Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
intermoleculary
بین ذرات در داخل ذرات
Search result with all words
amylose
مادهء قندی که داخل ذرات نشاستهای را تشکیل میدهد
dispersion hardening
سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
intermolecular
در داخل ذرات
Other Matches
merry dance
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
ingredients
ذرات
ingredient
ذرات
sand blasting
ذرات سنگ
denseness
تراکم ذرات
fundamental particles
ذرات بنیادی
molecular attracticm
جاده ذرات
weight of solids
وزن ذرات
elementary particles
ذرات بنیادی
planetesimal
ذرات سیارهای
particle physics
فیزیک ذرات
radioactive rays
ذرات رادیواکتیو
roily
پر از ذرات رسوبی
metal foulings
ذرات فلز
allergen
ذرات الرژی زا
intermolecular
بین ذرات
barrier penetration by particles
نفوذ ذرات در سد
cosmic particles
ذرات کیهانی
blood corpuscles
ذرات خون
pollinium
توده ذرات گرده گل
absorption of charged particles
جذب ذرات باردار
emulsion
ذرات چربی دراب
scattering of alpha particles
پراکندگی ذرات الفا
effective size of grain
قطر موثر ذرات
thershold temperature
استانه دمای ذرات
particle physics
فیزیک ذرات اتمی
emulsioning
ذرات چربی دراب
emulsions
ذرات چربی دراب
emulsioned
ذرات چربی دراب
planetesimal hypothesis
فرضیه ذرات سیارهای
cascade impactor
دستگاه جداسازی پی در پی ذرات
particulate
دارای ذرات ریز
nebulize
تبدیل به ذرات کردن
segregation
تفکیک ذرات بتن
fall out
ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
granulate
دارای ذرات ریز کردن
polymerization
ترکیب و تراکم ذرات پلیمریزاسیون
emulsified
بشکل ذرات ریز و پایداردراوردن
emulsifies
بشکل ذرات ریز و پایداردراوردن
emulsify
بشکل ذرات ریز و پایداردراوردن
emulsifying
بشکل ذرات ریز و پایداردراوردن
leucocytosis
افزودگی ذرات سفید خون
cohesion
التصاق یا قوه جاذبه ذرات
dispersion
متلاشی شدن خاکدانه ها به ذرات
isometric
دارای ذرات ریز متساوی
isometrics
دارای ذرات ریز متساوی
cohesion
نیروی جاذبه بین ذرات همگن
nucleon
ذرات اتم مثل نوترون وپروتون
achondrite
سنگ الماس بدون ذرات گرد
suspensoid
محلول سریشمی دارای ذرات معلق
kinetic theory
فرضیه حرکت ذرات کوچک اجسام
vacuist
کسیکه معتقدبوجودخلادرمیان ذرات ماده میباشد
micronize
بصورت ذرات ریز وپودر ماننددر اوردن
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
lenticulate
ذرات ریز وعدسکهای کوچک در فیلم نمودارکردن
schiller
تلالو وزرق وبرق ذرات سنگ معدنی
dispersoid
پخش کامل ذرات جسمی درجسم دیگر
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
grain size classification
طبقه بندی خاک از نظر اندازه ذرات
emulsioning
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
atomised
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
haze
غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
atomizing
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
mists
کاهش قابلیت دید به 1 تا 01کیلومتر توسط ذرات کوچک اب
diatomite
ذرات فریف و ریزسیلیسی که از بقایای گمزادان بدست می اید
mist
کاهش قابلیت دید به 1 تا 01کیلومتر توسط ذرات کوچک اب
kinetic theory of heat
عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
emulsions
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
atomises
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomising
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomize
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
synchrotron
دستگاه تقویت وتسریع ذرات بار دار الکترونی
emulsioned
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
textures
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
charge neutrality
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
electrophoresis
حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق
texture
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
emulsion
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
atomizes
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomized
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
binders
ذرات خاک رسی که جهت چسبندگی به شن و ماسه اضافه میشود
binder
ذرات خاک رسی که جهت چسبندگی به شن و ماسه اضافه میشود
iceneedle
یکی از ذرات فریف یخ که درهوای سرد و شفاف بطورشناوریافت میشود
atomizers
دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
aerosols
ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست
atomizer
دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
atomisers
دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
aerosol
ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست
physical analysis
جداسازی ذرات خاک از نظر قطر دانه ها به روش فیزیکی
soft fails
فهور ناگهانی نویزها درمدارهای ریز الکترونیکی ازطریق ذرات اشعه کیهانی
air brush
برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
atomic theory
فرضیهء اتمی که تمام مواد راترکیبی از ذرات اتم میداند تئوری انفصال ماده
emission theory
فرض اینکه نورعبارت است ازیک رشته ذرات سبک که ازجسم نورانی ریزش میکند
wet filter
فیلتری که در ان فیلمی ازمایع که روی سطح المنت قرارگرفته مانع از عبور ذرات و و الودگی میشود
polymers
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
ether
جسم قابل ارتجاعی که فضاوحتی فواصل میان ذرات اجسام را پر کرده ووسیله انتقال روشنایی و گرمامیشود
polymer
جسمی که از ترکیب ذرات متشابه الترکیب وازتکرار واحدهای ساختمانی یکنوخت ایجاد شده باشد بسپار
zero air voids unit weight
وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
polymeric
دارای ذرات وترکیبات متعدد ومشابه چند نژادی چند رگه
vortex separation
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
cyclotron
دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
filigree
تزئیناتی بشکل ذرات ریز یادانههای تسبیح که امروزه بصورت سیمهای ریز طلاونقره و یا مسی در اطراف الات زرین وسیمین ساخته میشود
avalanche
هر یک از چند پروسهای که در ان برخورد یونها یاالکترونها سبب ایجاد یونها یاالکنرونهای جدید میشود که این ذرات خود سبب برخوردهای هر چه بیشترخواهند شد
avalanches
هر یک از چند پروسهای که در ان برخورد یونها یاالکترونها سبب ایجاد یونها یاالکنرونهای جدید میشود که این ذرات خود سبب برخوردهای هر چه بیشترخواهند شد
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
ratline
عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand
داخل قسمت داخل یکان
nuclide
کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock
قفل داخل کار قفل داخل درب
anie
داخل
aboard
داخل
interiorly
از داخل
interiors
داخل
interior
داخل
intra
داخل
within
<prep.>
در داخل
inside
داخل
withindoors
در داخل
lineball
داخل
insides
داخل
within
در داخل
inside
<adv.>
<prep.>
در داخل
to play at
داخل شدن در
to work in
داخل کردن
uchi uke
دفاع از داخل
work in
داخل کردن
engaged in war
داخل جنگ
withindoors
افراد داخل
to line-jump
داخل صف زدن
anieoro
به طرف داخل
to queue-jump
[British E]
داخل صف زدن
anieoro
از داخل به خارج
to push to the front
[of line]
داخل صف زدن
to cut in line
داخل صف زدن
intratheater
در داخل صحنه
cross hair
خط داخل دوربین
to step in
داخل شدن
to step inside
داخل شدن
to walk in
داخل شدن
to go into
داخل شدن در
to go in
داخل شدن
grind internally
داخل را ساییدن
ingressive
داخل شونده
intromit
داخل کردن
inhaul
به داخل کشیدن
inhaul
به داخل کشنده
inside wiring
سیمکشی داخل
interior wiring
سیمکشی داخل
intercellular
داخل سلولی
introgresseive
داخل شونده
intraspecific
داخل گونهای
intraspecies
داخل گونهای
intrant
داخل شونده
internal attack
تک داخلی یا تک از داخل
interneural
داخل عصبی
interneuron
داخل عصبی
interservice
داخل قسمت
interurban
داخل شهری
ingoing
داخل شونده
inbound
داخل مرز
to get into
داخل شدن در
to cut in
داخل شدن
he is not in it
داخل نیست
he went aboard the ship
او داخل کشتی شد
heave in
کشیدن به داخل
imbark
داخل کردن
immit
داخل کردن
implode
از داخل ترکیدن
phase in
داخل کردن
on berth
در داخل بندر
implosion
انفجار از داخل
in and out
داخل وخارج
inboard
داخل کشتی
inboard
به طرف داخل
inboard
به سمت داخل
intradivision
در داخل لشگر
enter
داخل کردن
ingratiates
داخل کردن
ingratiated
داخل کردن
ingratiate
داخل کردن
enters
داخل شدن
incorporate
داخل کردن
on line
داخل رده
entered
داخل کردن
incorporates
داخل کردن
incorporating
داخل کردن
enter
داخل شدن
enters
داخل کردن
entered
داخل شدن
ingratiating
داخل کردن
intern
داخل شدن در
interchart
در داخل نقشه
interns
داخل شدن در
impenetrable
داخل نشدنی
intercontinental
داخل قاره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com