it is about time to head home!
الان وقتش رسیده به خانه برویم
[بروم]
!
demand frequency
نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
dowagers
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager
بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
aposteriori
از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
carpetbagger
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
brie
پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowager
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium
عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowagers
بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
exponent
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents
شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
end
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ends
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
master at arms
درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
division police petty officer
درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
hot valve clearance
فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
things have come to a pretty
کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
interpretation
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations
تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
chocked nozzle
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
grade
درجه
degree
درجه
lengths
درجه
degrees
درجه
high-class
درجه یک
second class
درجه دو
third rate
درجه سه
proportions
درجه
top-notch
درجه یک
clinical thermometer
درجه
proportion
درجه
ranks
درجه
ranked
درجه
rank
درجه
aquastat
درجه
length
درجه
third-rate
درجه سه
slap-up
درجه یک
copesetic
درجه یک
grades
درجه
copacetic
درجه یک
number one
درجه یک
chinical t.
درجه
echelons
درجه
first class
درجه یک
pitches
درجه
title
درجه
pitch
درجه
classy
درجه یک
elevations
درجه
titles
درجه
equally
<adv.>
به یک درجه
mark
درجه
gauge
درجه
gauged
درجه
echelon
درجه
elevation
درجه
gauges
درجه
topnotch
درجه یک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com