English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English Persian
to take exception to anything به چیزی اعتراض کردن
to protest against something به چیزی اعتراض کردن
Other Matches
protested اعتراض اعتراض کردن
protest اعتراض اعتراض کردن
protesting اعتراض اعتراض کردن
protests اعتراض اعتراض کردن
challenged مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
protestingly بطور اعتراض ازروی اعتراض
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
indirect objects اعتراض کردن
obtest اعتراض کردن
contests اعتراض کردن
direct objects اعتراض کردن
impugns اعتراض کردن
impugning اعتراض کردن
except اعتراض کردن
impugned اعتراض کردن
protested اعتراض کردن
to a on or upon اعتراض کردن بر
contesting اعتراض کردن
impugn اعتراض کردن
contested اعتراض کردن
protest اعتراض کردن
object اعتراض کردن
exept اعتراض کردن
protesting اعتراض کردن
fussed اعتراض کردن
fuss اعتراض کردن
appose اعتراض کردن
fulminated اعتراض کردن
squawk اعتراض کردن
squawked اعتراض کردن
squawks اعتراض کردن
protests اعتراض کردن
fulminate اعتراض کردن
fusses اعتراض کردن
take exception to اعتراض کردن به
objected اعتراض کردن
to e. a protest اعتراض کردن
contest اعتراض کردن
to enter a protest اعتراض کردن
objecting اعتراض کردن
fussing اعتراض کردن
objects اعتراض کردن
fulminates اعتراض کردن
condemnation محکوم کردن اعتراض
condemnations محکوم کردن اعتراض
to cry shame upon اعتراض سخت بر...کردن
object کالا اعتراض کردن
indirect objects کالا اعتراض کردن
direct objects کالا اعتراض کردن
objecting کالا اعتراض کردن
objects کالا اعتراض کردن
objected کالا اعتراض کردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to venture on an objection باجرات اعتراض به کسی کردن
animadvert اعتراض کردن متوجه شدن
put one's foot down <idiom> با تمام وجود اعتراض کردن
to plead against a decision نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
fin de non recevoir رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
condemning مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
protest اعتراض
protestation اعتراض
power of reservation حق اعتراض
protested اعتراض
impugnation اعتراض
objections اعتراض
objection اعتراض
animadversion اعتراض
contestation اعتراض
impugnment اعتراض
challenge اعتراض
protestations اعتراض
condemnation اعتراض
protesting اعتراض
challenged اعتراض
protests اعتراض
exceptions اعتراض
exception اعتراض
challenges اعتراض
condemnations اعتراض
impeachment اعتراض
remonstrance اعتراض
contested اعتراض داشتن بر
disputable اعتراض پذیر
objecting اعتراض داشتن
unquestionable غیرقابل اعتراض
controvertible قابل اعتراض
contest اعتراض داشتن بر
unlikely قابل اعتراض
contestable قابل اعتراض
kicker اعتراض کننده
protesting اعتراض رسمی
defiance مقاومت اعتراض
objects اعتراض داشتن
protests اعتراض رسمی
unobjectionable اعتراض ناپذیر
condemnable قابل اعتراض
objected اعتراض داشتن
demurrable اعتراض پذیر
bill of exception اعتراض نامه
demurrant اعتراض کننده
objectionable قابل اعتراض
impugnable قابل اعتراض
protest for non acceptance اعتراض نکول
objector اعتراض کننده
objectors اعتراض کننده
protest اعتراض رسمی
implicit بلا اعتراض
unquestioning غیرقابل اعتراض
object اعتراض داشتن
indirect objects اعتراض داشتن
direct objects اعتراض داشتن
contesting اعتراض داشتن بر
contests اعتراض داشتن بر
demurrer اعتراض کننده
challengeable قابل اعتراض
exceptionable اعتراض پذیر
protested اعتراض رسمی
remonstrance تعرض اعتراض
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
disputability قابل اعتراض بودن
retour sans protet اعاده بدون اعتراض
implicit obedience فرمانبرداری بدون اعتراض
demurrer اعتراض بصلاحیت دادگاه
objectionably بطور قابل اعتراض
confrontational رفتار همراهبا اعتراض
Whoever else that may object . هر کس دیگه که اعتراض کند
impugn مورد اعتراض قراردادن
And exactly what do you mean by that ? مقصود ؟( درمقام اعتراض )
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
impugning مورد اعتراض قراردادن
impugns مورد اعتراض قراردادن
impugned مورد اعتراض قراردادن
contest مورد تردید یا اعتراض قراردادن
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protested اعتراض به رای داور کشتی
impugn مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
loud-mouthed اهل جیغ و داد و اعتراض
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
protests اعتراض به رای داور کشتی
protest اعتراض به رای داور کشتی
impugned مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugns مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
contested مورد تردید یا اعتراض قراردادن
impugning مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
protesting اعتراض به رای داور کشتی
contesting مورد تردید یا اعتراض قراردادن
contests مورد تردید یا اعتراض قراردادن
The people protested vocally. صدای مردم درآمد ( اعتراض )
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudged تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudging تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
premeditate قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something [contract, job etc.] چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
fraise نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
to pirate something چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
referred توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com