English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (6 milliseconds)
English Persian
i took him up short بی مقدمه جلو او را گرفتم
Other Matches
prologuize مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologize مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
i followed his track ردپایش را گرفتم
i took her to wife او را به زنی گرفتم
i made up my mind to تصمیم گرفتم که ...
i learnt my lesson درسم را یاد گرفتم
roger مفهوم شد پیام را گرفتم
i made up my mind to go نصمیم گرفتم که بروم
I have made an appointment with my dentist . از دندانسازی وقت گرفتم
I sat down with no fuss or bother . برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
i stay در رهگیری هوایی به علامت ماموریت گشت هوایی راتحویل گرفتم اعلام میشود
i was taught by him من در نزد وی تعلیم گرفتم او مرا تعلیم داد
prefaces مقدمه
prefaced مقدمه
preface مقدمه
preambles مقدمه
preamble مقدمه
prefacing مقدمه
introduction مقدمه
front matter مقدمه
foretoken مقدمه
incipit مقدمه
inductility مقدمه
isagoge مقدمه
preludes مقدمه
prelude مقدمه
introductions مقدمه
preliminarily مقدمه
snapped بی مقدمه
snap بی مقدمه
inductions مقدمه
induction مقدمه
prolegomenon مقدمه
protasis مقدمه
sinfonia مقدمه
overtures مقدمه
overture مقدمه
sudden بی مقدمه
snapping بی مقدمه
prelusion مقدمه
preparatorily مقدمه
preparatory to در مقدمه
prima facia مقدمه
lead-up مقدمه
lead up مقدمه
snaps بی مقدمه
preliminarily بطور مقدمه
preconidtion شرط مقدمه
preamble of a treaty مقدمه معاهده
preamble of a statute مقدمه قانون
minor premise مقدمه صغری
major premise مقدمه کبری
set up مقدمه چینی
proem مقدمه سراغاز
prelude to a play مقدمه نمایش
lemma مقدمه موضوع
impulse buying خرید بی مقدمه
exordium مقدمه سردفتر
forepart سر ودست مقدمه
foreparts سر ودست مقدمه
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
preamble مقدمه سند
preamble مقدمه نوشتن
antecedents مقدم مقدمه
antecedent مقدم مقدمه
preambles مقدمه نوشتن
catastasis دیباچه مقدمه
setup مقدمه چینی
popped بی مقدمه اوردن
pops بی مقدمه اوردن
preambles مقدمه سند
pop بی مقدمه اوردن
pop بی مقدمه فشار اوردن
shortest بی مقدمه پیش از وقت
prologues مقدمه پیش گفتار
pops بی مقدمه فشار اوردن
protasis and epitasis مقدمه و متن نمایش
popped بی مقدمه فشار اوردن
shorter بی مقدمه پیش از وقت
short بی مقدمه پیش از وقت
prologue مقدمه پیش گفتار
prolegomenous دارای مقدمه طولانی
introductory وابسته به مقدمه معارفهای
preambles سراغاز مقدمه کتاب
proem مقدمه سخنرانی شروع
exordial مربوط به اغاز یا مقدمه
preamble سراغاز مقدمه کتاب
it was a p to another book مقدمه کتاب دیگربود
precritical مقدمه بحران قبل از وخامت
preamble مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
preambles مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
this wind preludes thunder این باد مقدمه رعد است
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
fronting مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
to prefix a chapter to a book فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
premises خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج میشود خانه ومتعلقات ان
improvisor تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com