English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (36 milliseconds)
English Persian
to treat somebody as if they weren't there <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
Other Matches
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
local procurement تدارک محلی فراورده محلی
localism ایین محلی علاقه محلی
wilfully عمدا"
designedly عمدا"
intentionally عمدا"
purposely عمدا
purposely عمدا"
voluntarily عمدا"
wittingly عمدا"
deliberately عمدا"
of set purpose عمدا"
on purpose عمدا"
prepensely عمدا
knowingly عمدا"
for the nonce عمدا`
tank job عمدا" باختن
willful misrepresentation عمدا" بد جلوه دادن
traject از محلی عبور کردن
locked up در محلی محصور کردن
lock up در محلی محصور کردن
deliberating عمدا انجام دادن عمدی
deliberates عمدا انجام دادن عمدی
deliberated عمدا انجام دادن عمدی
deliberate عمدا انجام دادن عمدی
localises محلی کردن موضعی ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
arsonist کسیکه عمدا ایجاد حریق میکند
local posts پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone . به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
localization تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
sic علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
sickest علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sick علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
Cambridge ring استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
field buying خرید کردن در صحرا خرید محلی
regional محلی
autochthonous محلی
regionally محلی
autochthon محلی
sympatry هم محلی
regional <adj.> محلی
local <adj.> محلی
locals محلی
local محلی
local line خط محلی
occupation crossing پل محلی
vernaculars محلی
parochial محلی
topical محلی
vernacular محلی
domestic محلی
residential محلی
native محلی
natives محلی
local enquiry بازجویی محلی
localism اصطلاح محلی
brogue لهجه محلی
local vertical قائم محلی
local variable متغیر محلی
local terminal ترمینال محلی
local government حاکم محلی
provincialism محلی اندیشی
local government حکومت محلی
local circuit مدار محلی
local file فایل محلی
legman خبرنگار محلی
local currency پول محلی
local center مرکز محلی
local authority انجمن محلی
local area network شبکه محلی
local echo پژواک محلی
brogues لهجه محلی
kangoroo court دادگاه محلی
provincial ولایتی محلی
territorial محلی منطقهای
local purchase خرید محلی
local time زمان محلی
local paper روزنامه محلی
local network شبکه محلی
local time وقت محلی
costume لباس محلی
local norm هنجار محلی
local procurement خرید محلی
local road راه محلی
dialects زبان محلی
localized محلی - محصوربهیکمحل
local terminal پایانه محلی
local group گروه محلی
local intelligence هوش محلی
local investigation تحقیق محلی
local store ذخیره محلی
local loop حلقه محلی
local mode باب محلی
local storage انباره محلی
local national سکنه محلی
costumes لباس محلی
local security تامین محلی
homebrew بازیگر محلی
ordinance مقررات محلی
regional purchase خرید محلی
indigenous industries صنایع محلی
ordinances مقررات محلی
civil time ساعت محلی
sepoy پاسبان محلی
domestic economy اقتصاد محلی
homebred بازیگر محلی
provincial road جاده محلی
off از محلی بخارج
placing در محلی گذاردن
places در محلی گذاردن
patters لهجه محلی
pattering لهجه محلی
place در محلی گذاردن
pattered لهجه محلی
patter لهجه محلی
dialect زبان محلی
parish council شورای محلی
square dance رقص محلی امریکا
step out از محلی خارج شدن
vernacularism استعمال زبان محلی
somewheres یک جایی دریک محلی
emplace در محلی قرار دادن
decentralizes حکومت محلی دادن
decentralising حکومت محلی دادن
decentralised حکومت محلی دادن
local authority مرجع صلاحیتدار محلی
decentralises حکومت محلی دادن
local group of galaxies کهکشانهای گروه محلی
rural district council انجمن محلی زراعی
local hour angle زاویه ساعتی محلی
decentralize حکومت محلی دادن
local exchange ردوبدل کننده محلی
recorder رئیس دادگاه محلی
getup <idiom> لباس محلی پوشیدن
decentralizing حکومت محلی دادن
locals داخلی اخبار محلی
provincialism گویش یا لهجه محلی
references دستیابی به محلی در حافظه
overrun سرتاسر محلی رافراگرفتن
to go on the parish اعانه محلی گرفتن
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
overrunning سرتاسر محلی رافراگرفتن
overwrite نوشته داده در محلی
overwrite بالای محلی نوشتن
overruns سرتاسر محلی رافراگرفتن
local warning اعلام خطر محلی
local traffic رفت و امد محلی
local داخلی اخبار محلی
recorders رئیس دادگاه محلی
take it out on <idiom> بی محلی به خاطر عصبانیت
To keep away from a place. از محلی دور شدن
district call box جعبه خبر محلی
autonomy استقلال محلی محدود
local area network شبکه ناحیه محلی
grass roots اجتماع محلی منشاء
local subscriber مشترک تلفنی محلی
somewhere یک جایی دریک محلی
reference دستیابی به محلی در حافظه
zero slot lan شبکه محلی بدون شکاف
distant آنچه در محلی قرار دارد
costumier خیاط لباسهای محلی وویژه
costumer خیاط لباسهای محلی وویژه
patavinity لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
site محلی که پایه چیزی باشد
map در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
bear garden محلی که درانجاخرسها رابجنگ می اندازند
independency اصول استقلال کلیساهای محلی
maps در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
sites محلی که پایه چیزی باشد
folklike شبیه افسانه ها وعادات محلی
folkish شبیه افسانه هاوعادات محلی
sited محلی که پایه چیزی باشد
local warning سیستم اعلام خطر محلی
mains electricity منبع الکتریسیته محلی مشتریان
costumiers خیاط لباسهای محلی وویژه
nap نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
stacks محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
stacked محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
to walk به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
local egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
to haunt به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
lan network Area Local شبکه محلی
naps نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
locals egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
out fall محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
napping نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
napped نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
stack محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
luncheonette رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
brogan چکمه سنگین پاشنه دار لهجه محلی
witness stand محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
despatch عمل ارسال موضوعات یا اطلاعات یا پیام ها به محلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com