English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
overcurrent coil بوبین جریان زیاد
Other Matches
maximum current relay رله جریان زیاد
high frequency current جریان با بسامد زیاد
maximum circuit breaker کلید جریان زیاد
line circuit breaker کلید جریان زیاد
overcurrent relay رله جریان زیاد
magnetic overload relay رله جریان زیاد مغناطیسی
overcurrent circuit breaking قطع مدار جریان زیاد
fuse آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fused آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
jet stream جریان باد جت استریم درطبقه استراتوسفر که دارای فشار و سرعت زیاد میباشد
aerodynamic heating افزایش دما ناشی از جریان سریع هوا روی سطوح ایرودینامیکی به ویژه درسرعتهای زیاد
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
solenoid بوبین
winding bobbin بوبین
choke oil بوبین
grid coil بوبین
main coil بوبین اصلی
induction coils بوبین اندوکسیون
bobbin بوبین نخ تار
idle coil بوبین کور
hexagonal coil بوبین شش گوش
measuring coil بوبین سنجش
inductance coil بوبین اندوکسیون
coil section مقطع بوبین
telephone transformer بوبین اندوکسیون
induction coil بوبین اندوکسیون
coil resistance مقاومت بوبین
coil form شکل بوبین
leak coil بوبین عرضی
coil form نوع بوبین
coil core هسته بوبین
inductor بوبین اندوکسیون
coil capacity فرفیت بوبین
low loss coil بوبین با تلفات کم
inductor coil بوبین اندوکتور
coil حلقه کردن بوبین
air cored coil بوبین با هسته هوایی
coil winding سیم پیچی بوبین
magnetic coil بوبین میراکننده جرقه
coil field میدان مفناطیسی بوبین
coiled حلقه کردن بوبین
coils حلقه کردن بوبین
magnetic test coil بوبین ازمایش مغناطیسی
induction heating coil بوبین گرمایش القائی
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
current flow سیلان جریان فلوی جریان
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
alternators ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternator ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
brussels دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند [شبیه دار کرمانی] و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
heavy current engineering مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
squeamishness زیاد
squeamishly زیاد
thickest زیاد
intensely زیاد
thicker زیاد
thick زیاد
wide زیاد
wider زیاد
widest زیاد
vastly زیاد
hugely زیاد
tremendously زیاد
immoderate زیاد
intensively زیاد
supererogatory زیاد
too زیاد
over and above زیاد
ranksack زیاد
high زیاد
extortionate زیاد
late زیاد
egregiously زیاد
greatly زیاد
for all the world بی کم و زیاد
greatest زیاد
great- زیاد
great زیاد
swingeing زیاد
rife زیاد
highly زیاد
many زیاد
heartbreak غم زیاد
highest زیاد
extortionary زیاد
highs زیاد
mortally زیاد
heavily زیاد
quite a few <idiom> زیاد
much زیاد
overly زیاد
widely زیاد
copious زیاد
profoundly زیاد
extensive زیاد
overmuch زیاد
in excess زیاد
numerous زیاد
immane زیاد
heart break غم زیاد
plethoric زیاد
effusively زیاد
superabundant زیاد
populous زیاد
to a large extent زیاد
very زیاد
large adv زیاد
glaring زیاد
too much زیاد
mickle زیاد
not a lettle زیاد
in quantities زیاد
outrageously زیاد
intense زیاد
plaguily زیاد
muckle زیاد
profusely زیاد
mickle or muckle زیاد
excessive زیاد
generous زیاد
fulsome زیاد
no end of زیاد
quick wit هوش زیاد
prosternation ضعف زیاد
quillet دقت زیاد
heightens زیاد کردن
torrid زیاد گرم
prosternation سستی زیاد
heightening زیاد کردن
rigor دقت زیاد
oodles خیلی زیاد
heightened زیاد کردن
heighten زیاد کردن
h.f. بسامد زیاد
raff خیلی زیاد
queazy زیاد دقیق
profuse of gilfts زیاد بخشنده
overloaded زیاد پر کردن
ravenous hunger گرسنگی زیاد
punctiliousness دقت زیاد
overload زیاد پر کردن
ravenousness گرسنگی زیاد
furor خشم زیاد
grnish زیاد کردن
lots خیلی زیاد
camber افزایش زیاد
eclat سروصدا زیاد
full tilt باسرعت زیاد
overloads زیاد پر کردن
diuresis ادرار زیاد
rapturously با شعف زیاد
tabes لاغری زیاد
heaviest زیاد سخت
heavy زیاد سخت
large scale بمقدار زیاد
large-scale بمقدار زیاد
fervidity گرمی زیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com