Dictiornary-Farsi | بی نتیجه گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
thwart	بی نتیجه گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن


Other Matches

It wI'll eventually pay off.	با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom>	نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion	نتیجه حتمی نتیجه مسلم
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
tabling	تو گذاردن
impone	گذاردن
invest	گذاردن
reposal	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
repose	گذاردن
investing	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
lay	گذاردن
set	گذاردن
sets	گذاردن
setting up	گذاردن
instate	گذاردن
skewing	کج گذاردن
skews	کج گذاردن
invests	گذاردن
table	تو گذاردن
skew	کج گذاردن
invested	گذاردن
tabled	تو گذاردن
lays	گذاردن
tables	تو گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
sash	پنجره گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
checks	نشان گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
adopt	نام گذاردن
put up	در فرف گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
assessed	خراج گذاردن بر
assesses	خراج گذاردن بر
checked	نشان گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
check	نشان گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
impressing	نشان گذاردن
impressing	باقی گذاردن
impresses	نشان گذاردن
skew	اریب گذاردن
skewing	اریب گذاردن
skews	اریب گذاردن
impresses	باقی گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impressed	باقی گذاردن
impress	نشان گذاردن
impress	باقی گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
consign	امانت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
consigns	امانت گذاردن
reverence	احترام گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
award	امانت گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
leave	باقی گذاردن
leaving	باقی گذاردن
imprints	گذاردن زدن
imprinted	گذاردن زدن
imprint	گذاردن زدن
to leave behind	باقی گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
suspends	معوق گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
put away	کنار گذاردن
pt down	کنار گذاردن
awarded	امانت گذاردن
awarding	امانت گذاردن
awards	امانت گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
interlay	در میان گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
embowel	در روده گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
demark	نشان گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
suspending	معوق گذاردن
suspend	معوق گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
encapsulates	درکپسول گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
placing	در محلی گذاردن
exposing	روباز گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
exposes	روباز گذاردن
endorse	صحه گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
expose	روباز گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
places	در محلی گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestows	امانت گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
place	در محلی گذاردن
bestow	امانت گذاردن
table	معوق گذاردن
tabled	معوق گذاردن
tables	معوق گذاردن
tabling	معوق گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
to serve up	گذاردن یادرفرف ریختن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
ticked	خطنشان گذاردن خط کشیدن
ticks	خطنشان گذاردن خط کشیدن
disremember	درطاق نیسان گذاردن
posed	: مطرح کردن گذاردن
poses	: مطرح کردن گذاردن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
posing	: مطرح کردن گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
thole	گذاردن اجازه دادن
pose	: مطرح کردن گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
trails	اثرپا باقی گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
degenerating	روبه انحطاط گذاردن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن
insert	در جوف چیزی گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
chalked	باگچ نشان گذاردن
chalk	باگچ نشان گذاردن
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
jackets	پوشاندن درپوشه گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
trailing	اثرپا باقی گذاردن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
stations	درپست معینی گذاردن
stationed	درپست معینی گذاردن
cipher	صفر گذاردن برمزدراوردن
cyphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
station	درپست معینی گذاردن
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
ciphers	صفر گذاردن برمزدراوردن
subscribing	تصدیق کردن صحه گذاردن
tell	تشخیص دادن فرق گذاردن
godfathers	نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
godfather	نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
lays	تخم گذاردن داستان منظوم
lay	تخم گذاردن داستان منظوم
actuble	قابل به معرض نمایش گذاردن