Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 292 (47 milliseconds)
English
Persian
poach
تجاوز کردن
poached
تجاوز کردن
poaches
تجاوز کردن
trespass
تجاوز کردن
trespassed
تجاوز کردن
trespasses
تجاوز کردن
trespassing
تجاوز کردن
impinge
تجاوز کردن
impinged
تجاوز کردن
impinges
تجاوز کردن
overstep
تجاوز کردن
overstepped
تجاوز کردن
overstepping
تجاوز کردن
oversteps
تجاوز کردن
invade
تجاوز کردن
invaded
تجاوز کردن
invades
تجاوز کردن
invading
تجاوز کردن
exeed
تجاوز کردن
supercharge
تجاوز کردن
trepass
تجاوز کردن
Search result with all words
strain
تجاوز کردن از
strains
تجاوز کردن از
poach
تجاوز کردن به
poached
تجاوز کردن به
poaches
تجاوز کردن به
transgress
تجاوز کردن از
transgressed
تجاوز کردن از
transgresses
تجاوز کردن از
transgressing
تجاوز کردن از
exceed
تجاوز کردن متجاوز بودن
exceeded
تجاوز کردن متجاوز بودن
exceeds
تجاوز کردن متجاوز بودن
overpass
تجاوز کردن از
overpasses
تجاوز کردن از
trespass
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespassed
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespasses
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
trespassing
تجاوز یا تعدی یا تخطی کردن
encroach
تخطی کردن تجاوز کردن
encroach
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroach
تجاوز و تخطی کردن
encroached
تخطی کردن تجاوز کردن
encroached
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroached
تجاوز و تخطی کردن
encroaches
تخطی کردن تجاوز کردن
encroaches
تجاوز کردن تجاوز مخفیانه و غیر مجاز
encroaches
تجاوز و تخطی کردن
overstep
ازحد خود تجاوز کردن
overstepped
ازحد خود تجاوز کردن
overstepping
ازحد خود تجاوز کردن
oversteps
ازحد خود تجاوز کردن
ravish
بعفت وناموس تجاوز کردن
ravished
بعفت وناموس تجاوز کردن
ravishes
بعفت وناموس تجاوز کردن
violate
تجاوز کردن به
violated
تجاوز کردن به
violates
تجاوز کردن به
infringe
تجاوز کردن از
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تجاوز کردن از
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تجاوز کردن از
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تجاوز کردن از
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
molest
معترض شدن تجاوز کردن
molested
معترض شدن تجاوز کردن
molesting
معترض شدن تجاوز کردن
molests
معترض شدن تجاوز کردن
assault
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaulted
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults
افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
abuse
تجاوز به حقوق کسی کردن
abused
تجاوز به حقوق کسی کردن
abuses
تجاوز به حقوق کسی کردن
abusing
تجاوز به حقوق کسی کردن
attempting to commit rape
شروع کردن به تجاوز جنسی
entrench
تجاوز کردن به
gain ground
خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
infringe upon
تجاوز کردن به
trespass on
تجاوز کردن به
outstep
تجاوز کردن از
overgo
تجاوز کردن از
to i. upo other's rights
بحقوق دیگران تجاوز کردن
to trespass
بحقوق دیگران تجاوز کردن
to impinge on justice
از عدالت تجاوز کردن بیعدالتی کردن
to leap the pale
از حد تجاوز کردن
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
to trespass against the law
ازقانون تخلف یا تجاوز کردن
To exceedones limits.
از حد وحدود خود تجاوز کردن
to hog the road
بی اعتنا به حقوق سایررانندگان درجاده تجاوز کردن
Other Matches
attempted rape
شروع به تجاوز جنسی تجاوز ناتمام
dunkrik treaty
معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
infringements
تجاوز
intrusions
تجاوز
aggression
تجاوز
infringement
تجاوز
encroachment
تجاوز
belligerence
تجاوز
violation
تجاوز
trespasses
تجاوز
trespass
تجاوز
trespassed
تجاوز
overruns
تجاوز
belligerency
تجاوز
overrunning
تجاوز
encroachments
تجاوز
overrun
تجاوز
intrusion
تجاوز
invasion
تجاوز
invasions
تجاوز
assault
تجاوز
trepass
تجاوز
inbreak
تجاوز
assaults
تجاوز
transgression
تجاوز
assaulted
تجاوز
trespassing
تجاوز
aggression
تجاوز ارضی
trespasser
تجاوز کار
non aggression pact
قراردادعدم تجاوز
yaw
تجاوز از حدود
outrageousness
تجاوز افراط
transgressor
تجاوز کار
offense
رنجش تجاوز
yawed
تجاوز از حدود
trespassers
تجاوز کار
Sexual assault
تجاوز جنسی
agression
تجاوز تهاجم
raped
تجاوز جنسی
breach right
تجاوز به حقوق
raping
تجاوز جنسی
rape
تجاوز جنسی
offence
رنجش تجاوز
injury
تخطی تجاوز
rapes
تجاوز جنسی
offenses
رنجش تجاوز
ultra vires
تجاوز از حدود اختیارات
trespassing
تجاوز به ملک غیر
breach
تجاوز به حقوق دیگران
breached
تجاوز به حقوق دیگران
trespasses
تجاوز به ملک غیر
pact of non aggression
پیمان عدم تجاوز
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breaches
تجاوز به حقوق دیگران
abusive
بد زبانی تجاوز به عصمت
trespassed
تجاوز به ملک غیر
trespass
تجاوز به ملک غیر
outrageously
تجاوز کارانه بیحد
invade
مورد تجاوز قرار دادن
invades
مورد تجاوز قرار دادن
infringement of copyright
تجاوز به حقوق مولف یامخترع
invading
مورد تجاوز قرار دادن
violable
تجاوز کردنی تخطی پذیر
invaded
مورد تجاوز قرار دادن
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
rip current
خیزاب یا موج تجاوز کننده بساحل
raping
شهرستان تجاوز به ملک غیر در جنگل
billionaire
کسی که ثروتش از بیلیون تجاوز میکند
raped
شهرستان تجاوز به ملک غیر در جنگل
rape
شهرستان تجاوز به ملک غیر در جنگل
billionaires
کسی که ثروتش از بیلیون تجاوز میکند
rapes
شهرستان تجاوز به ملک غیر در جنگل
throwing line
نیمدایرهای که پرتابگر نیزه نباید از ان تجاوز کند
jus ex injuria non oritur
تعدی و تجاوز فرد برای اوحقی ایجاد نمیکند
dead line
خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
apprenticeships
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
totem
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
woos
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
detaching
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
justifying
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
specifying
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refer
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
parallelize
تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clear
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specify
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorse
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
justify
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
refers
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
crush
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clears
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
crushed
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
clearest
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
crushes
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com