Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 77 (1 milliseconds)
English
Persian
unique
بیمانند بی نظیر
uniquely
بیمانند بی نظیر
Other Matches
unexampled
بیمانند
one of a kind
<adj.>
بیمانند
Bijection
نگاشت یک به یک یا نظیر به نظیر
exemplars
نظیر
homologue
نظیر
homolog
نظیر
analog
نظیر
match
نظیر
corresponding
نظیر به نظیر
comparable
نظیر
matches
نظیر
exemplar
نظیر
inapproachable
بی نظیر
nonpareil
بی نظیر
one of a kind
<adj.>
بی نظیر
world beater
بی نظیر
unrivaled
بی نظیر
unexampled
بی نظیر
unequaled
بی نظیر
synoptic
هم نظیر
makes
نظیر
make
نظیر
unprecedented
بی نظیر
correlative
نظیر
inimitable
بی نظیر
incomparable
بی نظیر
analogues
نظیر
analogue
نظیر
tallied
نظیر
tallying
نظیر
unparalleled
بی نظیر
unbeatable
بی نظیر
tallies
نظیر
unprecedentedly
بی نظیر
tally
نظیر
mesterpiece
کار بی نظیر
nonesuch
چیز بی نظیر
ensample
مانند نظیر
liked
نظیر بودن
rivalled
نظیر شبیه
likes
نظیر همانند
without comparison
بی مانند بی نظیر
without parallel
بی مانند بی نظیر
rivals
نظیر شبیه
rivalling
نظیر شبیه
rivaling
نظیر شبیه
rivaled
نظیر شبیه
rival
نظیر شبیه
without example
بی مانند بی نظیر
without a rival
بی مانند بی نظیر
like
نظیر بودن
like
نظیر همانند
unrivalled
بی مانند بی نظیر
liked
نظیر همانند
likes
نظیر بودن
symmetry
مراعات نظیر تشابه
parallelled
نظیر مطابق بودن با
paralleled
نظیر مطابق بودن با
It is unque . It is matchless.
بی لنگه است (بی نظیر )
parallel
نظیر مطابق بودن با
parallels
نظیر مطابق بودن با
parallelling
نظیر مطابق بودن با
paralleling
نظیر مطابق بودن با
She is a nonpareil in poetry
او
[زن]
در هنر شاعری بی نظیر است.
correlative
بهم پیوسته جفت نظیر
suction lift
ارتفاع نظیر مکش در پمپ
uniue
بی مانند بی نظیر یکتا یگانه فرد
green manure
گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
dialectic
روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
academe
فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
hollow ware
چینی یاشیشهای که بصورت استوانهای شکل ویا نظیر ان قالب گیری شده است
characteristic diagram for the steel
دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
characteristic diagram for the concrete
دیاگرام مشخصه بتن دیاگرامی که تغییر شکلهای بتن را بر حسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
occupational disease
امراض شغلی
[نظیر بیماری های برونشیت در رنگرزان و بافندگان، پوکی استخوان، خمیدگی ستون مهره ها در بافندگان، ضعف چشم و غیره]
rag rug
قالیچه چهل تکه
[در بعضی از کشورها نظیر مصر و مکزیک ابتدا نوارهای باریکی به عرض دو یا سه سانتی متر بافته شده و سپس لبه های آن به یکدیگر دوخته می شود که حالت فرش راه راه به آن می بخشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com