Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English
Persian
to prick at something
بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
Other Matches
acupunctuate
با سوزن سوراخ کردن سوزن فروکردن
to play with something
چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
tapping
سوراخ چیزیرا بنداوردن
tapped
سوراخ چیزیرا بنداوردن
tap
سوراخ چیزیرا بنداوردن
the eye of the needle
سوراخ سوزن
eye
دهانه سوراخ سوزن
eyeing
دهانه سوراخ سوزن
eyeing
گوشوارهای سوراخ سوزن
eyes
دهانه سوراخ سوزن
eye
گوشوارهای سوراخ سوزن
eyes
گوشوارهای سوراخ سوزن
eying
گوشوارهای سوراخ سوزن
eying
دهانه سوراخ سوزن
reeve
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
to fool with anything
چیزیرا انگلک کردن
to from an idea of something
چیزیرا تصور کردن
to have a look at something
بچیزی نگاه کردن
to be incredulous of anything
چیزیرا دیر باور کردن
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
to get used to anything
بچیزی خوگرفتن یاعادت کردن
tare
وزن خالص چیزیرا احتساب کردن
to pink out leather
چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
to palm off a thing on aperson
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to inlay anything with gems
چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
perforation
عمل سوراخ کردن ایجاد سوراخ
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
to freshen rope
جای طنابی راکه بواسطه خوردن بچیزی ساییده میشودعوض کردن
to catch at something
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
pinker
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pinkest
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
pink
سوراخ سوراخ کردن یا بریدن
thirl
سوراخ سوراخ کردن دریدن
cancellate
سوراخ سوراخ سوراخ سوراخ کردن
needle
سوزن دوزی کردن
needled
سوزن دوزی کردن
needle
با سوزن تزریق کردن
needled
با سوزن تزریق کردن
needling
با سوزن تزریق کردن
needling
سوزن دوزی کردن
needles
با سوزن تزریق کردن
needles
سوزن دوزی کردن
needle point
سر سوزن سوزن دوزی
to inlay gems in anything
چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
riddle
سوراخ سوراخ کردن
riddles
سوراخ سوراخ کردن
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
staple
سوزن
[حرف ]
یو شکل
[برای محکم کردن سیمی به دیوار]
centred
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centers
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centered
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
centre
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
clair-voie
[پرچین با دیواره های مشبک که سوراخ سوراخ است.]
to rub a thing in
چیزیرا خورد
to look for anything
چیزیرا جستجوکردن
obtruncate
سر چیزیرا زدن
to follow up the scent
رد چیزیرا گرفتن
dilly bag
کیف دستی یا کیسه سوراخ سوراخ زنانه
to buy a pig in a poke
چیزیرا ندیده خریدن
to w anything out of a person
چیزیرا ازکسی دراوردن
to take the place of something
جای چیزیرا گرفتن
to take a pride in any thing
بچیزی فخرکردن
to fall across anything
بچیزی برخوردن
to hang on to anything
بچیزی چسبیدن
to take a pride in any thing
بچیزی بالیدن
hang on to something
بچیزی چسبیدن
tolaugh.atany thing
بچیزی خندیدن
get wind of something
پی بچیزی بردن
to run the hazard
بچیزی تن دردادن
to follow up the scent
بچیزی پی بردن
to fool with anything
بچیزی ور رفتن
to w anything out of a person
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to cry halves
نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
to give one the straight tip
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
afterdate
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
inclination for any thing
تمایل یا میل بچیزی
to havealiking for anything
میل بچیزی داشتن
to lay stress on something
بچیزی اهمیت دادن
allergy
حساسیت نسبت بچیزی
the ship was snagged
کشتی بچیزی خورد
allergies
حساسیت نسبت بچیزی
rigid adherence to a thing
سفت چسبیدن بچیزی
to wish for something
میل بچیزی داشتن
fenestration
چیزی که سوراخ سوراخ یاروزنه داراست
float stone
سنگ اجرسای یکجورسنگ سوراخ سوراخ
sight
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights
سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
to ram a thing intoa person
چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
to pole any thing up or down
چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
to hang on to anything
بچیزی خوب گوش دادن
prenotion
احساس قبلی نسبت بچیزی
to have views upon somthing
چشم یاطمع بچیزی داشتن
to have a thing at heart
بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
to be ill towardsany thing
روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
to take the a
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
improviser
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
stillage
چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
to set one's mind on anything
ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
foraminate
ثقبه دار سوراخ سوراخ
gruyere cheese
پنیر سوراخ سوراخ سوئیسی
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
object glass
عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
to pick a hole in
سوراخ کردن
transfix
سوراخ کردن
incising
سوراخ کردن
punch
سوراخ کردن
scuttles
سوراخ کردن
pools
سوراخ کردن
foraminate
سوراخ کردن
scuttled
سوراخ کردن
scuttle
سوراخ کردن
pool
سوراخ کردن
pooled
سوراخ کردن
to burn a hole
سوراخ کردن
goring
سوراخ کردن
pierces
سوراخ کردن
drilled
سوراخ کردن
drill
سوراخ کردن
stabbed
سوراخ کردن
pierce
سوراخ کردن
to poke a hole in any thing
سوراخ کردن
to break open
سوراخ کردن
stabs
سوراخ کردن
punches
سوراخ کردن
gores
سوراخ کردن
punched
سوراخ کردن
scuttling
سوراخ کردن
gored
سوراخ کردن
gore
سوراخ کردن
drills
سوراخ کردن
boring
سوراخ کردن
stab
سوراخ کردن
bores
سوراخ کردن
delved
سوراخ کردن
bore
سوراخ کردن
delving
سوراخ کردن
steek
سوراخ کردن
to drill through
سوراخ کردن
perforates
سوراخ کردن
to punch a hole in
سوراخ کردن
broach
سوراخ کردن
delve
سوراخ کردن
delves
سوراخ کردن
broaches
سوراخ کردن
wear a hole in
سوراخ کردن
perforating
سوراخ کردن
perforate
سوراخ کردن
broaching
سوراخ کردن
broached
سوراخ کردن
to set abroach
سوراخ کردن
tusks
سوراخ کردن یا کندن
punched
مهر کردن سوراخ
lack vt
با گلوله سوراخ کردن
punch
سوراخ ایجاد کردن
prong
باچنگ ک سوراخ کردن
prongs
باچنگ ک سوراخ کردن
broaching
سوراخ کردن قایق
broaches
سوراخ کردن قایق
punch
مهر کردن سوراخ
tusk
سوراخ کردن یا کندن
punched
سوراخ ایجاد کردن
burr
بامته سوراخ کردن
pecks
بانوک سوراخ کردن
burred
بامته سوراخ کردن
burring
بامته سوراخ کردن
burrs
بامته سوراخ کردن
precision bore
سوراخ کردن دقیق
hollow forge
سوراخ کردن گرم
lancinate
بانیزه سوراخ کردن
punches
سوراخ ایجاد کردن
gride
سوراخ کردن فرورفتن
transfixion
عمل سوراخ کردن
peck
بانوک سوراخ کردن
pecked
بانوک سوراخ کردن
to tear a hole in
سوراخ یا پاره کردن
punches
مهر کردن سوراخ
pecking
بانوک سوراخ کردن
punctures
سوراخ کردن شکست
broach
سوراخ کردن قایق
spit
سوراخ کردن تف انداختن
To bark up the wrong tree.
<idiom>
[سوراخ دعا را گم کردن]
back drill
از پشت سوراخ کردن
punctured
سوراخ کردن شکست
spits
سوراخ کردن تف انداختن
to peck a hole in
با نوک سوراخ کردن
puncture
سوراخ کردن شکست
broached
سوراخ کردن قایق
puncturing
سوراخ کردن شکست
pertusion
عمل سوراخ کردن
peeping
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeps
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peeped
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
peep
از سوراخ نگاه کردن طلوع کردن
back drilling attachment
تجهیزات سوراخ کردن از پشت
notches
شکاف چوبخط سوراخ کردن
slots
سوراخ کردن شکاف کوچک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com