Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
felicitate	تبریک وتهنیت گفتن
Other Matches
banzai	شلیک توپ جهت تبریک وتهنیت
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
congratulate	تبریک گفتن
congratulated	تبریک گفتن
congratulates	تبریک گفتن
congratulating	تبریک گفتن
gratulate	تبریک گفتن سلام کردن
felicitation	تبریک
congratulations	تبریک
congratulation	تبریک
congratulant	تبریک گو
greetings	تبریک
greeting	تبریک
congrats	مخفف تبریک
self congratulation	تبریک بخود
gratulation	تبریک گویی
gratulatory	تبریک امیز
congratulator	تبریک گوینده
I congratulate you!	بهت تبریک میگم.
Many happy returns of the day?	صد سال به این سالها ( تبریک ) !
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
gratulant	تهنیت امیز تبریک امیز
card	کارت تبریک کارت عضویت
cards	کارت تبریک کارت عضویت
tells	گفتن
telling-off	گفتن
tell	گفتن
bubbling	گفتن
bubbles	گفتن
bubbled	گفتن
bubble	گفتن
says	گفتن
say	گفتن
utter	گفتن
uttered	گفتن
utters	گفتن
inform	گفتن
informing	گفتن
get out	گفتن
iteration	گفتن
adduse	گفتن
pshaw	اه گفتن
saith	گفتن
mouths	گفتن
mouthing	گفتن
mouthed	گفتن
mouth	گفتن
utterances	گفتن
relates	گفتن
relate	گفتن
informs	گفتن
to tell a story	گفتن
rehearse	گفتن
to give utterance to	گفتن
utterance	گفتن
viyuperate	بد گفتن
let out <idiom>	گفتن
vituperate	بد گفتن
rehearsed	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
to weep out	گفتن
rehearses	گفتن
rehearsing	گفتن
twaddle	چرند گفتن
saluted	تهنیت گفتن
salutes	تهنیت گفتن
saluting	تهنیت گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
salute	تهنیت گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
weasels	دروغ گفتن
weasel	دروغ گفتن
whiff	دروغ گفتن
commiserates	تسلیت گفتن بر
adulate	مدح گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
fabulize	افسانه گفتن
commiserated	تسلیت گفتن بر
enounce	به صراحت گفتن
doxologize	ستایش گفتن
call bad names	ناسزا گفتن
bootlick	تملق گفتن از
avouch	اشکارا گفتن
allegorize	مثل گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
to make a remark	سخن گفتن
overstate	اغراق گفتن در
overstated	اغراق گفتن در
overstates	اغراق گفتن در
overstating	اغراق گفتن در
rejoined	در پاسخ گفتن
giggling	سخن گفتن
giggles	سخن گفتن
giggled	سخن گفتن
giggle	سخن گفتن
swears	ناسزا گفتن
swear	ناسزا گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
commune	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
revile	ناسزا گفتن
reviled	ناسزا گفتن
scream	ناگهانی گفتن
reviles	ناسزا گفتن
speak	سخن گفتن
speaks	سخن گفتن
confides	محرمانه گفتن
confided	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
communing	راز دل گفتن
rejoining	در پاسخ گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
to tell the truth	راست گفتن
to yell out	با نعره گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to blunder out	جویده گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
unreel	باز گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to bid a	وداع گفتن
misstate	غلط گفتن
nuncupate	زبانی گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
walk out on	ترک گفتن
mant	با لکنت گفتن
extoll	آفرین گفتن
extol	آفرین گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
tallyho	اهای گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
rime	شعر گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
flatters	تملق گفتن از
congratulated	شادباش گفتن
restating	باز گفتن
restates	باز گفتن
restated	باز گفتن
applauded	افرین گفتن
applaud	افرین گفتن
restate	باز گفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com