English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
outlive بیشتر دوام اوردن
outlived بیشتر دوام اوردن
outlives بیشتر دوام اوردن
outliving بیشتر دوام اوردن
Other Matches
outwear بیشتر دوام کردن
perennate دوام اوردن
stand out دوام اوردن ایستادگی کردن
outdare تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
outpoint سبقت گرفتن پوان یا نمره بیشتر اوردن از
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
weaker کم دوام
quick fading بی دوام
weakest کم دوام
incessancy دوام
short life کم دوام
limit fatigue stress حد دوام
loughness دوام
subsistence دوام
stability دوام
flimsier بی دوام
senectitude دوام
endurance دوام
continuance دوام
permanencies دوام
resistance دوام
flimsiest بی دوام
permanency دوام
lastingness دوام
continuity دوام
abidance دوام
perpetuity دوام
weak کم دوام
flimsy بی دوام
permanence دوام
weaknesses کم دوام
subsistance دوام
substance دوام
short lived بی دوام
substances دوام
gaseous بی دوام
short-lived بی دوام
perdurability دوام
memnetary کم دوام
of short continuance کم دوام
strength دوام
strengths دوام
life دوام
durante دوام
toughness دوام
lives دوام
durability دوام
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
weak سست کم دوام
fugitive بی دوام زودگذر
life cycle چرخه دوام
brittle بی دوام زودشکن
viability قابلیت دوام
horary بی دوام زودگذر
stock car قدرت و دوام
viable قابل دوام
weakest سست کم دوام
soft goods کالاهای بی دوام
weaker سست کم دوام
holdouts دوام آوردن
standing دوام شهرت
lastingly بطور با دوام
holdout دوام آوردن
fugitives بی دوام زودگذر
weaknesses سست کم دوام
fugacious بی دوام زودریز
lasted دوام داشتن
rated fatigue limit حد دوام نامی
lasted دوام کردن
endurance limit حد دوام مصالح
lasts دوام کردن
stock-car قدرت و دوام
wears دوام کردن
wear دوام کردن
perennate دوام یافتن
persistency دوام سماجت
stock-cars قدرت و دوام
last دوام کردن
it had a short life کم دوام بود
last دوام داشتن
persistence دوام ماندگاری
nondurable goods کالاهای بی دوام
ruggedization با دوام سازی
fallal چیزبی دوام
contiguous پیوستگی دوام
lasts دوام داشتن
producer durable equipment تجهیزات با دوام تولیدی
consumer nondurables کالاهای مصرفی بی دوام
nondurable consumer goods کالاهای مصرفی بی دوام
to stand out دوام یاایستادگی کردن
falderal چیزبی بهاوبی دوام
semiannual دارای دوام شش ماهه
consumer durables کالاهای مصرفی پر دوام
ruggedize محکم وبا دوام ساختن
runs دوام یافتن ادامه دادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
run دوام یافتن ادامه دادن
lasts دوام داشتن طول کشیدن
last دوام داشتن طول کشیدن
lasted دوام داشتن طول کشیدن
to stand the test of time برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test برای مدت زیاد دوام آوردن
galleta چمن با دوام جنوب امریکا و مکزیکو
to have stood the test of time برای مدت زیاد دوام آورده باشد
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
static economy اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
use testing ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
it is mostly iron بیشتر
the more better the best هر چه بیشتر
the more بیشتر
further بیشتر
large adv بیشتر
furthers بیشتر
furthering بیشتر
more بیشتر
furthered بیشتر
mostly بیشتر
mainly بیشتر
for the most part بیشتر
more than بیشتر از
as much as possible هر چه بیشتر
rather بیشتر
more and more هی بیشتر
principally بیشتر
as early aspossible هر چه بیشتر
oddson بیشتر محتمل
multichannel با بیشتر از یک کانال
no longer نه بیشتر [زمانی]
outshining بیشتر درخشیدن
over crowding بیشتر باشد
above average <adj.> بیشتر از حد متوسط
outshines بیشتر درخشیدن
outshine بیشتر درخشیدن
outsit بیشتر نشستن از
outstand بیشتر ایستادن
over-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
above-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
nine times out ten بیشتر اوقات
further information آگاهی بیشتر
better نیکوتر بیشتر
so many menŠso many minds عقیده بیشتر
hypercard یات بیشتر
better part قسمت بیشتر
the most that i can do بیشتر انها
The more the better . هر چه بیشتر بهتر
most people بیشتر مردم
surviver بیشتر عمرکننده
major بیشتر اعظم
the many بیشتر مردم
majored بیشتر اعظم
to overcomein number بیشتر بودن از
majoring بیشتر اعظم
no more نه دیگر [بیشتر]
by superir wisdom با خرد بیشتر
more and more بیشتر ازبیشتر
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
rather ... than بیشتر ...تا [ترجیحا ... تا]
in the main بیشتر اصلا
most of them بیشتر انها
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
outshone بیشتر درخشیدن
outlive بیشتر زنده بودن از
outbid بیشتر توپ زدن از
full drive باشتاب هرچه بیشتر
outbidding بیشتر توپ زدن از
outbids بیشتر توپ زدن از
outbidded بیشتر توپ زدن از
outlast بیشتر طول کشیدن از
outlasting بیشتر طول کشیدن از
he makes most noise او از همه بیشتر صدا یا
it consists mainly بیشتر عبارت است از
outlasted بیشتر طول کشیدن از
outlasts بیشتر طول کشیدن از
outvote بیشتر رای بردن از
outvoted بیشتر رای بردن از
outvotes بیشتر رای بردن از
outlives بیشتر زنده بودن از
outvoting بیشتر رای بردن از
outlived بیشتر زنده بودن از
outliving بیشتر زنده بودن از
put someone's best foot forward <idiom> بیشتر تلاش کردن
roundabout production تولید با کارائی بیشتر
at full pelt با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
more the merrier <idiom> هرچی بیشتر بهتر
outwalk بیشتر راه رفتن از
as soon as possible بزودی هرچه بیشتر
mare مادیان 4 ساله یا بیشتر
norther بیشتر بطرف شمال
mares مادیان 4 ساله یا بیشتر
ahead دارای امتیاز بیشتر
I am over 50 years old. من ۵۰ سال بیشتر دارم.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com