Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English
Persian
to put somebody in a backwater
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
Other Matches
draw attention
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
lessened
کمتر کردن تقلیل دادن
lessening
کمتر کردن تقلیل دادن
lessens
کمتر کردن تقلیل دادن
lessen
کمتر کردن تقلیل دادن
screamer
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
refan
جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to watch over
توجه کردن
attend
توجه کردن
pay attention
<idiom>
توجه کردن
attending
توجه کردن
to llok
توجه کردن
tents
توجه کردن
tent
توجه کردن
perpend
توجه کردن
welfare
توجه کردن
to take keep
توجه کردن
get with it
<idiom>
توجه کردن
attends
توجه کردن
take care of
توجه کردن از
mark
توجه کردن
marks
توجه کردن
figure on
توجه کردن
attends
توجه یا رسیدگی کردن
to come in to notice
جلب توجه کردن
distract
منحرف کردن توجه
focus
متمرکز کردن توجه
focuses
متمرکز کردن توجه
attend
توجه یا رسیدگی کردن
distracts
منحرف کردن توجه
attending
توجه یا رسیدگی کردن
focusses
متمرکز کردن توجه
focussed
متمرکز کردن توجه
focused
متمرکز کردن توجه
focussing
متمرکز کردن توجه
to call
توجه کسیراجلب کردن
reference
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
feather one's nest
<idiom>
به علائق خود توجه کردن
catch one's eye
<idiom>
توجه کسی را جلب کردن
to take notice
ملتفت بودن توجه کردن
to pay attention to something
[someone]
به چیزی
[کسی ]
توجه کردن
to turn a d. ear to
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
assists
حضور بهم رساندن توجه کردن
to court favour
توجه و التفات کسی را طلب کردن
upstages
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging
توجه دیگران را به خود جلب کردن
assist
حضور بهم رساندن توجه کردن
assisted
حضور بهم رساندن توجه کردن
upstaged
توجه دیگران را به خود جلب کردن
assisting
حضور بهم رساندن توجه کردن
choke bore
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
attention
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
advert
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
adverts
توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
audit
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
lionize
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
ward
نگهداری کردن توجه کردن
notes
توجه کردن ذکر کردن
noting
توجه کردن ذکر کردن
wards
نگهداری کردن توجه کردن
note
توجه کردن ذکر کردن
to notice
توجه کردن
[ملاحضه کردن ]
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
auditing
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audits
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
to ingratite oneself
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
zero in on
<idiom>
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
audited
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audit
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
weighting
مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
favourite
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favorites
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourites
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
service
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced
منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
skim
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
Lt
کمتر از
minor
کمتر
short
کمتر
shorter
کمتر
shortest
کمتر
lesser
کمتر
in a less degree
کمتر
less
کمتر
less than
کمتر از
much less
کمتر
infrequently
کمتر
minus
کمتر
trojan horse
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
sub-
در معنای کمتر
A smaller number . Fewer .
تعداد کمتر
inside of a week
در یک هفته کمتر
minorities
بخش کمتر
minority
بخش کمتر
he would not accept less
دو روز کمتر
inside of a week
کمتر از یک هفته
low price
قیمت کمتر
cut back
<idiom>
استفاده کمتر
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
make a diplomatic representation
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
underprice
قیمت کمتر از رقیب
underquote
کمتر مظنه دادن
under-
پایین تراز کمتر از
short-change
کمتر پول دادن
ammo minus
مهمات کمتر از نصف
short-changed
کمتر پول دادن
below par
کمتر از بهای اسمی
below par
کمتر از ارزش اسمی
short-changes
کمتر پول دادن
short-changing
کمتر پول دادن
stroking
راندن کمتر از فرفیت
strokes
راندن کمتر از فرفیت
stroked
راندن کمتر از فرفیت
less than container load
کمتر از فرفیت کانتینر
stroke
راندن کمتر از فرفیت
under
پایین تراز کمتر از
shoat
خوک کمتر از یک سال
hypotrophy
رشد کمتر ازمعمول
le
to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
underexpose
کمتر از حد لزوم در معرض
lessens
کمتر شدن تخفیف یافتن
embryos
جنین کمتر از هشت هفته
infant
بچه کمتر ازهفت سال
lessen
کمتر شدن تخفیف یافتن
less developed countries
کشورهای کمتر توسعه یافته
infants
بچه کمتر ازهفت سال
he is well preserved
کمتر نشان پیری در او پیداست
lessening
کمتر شدن تخفیف یافتن
lessened
کمتر شدن تخفیف یافتن
weanling
کره اسب کمتر از یک سال
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
embryo
جنین کمتر از هشت هفته
fast
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
undervaluation
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
undercool
خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
undervalue
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
underlet
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
undervalues
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
fastest
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
low speed communications
ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
eagles
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
factorial
حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
eagle
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
undersexed
دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
nursery school
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
fasts
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
nursery schools
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undermanned
دارای نفرات کمتر از میزان لازم
undervaluing
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
ultralight aircraft
هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
multipass overlap
بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
anticlimaxes
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
underrated
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
roundest
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
underrates
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrate
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
anticlimax
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
hoods
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
run
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
hood
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
infant
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
roundest
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
infants
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
runs
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
small claim
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
hypoventilation
تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
fewer
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
man down
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
fewest
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
diminished radix complement
نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
few
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
bravo, pattern
شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com