English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
floating trade تجارت دریایی
maritime trade تجارت دریایی
Other Matches
lawmerchant حقوق تجارت قدیم دادگاه تجارت
custom of a trade عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
seabee گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
midshipman افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
piratic درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
petty officer معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
oceanography تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
kites کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kite کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
pilot chart نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
petty officers معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
chine عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
sea cucumber حلزون دریایی از جنس راب دریایی
stadimeter مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
convoy joiner ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
marine تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
marines تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
terns پرستوک دریایی چلچله دریایی
naval activity تاسیسات دریایی قسمت دریایی
tern پرستوک دریایی چلچله دریایی
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
attack director وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
light lists کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
summary areas مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
maritime ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
bureau of naval personnel اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
convoy commodore فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
naval gunfire تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
convoy schedule برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
businesses تجارت
traffic تجارت
trafficked تجارت
mystery تجارت
traffics تجارت
furriery تجارت خز
graphics, business تجارت
business تجارت
trafficking تجارت
commerce تجارت
trade تجارت
mysteries تجارت
traded تجارت
commercial مربوط به تجارت
commercialism تجارت گرائی
law merchant حقوق تجارت
internal commerce تجارت داخلی
cabotage تجارت ساحلی
business law حقوق تجارت
bilateral trade تجارت دوجانبه
internal trade تجارت داخلی
law merchant قانون تجارت
unfavorable trade تجارت نامطلوب
open trade تجارت ازاد
joint adventure تجارت مشترک
enterprises تعهد تجارت
enterprise تعهد تجارت
chamber of commerce اطاق تجارت
chamber of commerce اتاق تجارت
merchandies تجارت کردن
chamber of trade اتاق تجارت
commercial code قانون تجارت
commercial law قانون تجارت
commercial law حقوق تجارت
mercantile law قانون تجارت
carring trade تجارت داخله
refinanced از نو تجارت کردن
refinancing از نو تجارت کردن
refinances از نو تجارت کردن
merchandise تجارت کردن
refinance از نو تجارت کردن
counter trade تجارت متقابل
free trade تجارت ازاد
fair trade تجارت مشروع
freedom of trade ازادی تجارت
freedom of enterprise ازادی تجارت
fair trade تجارت منصفانه
free trader تجارت ازاد
traditional trade تجارت سنتی
fair trade تجارت عادلانه
traffics تجارت غیرقانونی
trafficking تجارت غیرقانونی
free in trade تجارت ازاد
foreign trade تجارت خارجی
trafficked تجارت غیرقانونی
traffic تجارت غیرقانونی
trade deficit کسری تجارت
law of the staple حقوق تجارت
restraint of trade محدودیت تجارت
laissez-faire ازادی تجارت
home trade تجارت داخلی
regional trade تجارت منطقهای
businesses موضوع تجارت
unfavorable trade تجارت نامساعد
flax trade تجارت کتان
trade barrier مانع تجارت
business موضوع تجارت
trade magazine مجله تخصصی تجارت
multilateral trade تجارت چند جانبه
carrying-trade تجارت حمل و نقل
international trade تجارت بین الملل
international trade تجارت بین المللی
invisible items of trade اقلام نامرئی تجارت
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
It is both pilgrimage and commerce. <proverb> هم زیارت است هم تجارت .
free trade area منطقه تجارت ازاد
adventures تجارت مخاطره امیز
adventure تجارت مخاطره آمیز
balance of foreign trade تراز تجارت خارجی
gains from trade منافع حاصل از تجارت
visibles اقلام مرئی تجارت
contraband تجارت قاچاق یاممنوع
free trade area حوزه تجارت ازاد
free enterprise system نظام تجارت ازاد
automobile trade صنعت یا تجارت اتومبیل
traffic تجارت هدایت شده
mentoring مرشدی [تجارت و بازرگانی]
downtown مرکز تجارت شهر
free enterprise تجارت ومعامله ازاد
carrying business تجارت حمل و نقل
traded تجارت داد وستد
traded تجارت داد و ستد
trade تجارت داد وستد
carrying trade تجارت حمل و نقل
traffics تجارت هدایت شده
trafficking تجارت هدایت شده
trafficked تجارت هدایت شده
transport business تجارت حمل و نقل
shipping trade تجارت حمل و نقل
transport trade تجارت حمل و نقل
trade تجارت داد و ستد
commerce معاشرت تجارت کردن
transport industry تجارت حمل و نقل
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
convoy route مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
shopping centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
strip mall مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
mall مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail park مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
I am here on business. برای تجارت اینجا آمدم.
mall مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
strip mall مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
strip mall مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail centre [British] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail park مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
restrictive trade practices روشهای محدود کردن تجارت
shopping mall [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
interstate commerce commission کمیسیون تجارت بین ایالات
retail centre [British] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
retail park مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
shopping centre [British] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
microeconomics اقتصاد خرد [تجارت و بازرگانی]
aids to trade خدمات جنبی تجارت مانندبانکدارب
commercial center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
mall مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
retail shopping centre [British] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
Free pree (trade,port). مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
copartner سهیم وشریک در تجارت وغیره
micro-economics اقتصاد خرد [تجارت و بازرگانی]
multilateral trade تجارت باچند کشور در ان واحد
mentoring مربی بودن [تجارت و بازرگانی]
retail park مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
take a bath <idiom> ویرانی تجارت ،ورشکست شدن
barter away تجارت یا معامله پایاپای کردن
commercial center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
mall مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
shopping mall [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
strip mall مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
sofar سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
lobster خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
lobsters خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
(not) have anything to do with someone <idiom> نخواستن دوستی یا کار یا تجارت داشتن
wool stapler کسیکه تجارت پشم خام میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com