English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
the hall seats one thousand تالار هزار صندلی میخورد تالارهزارتن راجامیدهد
Other Matches
rocking chair صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
rocking chairs صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
faldstool صندلی تا شو بدون پشتی صندلی راحتی
camp chair صندلی سفری صندلی صحرایی
my chair was next his صندلی من پهلوی صندلی اوبود
Loo sanpra [منطقه ای در چین که در آن یک فرش کوچک در ابعاد یک متر در یک متر با رنگ های قرمز، زرد، سیاه و آبی به دست آمده است و عمری بین هزار و هفتصد پانزده تا دو هزار و دویست و نود سال دارد.]
winding چیزی که پیچ میخورد
worrier کسی یا چیزی که غم میخورد اندیشناک
man-eaters جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
man-eater جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
worriers کسی یا چیزی که غم میخورد اندیشناک
cannibal جانوری که همجنس خود را میخورد
cannibals جانوری که همجنس خود را میخورد
man eater جانوری که انسان را میخورد ادمخوار
whirligig سوسکی که روی اب چرخ میخورد
kill devil طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
norfolk یکجور نیمتنه گشادمردانه که کمر بند میخورد
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
reefing jacket یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
diner out کسیکه بیشتراوقات شام وناهارخودرابیرون ازخانه میخورد
cutworm کرمی که گیاهان کوچک راهنگام رسیدن بکف زمین میخورد
milfoil بومادران هزار برگ هزار برگ
halls تالار
tolbooth تالار
chamber تالار
amphitheater تالار
tollbooth تالار
salle تالار
chambers تالار
saloon تالار
saloons تالار
hall تالار
salon تالار
salons تالار
concourse تالار مرکزی
auditorium تالار سخنرانی
auditorium تالار کنفرانس
auditoriums تالار کنفرانس
auditoria تالار کنفرانس
auditoriums تالار سخنرانی
cages تالار سرپوشیده
cage تالار سرپوشیده
theatres تالار سخنرانی
theatre تالار سخنرانی
theaters تالار سخنرانی
arenas تالار سرپوشیده
arena تالار سرپوشیده
hall-house تالار باز
hallways تالار ورودی
hallway تالار ورودی
auditoria تالار سخنرانی
common rooms تالار دانشجویان
theater تالار سخنرانی
bowling alleys تالار بولینگ
bowling alley تالار بولینگ
common room تالار دانشجویان
naves تالار مرکزی صحن
nave تالار مرکزی صحن
indoor polo چوگان در تالار سرپوشیده
town halls تالار شهرداری یا فرمانداری
town halls تالار انجمن شهر
field house تالار سرپوشیده بزرگ
town hall تالار انجمن شهر
town hall تالار شهرداری یا فرمانداری
cyzicene hall [تالار بزرگ در خانه های یونان باستان]
box lacrosse مسابقه لاکراس بین دو تیم 6نفره در تالار سرپوشیده
boxla مسابقه لاکراس بین دو تیم 6نفره در تالار سرپوشیده
labyrinthine fret هزار تو
multiped هزار پا
one thousand یک هزار
per mil در هزار
per mill در هزار
thousands هزار
million هزار در هزار
thousand هزار
per mill در هر هزار
thousandths یک هزار
mil هزار
millions هزار در هزار
milleped هزار پا
myriads ده هزار
myriad ده هزار
milliped هزار پا
ten thousand ده هزار
thousandth یک هزار
thousand and one هزار ویک
chiliad هزار عدد
several thousands چندین هزار
polypody هزار پایی
spline هزار خار
millennia هزار سال
myriapoda هزار پایان
diplopodous دارای هزار پا
kilocycle هزار چرخه
chiliad هزار ساله
bimillenary دو هزار ساله
millepore هزار سوراخ
milliard هزار میلیون
myriagram ده هزار گرم
myrialitre ده هزار لیتر
myriameter ده هزار متر
millenniums هزار سال
millennium هزار سال
myriametre ده هزار متر
kilograms هزار گرم
kilometres هزار متر
kilogrammes هزار گرم
kilos هزار گرم
kilo در معنای یک هزار
kilo معادل هزار
grander هزار دلار
grand هزار دلار
thou یک هزار دلار
grandest هزار دلار
kilos در معنای یک هزار
kilometre هزار متر
kilometers هزار متر
kilogram هزار گرم
tonnes هزار کیلوگرم
tonne هزار کیلوگرم
kilo هزار گرم
kilos معادل هزار
kilomegacycle هزار میلیون چرخه
millenium دوره هزار ساله
kilos هزار بیت داده
kilo هزار بیت داده
hectare ده هزار متر مربع
hectares ده هزار متر مربع
millennial جشن هزار ساله
metric ton تن متریک یا تن هزار کیلویی
kilobaud هزار بیت در ثانیه
two thousand tonner کشتی دو هزار تنی
billionth یک تقسیم بر هزار میلیون
gigacycle هزار میلیارد چرخه
gigabyte یک هزار میلیون بابت
To take ones leave . هزار تومان کم آورده ام
kips هزار دستورالعمل درثانیه
kilohertz هزار سیکل در یک ثانیه
billionths یک تقسیم بر هزار میلیون
g در معنای یک هزار میلیون
omasum هزار لاخئذقث خق ذثق
yarrow بومادران هزار برگ
Kbit معادل هزار بایت
k نشانه بیان یک هزار
This is only one instance out of many . این یک مورداز هزار تا است
it was valued at rials 000 پنج هزار ریال قیمت شد
I am inundated with work. هزار جور کارسرم ریخته
I have all kinds of problems. هزار جور گرفتار ؟ دارم
to die a thousand deaths هزار مرگ و میر مردن
kilo فرکانس هزار سیکل در ثانیه
millenial وابسته به دوره هزار ساله
kilos فرکانس هزار سیکل در ثانیه
puff pastry خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
gigaflop یک هزار میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
phyllo (pastry) خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
gigahertz فرکانس یک هزار میلیون سیکل در ثانیه
puff paste خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
it was valued at rials 000 پنج هزار ریال بهابران گذاردند
millenarianism اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
kilovoltage نیروی برق برحسب هزار ولت
millenarian معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
The losses run into hundreds of thousands. خسارات بالغ به صدها هزار می شوند.
santalaceous صندلی
chair صندلی
chaired صندلی
chairing صندلی
jump seat صندلی تا شو
chairs صندلی
place صندلی
places صندلی
placing صندلی
footstool صندلی
seated صندلی
stalling صندلی
seat صندلی
footstools صندلی
seats صندلی
box seat صندلی لژ
stall صندلی
postmillennialist معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
postmillenarian معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
carrycots صندلی کودک
carrycot صندلی کودک
tiers ردیف صندلی
office chair صندلی اداری
he nestles in the chair در صندلی غنوده
elbows دسته صندلی
elbow دسته صندلی
armchair صندلی راحتی
choir-stall صندلی بلند
armchairs صندلی راحتی
antimacassars رویهء صندلی
antimacassar رویهء صندلی
bucket seat صندلی یکنفری
bucket seats صندلی یکنفری
hot seat صندلی الکتریکی
hot seat صندلی برقی
easy chair صندلی راحت
tier ردیف صندلی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com