Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
pop
بی مقدمه فشار اوردن
popped
بی مقدمه فشار اوردن
pops
بی مقدمه فشار اوردن
Other Matches
popped
بی مقدمه اوردن
pop
بی مقدمه اوردن
pops
بی مقدمه اوردن
to press against any thing
بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
to bear pressure upon
فشار اوردن بر
stressing
فشار اوردن بر
stresses
فشار اوردن بر
overlaid
فشار اوردن
stress
فشار اوردن بر
squeezing
زور اوردن فشار
squeezes
زور اوردن فشار
squeezed
زور اوردن فشار
squeeze
زور اوردن فشار
to overstrain oneself
زیاد بخود فشار اوردن
ingrate
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
poke check
فشار اوردن به گوی با چوب برای دور کردن ان از حریف
housekeeping
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
prologuize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
prologize
مقدمه نوشتن مقدمه گفتن
cabin pressure
فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin
اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve
شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
governmentalize
تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure
فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
jargonize
بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
cabin pressurization safety valve
شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic
دارای فشار یکسان خط هم فشار
lead-up
مقدمه
prefaced
مقدمه
preface
مقدمه
preliminarily
مقدمه
preludes
مقدمه
prefaces
مقدمه
prelude
مقدمه
preamble
مقدمه
foretoken
مقدمه
front matter
مقدمه
prima facia
مقدمه
lead up
مقدمه
protasis
مقدمه
prolegomenon
مقدمه
introduction
مقدمه
preambles
مقدمه
preparatory to
در مقدمه
prefacing
مقدمه
sudden
بی مقدمه
prelusion
مقدمه
snaps
بی مقدمه
sinfonia
مقدمه
snapping
بی مقدمه
overture
مقدمه
induction
مقدمه
preparatorily
مقدمه
inductility
مقدمه
inductions
مقدمه
overtures
مقدمه
snap
بی مقدمه
introductions
مقدمه
snapped
بی مقدمه
incipit
مقدمه
isagoge
مقدمه
setup
مقدمه چینی
forepart
سر ودست مقدمه
proem
مقدمه سراغاز
foreparts
سر ودست مقدمه
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
exordium
مقدمه سردفتر
preamble
مقدمه نوشتن
preamble
مقدمه سند
major premise
مقدمه کبری
preamble of a treaty
مقدمه معاهده
minor premise
مقدمه صغری
preconidtion
شرط مقدمه
preliminarily
بطور مقدمه
antecedents
مقدم مقدمه
catastasis
دیباچه مقدمه
impulse buying
خرید بی مقدمه
antecedent
مقدم مقدمه
set up
مقدمه چینی
preamble of a statute
مقدمه قانون
preambles
مقدمه نوشتن
prelude to a play
مقدمه نمایش
lemma
مقدمه موضوع
preambles
مقدمه سند
grasps
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp
بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped
بچنگ اوردن گیر اوردن
preambles
سراغاز مقدمه کتاب
introductory
وابسته به مقدمه معارفهای
short
بی مقدمه پیش از وقت
shorter
بی مقدمه پیش از وقت
shortest
بی مقدمه پیش از وقت
it was a p to another book
مقدمه کتاب دیگربود
preamble
سراغاز مقدمه کتاب
prolegomenous
دارای مقدمه طولانی
protasis and epitasis
مقدمه و متن نمایش
prologues
مقدمه پیش گفتار
prologue
مقدمه پیش گفتار
i took him up short
بی مقدمه جلو او را گرفتم
proem
مقدمه سخنرانی شروع
exordial
مربوط به اغاز یا مقدمه
preambles
مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
precritical
مقدمه بحران قبل از وخامت
preamble
مقدمه وراهنمای نظامنامه یامقررات
this wind preludes thunder
این باد مقدمه رعد است
spate
تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
low head plant
نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to prefix a chapter to a book
فصلی بطور دیباچه یا مقدمه در جلو کتابی نوشتن
front
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
fronting
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
premises
خصوصیات ملک که در مقدمه سند درج میشود خانه ومتعلقات ان
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber
مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level
سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer
ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
pitot pressure
فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
hypobaric
مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
low voltage distribution system
شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری
barometric pressure
فشار جو
pressures
فشار
low pressure
فشار کم
impact
فشار
atmospheric pressure
فشار جو
pressured
فشار
pressure curve
خم فشار
pressor
فشار زا
line of thrust
خط فشار
pressuring
فشار
isopiestic
هم فشار
thrusting
فشار
isobar
هم فشار
pushed
فشار
pressure sense
حس فشار
exertions
فشار
exertion
فشار
brunt
فشار
growing pains
فشار
sense of pressure
حس فشار
isobars
تک فشار
tension
فشار
pushes
فشار
tensions
فشار
back iron
بن فشار
compression
فشار
back pressure
پی فشار
thrusts
فشار
pressure
فشار
isobars
هم فشار
isobar
تک فشار
push
فشار
isobare
هم فشار
press
فشار
hydraulic pressure
فشار اب
water pressure
فشار اب
bunt
فشار با سر
pressure vessel
فشار
fantod
فشار
total pressure
فشار کل
pressing
فشار
violence
فشار
weight
فشار
zips
فشار
zipping
فشار
zipped
فشار
zip
فشار
ice push
فشار یخ
atmospheres
فشار جو
atmosphere
فشار جو
thrust
فشار
presses
فشار
strains
فشار
strain
فشار
distraint
فشار
constraint
فشار
stress
فشار
impacts
فشار
stroking
فشار با پا
stresses
فشار
strokes
فشار با پا
stroke
فشار با پا
stroked
فشار با پا
stressing
فشار
initial pressure
فشار ابتدایی
partial pressure
فشار جزیی
dynamic pressure
فشار پویا
barometric pressure
فشار بارومتری
dynamic pressure
فشار دینامیکی
low air pressure
فشار هوای کم
loss of pressure
افت فشار
drag mark
محل فشار
drag loading
فشار کششی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com