English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 236 (3 milliseconds)
English Persian
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
Search result with all words
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
antihistamine موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
poppyhead تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
Afshar design طرح افشاری [ابعاد فرش مربع شکل بوده و بیشتر در فارس و کرمان با زمینه کف ساده صورتی و نارنجی بوجود آمده و لچک و ترنج و قندیل بکار رفته در طرح با استفاده از خطوط هندسی بافته می شوند]
brussels دار الکتریکی یا ژاکارد که در تهیه فرش های ماشینی بکار رفته، تارها روی بوبین در بالای ماشین قرار گرفته و بسته به نیاز باز می شوند [شبیه دار کرمانی] و در آن حلقه های نخ پود بصورت بریده شده رها می گردد
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
dye analysis [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
kikalak design طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
khatayi طرح یا گل های ختائی [این نگاره در کنار گل های شاه عباسی در اکثر فرش های لچک ترنج و افشان بکار رفته و جلوه ای از گل های نیلوفر آبی را نشان می دهد. ریشه این طرح را به نقاشی های ساسانیان نسبت می دهند.]
knot ratio نسبت تعداد گره [این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
landscape carpet فرش دور نما [فرش چشم انداز] [عده ای آن را طرح گورستان می نامند با عقیده به اینکه این طرح در مراسم تدفین بکار می رفته است. نمای کلی فرش جلوه ای از خانه ها و درختان و حالت عادی زندگی را نشان داده.]
lappets [حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
leiwen لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
lotus [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
metallic thread نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
Mina-khani design طرح میناخانی [این طرح منسوب به شخصی به همین نام و اهل تبریز است. گل های بزرگ بکار رفته بصورت قرینه و بندی کل متن را در بر گرفته و بوسیله شبکه های لوزی شکل یا الماسی شکل به یکدیگر متصل می شوند.]
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
pearl مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
spectrophotometry اسپکتروفتومتر [در این روش با تجزیه رنگ ها و مقایسه آن نمونه های مرجع، نوع رنگینه بکار رفته مشخص می شود. این روش خصوصا در تجزیه رنگ های فرش های قدیمی و شناخت رنگینه های آن مورد استفاده قرار می گیرد.]
Temerchin motife نگاره تمرچین [این نقش هشت ضلعی در فرش های افغانی، ترکمنی و قفقازی بکار رفته و ویژگی خاص آن تکرار حالتی از ماهی در طراحی است و بصورت چهار قاب مشابه با تضاد رنگی می باشد.]
tree of life درخت زندگی [این نگاره بگونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف بکار رفته و جلوه ای از حیات انسان را تداعی می کند.]
turret motife طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
umbrella طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
Other Matches
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
to peter out رفته رفته کوچک شدن
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
dwindled رفته رفته کوچک شدن
inchmeal رفته رفته
in process of time رفته رفته
by inches رفته رفته
thrawart در رفته
gradually رفته رفته
departed رفته
dislocated در رفته
frenetical از جا در رفته
short tempered از جا در رفته
gradually <adv.> رفته رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
madding از کوره در رفته
on a par روی هم رفته
smudgy رنگ و رو رفته
smudgier رنگ و رو رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
deep-set فرو رفته
averaged روی هم رفته
on average [on av.] روی هم رفته
truncated soil خاک رو رفته
red-hot ازجادر رفته
overalls رویهم رفته
unbridle مهاردر رفته
pallid رنگ رفته
overall رویهم رفته
by and large <idiom> روی هم رفته
exhausted تحلیل رفته
day a day روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
pulled تحلیل رفته
averaged روی هم رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
frenzied ازجا در رفته
all told روی هم رفته
averaging روی هم رفته
averages روی هم رفته
average روی هم رفته
averagly روی هم رفته
altogether روی هم رفته
neatest شسته و رفته
first and last روی هم رفته
neater شسته و رفته
windswept بر باد رفته
neat شسته و رفته
all in all روی هم رفته
defunct ازبین رفته
sunken فرو رفته
extinct ازبین رفته
chafed پوست رفته
in the lump روی هم رفته
gone <adj.> از دست رفته
away غایب رفته
consumptives تحلیل رفته
consumptive تحلیل رفته
cavetto [پخی تو رفته]
frantic ازکوره در رفته
emaciated گوشت رفته
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
off shade رنگ رفته
in the a روی هم رفته
jitters از کوره در رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
overseen غلط رفته
iam bored حوصله ام سر رفته
lost از دست رفته ضایع
immersed in debt فرو رفته در فرض
furibund اشفته ازجادر رفته
income forgone درامداز دست رفته
he must have gone باید رفته باشد
advanced pawn پیاده پیش رفته
he is off to the war رفته است به جنگ
retreating chin چانه عقب رفته
you are mistaken خطا رفته اید
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
revendication استردادزمین ازدست رفته
saddle nose بینی فرو رفته
forged side سطح فرو رفته
sunken eyes چشمان فرو رفته
lost chain زنجیره از دست رفته
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
powered توان از دست رفته
powering توان از دست رفته
powers توان از دست رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
ha-ha دیوار فرو رفته
washed up بکلی تحلیل رفته
pale رنگ رفته بی نور
paler رنگ رفته بی نور
As limp as a rag. شل واز حال رفته
palest رنگ رفته بی نور
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
tacky رنگ ورو رفته
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
power توان از دست رفته
neat شسته و رفته مرتب
neater شسته و رفته مرتب
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
lorn از دست رفته بربادرفته
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
neatest شسته و رفته مرتب
ingesta موادی که داخل بدن رفته
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
sold فروخته شده بفروش رفته
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
lost از دست رفته تلف شده
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
dragged مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
drags مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
gapeworm یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
Nothing can.compensate for the loss ones health. هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
weathered rocks خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
VT terminal emulation استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
activation بکار واداری
actuate بکار انداختن
call forth بکار انداختن
busy in دست بکار
busy at دست بکار
actuate بکار انداختن
wage income درامدمربوط بکار
To put ones shoulder to the wheel. تن بکار دادن
actuator بکار اندازنده
actuation بکار اندازی
to tackle to بکار چسبیدن
conspicuious consumption بکار برده شد
applicable <adj.> بکار بردنی
misemploy بد بکار بردن
to put forth بکار بردن
to make use of بکار بردن
to come into operation بکار افتادن
useable بکار بردنی
subornation اغواء بکار بد
investiture with an office برگماری بکار
commodious بکار خور
suitable <adj.> بکار بردنی
to put in motion بکار انداختن
utilizable <adj.> بکار بردنی
utilisable [British] <adj.> بکار بردنی
utilizer بکار برنده
get down to work بکار پرداختن
he is of no service to us بکار ما نمیخورد
turn to بکار پرداختن
useful <adj.> بکار بردنی
put forth بکار بردن
exploits :بکار انداختن
bleaches بکار رود
handles بکار بردن
handle بکار بردن
usable <adj.> بکار بردنی
serves بکار رفتن
bleach بکار رود
applied بکار بردنی
utilised بکار زدن
utilises بکار زدن
knowledgeable وارد بکار
applying بکار بردن
users بکار برنده
exploiting :بکار انداختن
bleached بکار رود
apply بکار بردن
user بکار برنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com