Dictiornary-Farsi | تاخیر بهتر از هرگز است . | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
Better late then never. <proverb>	تاخیر بهتر از هرگز است .


Other Matches

Better late than never! <proverb>	دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Better late than never. <proverb>	دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
outsell	بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling	بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells	بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold	بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
not for an instant	هرگز
when hell freezes over <idiom>	هرگز
over one's dead body <idiom>	هرگز
never	هرگز
neer	هرگز
ever-	هرگز هیچ
ever	هرگز هیچ
never more	هرگز دیگر
Eternal (everlasting)life.	ابدا" (هرگز ) !
nevermore	هرگز دیگر
nulipara	زن هرگز نزاییده
the jealouse never had tranquillity. <proverb>	یسود هرگز نیاسود .
nonwinner	هرگز برنده نشده
I could never make her understand .	هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
that will be the day <idiom>	چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد
he has never seen a lion	او هرگز شیر ندیده است
he never saw a lion	او هرگز شیر ندیده است
i had never seen such a book	من هرگز چنین کتابی ندیده ام
I never saw anything like it.	من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
Never look a gift horse in the mouth. <proverb>	دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
A tale never loses in the telling . <proverb>	یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
an impersonal deity	خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
Not on your life !	هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
THe flesh will never be separated from the finger . <proverb>	گوشت هرگز از ناخن جدا نمى شود .
Borrowed garments never fit well . <proverb>	لباس عاریه هرگز به خوبى اندازه نمى شود.
Time and tide wait for no man . <proverb>	زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
maiden race	مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb>	دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود .
A watched pot never boils. <proverb>	چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb>	آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
so much the better	چه بهتر
the more better the best	بهتر
all the better	چه بهتر
better than	بهتر از
so much the better for me	بهتر من
better	بهتر
ameliorate	بهتر کردن
to change to the better	بهتر شدن
amelioration	بهتر شدن
So much the better.	دیگه بهتر
on the mend <idiom>	بهتر شدن
meliorative	بهتر شونده
The more the better .	هر چه بیشتر بهتر
ameliorating	بهتر کردن
cote	بهتر بودن از
might as well <idiom>	ترجیحا بهتر
ameliorator	بهتر کننده
above rubies	بهتر از یاقوت
ameliorates	بهتر کردن
preferably	بطور بهتر
ameliorative	بهتر شونده
modifying	بهتر کردن
modify	بهتر کردن
modifies	بهتر کردن
ameliorated	بهتر کردن
meliorate	بهتر شدن
the best of all	از همه بهتر
Never spend money before you have earned it.	هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
enhances	بهتر یا واضح تر کردن
enhanced	بهتر یا واضح تر کردن
enhance	بهتر یا واضح تر کردن
he works better	او بهتر کار میکند
enhancing	بهتر یا واضح تر کردن
ammunition modification	بهتر سازی مهمات
more the merrier <idiom>	هرچی بیشتر بهتر
to get back on one's feet	بهتر شدن [از بیماری]
tea is preferable to water	چایی از اب بهتر است
the better plan is to	بهتر این است که .....
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb>	پیشگیری بهتر از درمانه.
it was no better	هیچ بهتر نبود
outplay	بازی بهتر از حریف
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb>	پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb>	پیشگیری بهتر از درمانه.
I feel it is appropriate ...	به نظر من بهتر است که ...
it would be preferble to	بهتر خواهد بود
out act	بهتر انجام دادن از
Just as well you didnt come .	همان بهتر که نیامدی
modification	بهتر کردن مدل
cunctation	تاخیر
supersedure	تاخیر
permutation	تاخیر
subsequence	تاخیر
stator	تاخیر کن
delay line	خط تاخیر
permutations	تاخیر
deferment	تاخیر
artificial delay line	خط تاخیر
latency	تاخیر
lead lag relation	تاخیر
delay	تاخیر
dilatoriness	تاخیر
retardation	تاخیر
lag	تاخیر
lagged	تاخیر
lags	تاخیر
demurral	تاخیر
mora	تاخیر
delays	تاخیر
delaying	تاخیر
dilation	تاخیر
it peels better	بهتر پوست ان کنده میشود
hardening and temper	بهتر کردن تشویه ی فولاد
i should p stay at home	بهتر است در خانه بمانم
i know you better than he	من شما را بهتر میشناسم تااو
amending	بهتر کردن بهبودی یافتن
This photo does not do you justice.	خودتان از عکستان بهتر هستید
rounding	ایجاد دید بهتر در گرافیک
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb>	همدلى از همزبانى بهتر است .
rounding	ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
ameliorating	بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorate	بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated	بهتر شدن بهبودی یافتن
surpasses	بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed	بهتر بودن از تفوق جستن
surpass	بهتر بودن از تفوق جستن
amend	بهتر کردن بهبودی یافتن
amended	بهتر کردن بهبودی یافتن
to get back on one's feet	وضعیت خود را بهتر کردن
ameliorates	بهتر شدن بهبودی یافتن
Do you have anything better?	آیا چیزی بهتر دارید؟
inductive retardation	تاخیر القایی
lingerer	تاخیر کننده
lag of phase	تاخیر فاز
lag coefficient	ضریب تاخیر
magnetic delay line	خط تاخیر مغناطیسی
non delay	بدون تاخیر
rotational delay	تاخیر چرخشی
put over	تاخیر کردن
propagation delay	تاخیر انتشار
seek delay	تاخیر پیگردی
postponer	تاخیر انداز
phase lag	تاخیر فاز
slow down	تاخیر کردن
valve lag	تاخیر سوپاپ
retardation coil	پیچک تاخیر
hold off <idiom>	تاخیر کردن
non delay	ماسوره بی تاخیر
retarder	تاخیر کننده
propagation delay	تاخیر پخش
magnetic lag	تاخیر مغناطیسی
retardment	درنگ تاخیر
retarding	تاخیر کردن
postponing	به تاخیر انداختن
time lag	زمان تاخیر
postpones	به تاخیر انداختن
postponed	به تاخیر انداختن
time lags	زمان تاخیر
delayed	به تاخیر افتاده
postpone	به تاخیر انداختن
delays	به تاخیر انداختن
lag angle	زاویه تاخیر
linger	تاخیر کردن
average latency	تاخیر متوسط
delaying	به تاخیر انداختن
time lag	تاخیر زمانی
lagged	تاخیر زمانی
retards	تاخیر کردن
retard	تاخیر کردن
dallying	تاخیر کردن
lags	تاخیر زمانی
tardiness	تاخیر ورود
dally	تاخیر کردن
dallies	تاخیر کردن
lingered	تاخیر کردن
lingering	تاخیر کردن
dallied	تاخیر کردن
lingers	تاخیر کردن
postponements	تاخیر اندازی
postponement	تاخیر اندازی
lags	تاخیر کردن
delay	به تاخیر انداختن
stick	الصاق تاخیر
tarrying	تاخیر کردن
time lags	تاخیر زمانی
tardy	دارای تاخیر
angle of lag	زاویه تاخیر
lag	تاخیر کردن
electromagnetic delay line	خط تاخیر الکترومغناطیسی
lagged	تاخیر کردن
external delay	تاخیر خارجی
demurrage	جریمه تاخیر
lag	تاخیر زمانی
hindrances	سبب تاخیر
tardiest	دارای تاخیر
tarries	تاخیر کردن
ignition lag	تاخیر احتراق
delay circuit	مدار تاخیر
tarried	تاخیر کردن
ignition delay	تاخیر اختراق
hindrance	سبب تاخیر
tardier	دارای تاخیر
tarry	تاخیر کردن
delay time	زمان تاخیر
I know best where my interests lie.	صلاح کارم را خودم بهتر می دانم