English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
low order bit بیت مرتبه پایین
Search result with all words
knight bachelor پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
low order مرتبه پایین
Other Matches
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
down سوی پایین بطرف پایین
echelons مرتبه
ranked مرتبه
once in a whiled یک مرتبه
rank مرتبه
echelon مرتبه
ranks مرتبه
enmasse یک مرتبه
all of a sudden یک مرتبه
thrice سه مرتبه
order مرتبه
places وهله مرتبه
placing وهله مرتبه
bond order مرتبه پیوند
first order transition گداز مرتبه یک
positioned مرتبه مقام
position مرتبه مقام
manyfold چندین مرتبه
first order مرتبه اول
place وهله مرتبه
nth در مرتبه بیشمار
exalted بلند مرتبه
third order reaction واکنش مرتبه سه
first order reflection انعکاس مرتبه یک
second order مرتبه دوم
second class دومین مرتبه
semidiurnal دو مرتبه در روز
elevated بلند مرتبه
hierarchies مرتبه بندی
ninth نهمین مرتبه
hierarchy مرتبه بندی
order of magnitude مرتبه بزرگی
first order reaction واکنش مرتبه یک
order of matrix مرتبه ماتریس
stair مرتبه درجه
three fold سه دفعه سه مرتبه
pooh bah عالی مرتبه
ninths نهمین مرتبه
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
flare up <idiom> یک مرتبه عصبانی شدن
baronetcy مقام و مرتبه بارونی
second derivative مشتق مرتبه دوم
second order conditions شرایط مرتبه دوم
second order factor عامل مرتبه دوم
second order reaction واکنش مرتبه دوم
sphere مرتبه حدود فعالیت
pseudo first order reaction واکنش شبه مرتبه یک
top flight اعلی ترین مرتبه
m مرتبه دوازدهم یاسیزدهم
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
spheres مرتبه حدود فعالیت
higher order factor عامل مرتبه بالا
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
etesian سالی یک مرتبه واقع شونده
vellicate دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
derivatives of higher order مشتقهای مرتبه بالا [ریاضی]
nineteen نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
nineteens نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
third long period تناوب بزرگ مرتبه سوم
debutant دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
spline در گرافیک کامپیوتری کثیرالجملهای چند قطعهای با تدوام مرتبه اول بین قطعههای ان
berber knot گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
vide infara پایین
lower limit حد پایین
lower most پایین تر
subatmospheric پایین تر از جو
de- پایین
bottom پایین
bottoms پایین
lowers پایین تر
further down پایین تر
down stairs پایین
neath or neath پایین تر
neath or neath پایین
flat پایین
low پایین
hypogenous پایین رو
infara پایین تر
down پایین
tailwater پایین اب
subteen پایین تر از سن 31
submiss پایین
underneath پایین
bal از مچ پا به پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
low level پایین
lowering پایین تر
lowered پایین تر
lower پایین تر
infara پایین
lower پایین
shortest پایین تر
below پایین
hereafter <adv.> در پایین
short پایین تر
shorter پایین تر
beneath پایین تر
flattest پایین
beneath پایین
dowm پایین
below <adv.> در پایین
shitu پایین
sub- یا پایین تر
low پایین ضعیف
feet پایین دامنه
go dan barai رد کردن از پایین
face down feed خورد رو به پایین
downward compatibility سازگارمتمایل به پایین
low پایین اهسته
overhand از پایین ببالا
downward compatible سازگار رو به پایین
prolapsus پایین افتادگی
prolapse پایین افتادن
prolapse پایین افتادگی
pushdown پایین فشردنی
downward swing نوسان رو به پایین
on the down grade پایین رونده
downtrend سیربطرف پایین
push down stack پایین فشردنی
downward movement حرکت رو به پایین
hereinbelow در پایین این
downward travel ضربه رو به پایین
go down پایین رفتن
downmost پایین ترین
low wing بال پایین
bate پایین اوردن
desceht پایین امدن
infrahuman پایین تر از انسان
dim light نور پایین
disrate پایین اوردن
down current جریان رو به پایین
alow روبه پایین
low pass پایین گذر
let down پایین کردن
decurrent پایین افتاده
low level در سطح پایین
low altitude ارتفاع پایین
low activity فعالیت پایین
look down پایین امدن
lower bound کران پایین
low energy انرژی پایین
low frequency فرکانس پایین
bottom up از پایین به بالا
down draft جریان رو به پایین
low resolution تفکیک پایین
low resolution وضوح پایین
neath or neath پایین زیرین
nether world جهان پایین
nutant پایین افتاده
nutate پایین افتادن
downward stroke ضربه رو به پایین
downfeed تغذیه رو به پایین
oars down پارو پایین
downfield میدان پایین
hereinbelow ازاین پایین تر
down stroke ضربه رو به پایین
mean low water اب پایین میانگین
bottommost پایین ترین
lower limit کران پایین
lower mast دکل پایین
lower most پایین ترین
minor پایین رتبه
lower threshold استانه پایین
catabatic پایین اینده
lowermost پایین ترین
lowpass پایین گذار
foot پایین بادبان
download بارگیری پایین
res noitaloseR پایین
downstream پایین رود
subordinates فرعی پایین تر
subordinating فرعی پایین تر
From top to bottom. ازبالاتا پایین
depression پایین دادن
depressions پایین دادن
beneath از زیر پایین تر از
drive ضربه از پایین
drives ضربه از پایین
downward پایین زیرین
downward روبه پایین
nether واقع در پایین
nether زیر پایین
downstairs طبقه پایین
up and down بالا و پایین
uoppon pyon soon koot کف دست پایین
undermost پایین ترین
lowest پایین ترین
subordinated فرعی پایین تر
subordinate فرعی پایین تر
downstream پایین دست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com