Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
nave
تالار مرکزی صحن
naves
تالار مرکزی صحن
Search result with all words
concourse
تالار مرکزی
Other Matches
cpu time
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
saloon
تالار
chamber
تالار
chambers
تالار
salons
تالار
salon
تالار
saloons
تالار
tollbooth
تالار
amphitheater
تالار
tolbooth
تالار
halls
تالار
hall
تالار
salle
تالار
arenas
تالار سرپوشیده
arena
تالار سرپوشیده
bowling alleys
تالار بولینگ
hallways
تالار ورودی
theater
تالار سخنرانی
hallway
تالار ورودی
bowling alley
تالار بولینگ
cages
تالار سرپوشیده
auditoria
تالار سخنرانی
cage
تالار سرپوشیده
common room
تالار دانشجویان
common rooms
تالار دانشجویان
auditoria
تالار کنفرانس
auditoriums
تالار سخنرانی
auditorium
تالار کنفرانس
auditorium
تالار سخنرانی
auditoriums
تالار کنفرانس
hall-house
تالار باز
theaters
تالار سخنرانی
theatre
تالار سخنرانی
theatres
تالار سخنرانی
town hall
تالار انجمن شهر
town halls
تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls
تالار انجمن شهر
town hall
تالار شهرداری یا فرمانداری
field house
تالار سرپوشیده بزرگ
indoor polo
چوگان در تالار سرپوشیده
cyzicene hall
[تالار بزرگ در خانه های یونان باستان]
the hall seats one thousand
تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
box lacrosse
مسابقه لاکراس بین دو تیم 6نفره در تالار سرپوشیده
boxla
مسابقه لاکراس بین دو تیم 6نفره در تالار سرپوشیده
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
cross-wing
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
centrical
مرکزی
axial
مرکزی
centerline
خط مرکزی
core
مرکزی
focal
مرکزی
focal line
خط مرکزی
cores
مرکزی
central
مرکزی
centre pocket
مرکزی
cl
خط مرکزی
central pumping station
مرکزی
central sulcus
شیار مرکزی
central fissure
شیار مرکزی
central government
حکومت مرکزی
central heating
گرمایش مرکزی
centrifugal
گریز از مرکزی
central heating
حرارت مرکزی
central station
نیروگاه مرکزی
fovea centralis
فرورفتگی مرکزی
fore and aft center line
خط مرکزی سراسری
central convolution
شکنج مرکزی
central gyrus
شکنج مرکزی
central
کامپیوتر مرکزی
central
تلفن چی مرکزی
central load
بار مرکزی
central head
فشار مرکزی
centre game
بازی مرکزی
centripetal
جانب مرکزی
central position
وضعیت مرکزی
central office
دفتر مرکزی
centralized plan
پلان مرکزی
central position
قرارگاه مرکزی
centrosymmetric
متقارن مرکزی
centrically
بطور مرکزی
centrum
جسم مرکزی
central limit theorem
قضیه حد مرکزی
central terminal
پایانه مرکزی
mainframes
پردازنده مرکزی
directrix
خط تیر مرکزی
central focusing wheel
چرخهزوم مرکزی
eccentricity
برون مرکزی
eccentricities
برون مرکزی
centralist
مرکزی نگر
mainframe
پردازنده مرکزی
center
گروه مرکزی
central processor
پردازشگر مرکزی
spherical angle
زاویه مرکزی
nucleus
لب هسته مرکزی
central city
شهر مرکزی
central canal
مجرای مرکزی
central processor
پردازنده مرکزی
center base
میدان مرکزی
center distance
فاصله مرکزی
subcentral
زیر مرکزی
state government
دولت مرکزی
central bank
بانک مرکزی
centralists
مرکزی نگر
nuclei
لب هسته مرکزی
axial pressure
فشار مرکزی
head office
اداره مرکزی
head office
دفتر مرکزی
centralism
مرکزی نگری
central site
سایت مرکزی
boost coil
کوئل مرکزی
three center bonding
پیوند سه مرکزی
central control desk
میزفرمان مرکزی
central processing unit
واحدپردازنده مرکزی
holding company
شرکت مرکزی
three centred curve
منحنی سه مرکزی
center
وسط ونقطه مرکزی
cns
دستگاه عصبی مرکزی
centre pawns
پیادههای مرکزی شطرنج
central tendency measures
اندازههای گرایش مرکزی
central mass storage
انباره انبوه مرکزی
measures of central tendency
اندازههای گرایش مرکزی
center of gravity axis
محور ثقل مرکزی
axis of the bore
محور مرکزی لوله
central heating system
دستگاه حرارت مرکزی
central processing unit
واحد پردازش مرکزی
central control panel
تابلوی مرکزی کنترل
centre counter defence
دفاع متقابل مرکزی
central planning
برنامه ریزی مرکزی
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
the middlands
استانهای مرکزی انگلستان
core
هسته مرکزی مفتول
cores
هسته مرکزی مفتول
statolatry
حمایت ازقدرت مرکزی
centered
وسط ونقطه مرکزی
scandinavian defence
دفاع متقابل مرکزی
centers
وسط ونقطه مرکزی
rimland
حومه ناحیه مرکزی
centre
وسط ونقطه مرکزی
post office
اداره مرکزی پست
unit central processing
واحد پردازش مرکزی
vertical center line illusion
خطای خط قائم مرکزی
inner city
بخش مرکزی شهر
inner cities
بخش مرکزی شهر
GHQ
مخفف ستاد مرکزی
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
precentral gyrus
شکنج پیش مرکزی
centred
وسط ونقطه مرکزی
geocentric system
دستگاه زمین مرکزی
geocentric
دوران زمین مرکزی
conurbations
شهر مهم مرکزی
cento
سازمان پیمان مرکزی
golds
دایره مرکزی هدف
gold
دایره مرکزی هدف
heliocentric system
دستگاه خورشید مرکزی
heartland
منطقه مرکزی وحیاتی
downtown
قسمت مرکزی شهر
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
conurbation
شهر مهم مرکزی
multicenter binding
پیوند چند مرکزی
post offices
اداره مرکزی پست
heartlands
منطقه مرکزی وحیاتی
directrix
خط مرکزی منطقه اتش توپ
Ivory Coast
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
radian
زاویه مرکزی قوس دایره
general posr office
اداره مرکزی پست در لندن
geothermic
وابسته به حرارت مرکزی زمین
king's yellow
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
high asia
قسمت بلند و مرکزی امریکا
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
geothermal
وابسته به حرارت مرکزی زمین
umbilical
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
central railway station
ایستگاه مرکزی راه اهن
osset
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
geocentric
دارای مرکزی در زمین زمینی
organization of central american states
سازمان دول امریکای مرکزی
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
keel
ستون عرضی مرکزی ناو
pecan
درخت گردوی امریکای مرکزی
keels
ستون عرضی مرکزی ناو
pecans
درخت گردوی امریکای مرکزی
central food preparation facility
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
x ring
دایره مرکزی هدف تیراندازی
danish gambit
گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
statism
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
totalism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
abneural
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
totalitarianism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
wing section
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
central air data
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
cpu
Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
C.I.A
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centers
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
centered
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com