Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
indagate
تجسس کردن رسیدگی کردن
Other Matches
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
search
تجسس کردن
searches
تجسس کردن
feedout
تجسس کردن
searched
تجسس کردن
searchingly
تجسس کردن
investigated
تحقیق کردن تجسس کردن
investigates
تحقیق کردن تجسس کردن
investigating
تحقیق کردن تجسس کردن
investigate
تحقیق کردن تجسس کردن
scan
تجسس کردن بارادار
scans
تجسس کردن بارادار
scanned
تجسس کردن بارادار
surveillance
تجسس بررسی کردن
terrain spotting
تجسس کردن زمین
verifying
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
snooping
نگاه تجسس امیز کردن
snoop
نگاه تجسس امیز کردن
snooped
نگاه تجسس امیز کردن
visit and search
بازدید و تجسس کردن ناو
snoops
نگاه تجسس امیز کردن
enquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires
باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
sweep
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
check
سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked
سرزنش کردن رسیدگی کردن
mind
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervising
برنگری کردن رسیدگی کردن
checks
سرزنش کردن رسیدگی کردن
minding
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
minds
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervise
برنگری کردن رسیدگی کردن
supervised
برنگری کردن رسیدگی کردن
supervises
برنگری کردن رسیدگی کردن
investigating
رسیدگی کردن
inspects
رسیدگی کردن
audited
رسیدگی کردن
inspected
رسیدگی کردن
inspect
رسیدگی کردن
deal with
رسیدگی کردن
investigate
رسیدگی کردن
to go into
رسیدگی کردن
to llok
رسیدگی کردن
investigated
رسیدگی کردن
inspecting
رسیدگی کردن
audits
رسیدگی کردن
auditing
رسیدگی کردن
verified
رسیدگی کردن
investigates
رسیدگی کردن
examine
رسیدگی کردن
examine
با into رسیدگی کردن
to see about
رسیدگی کردن
attending
رسیدگی کردن
attends
رسیدگی کردن
consider
رسیدگی کردن
verifying
رسیدگی کردن
verify
رسیدگی کردن
look into
رسیدگی کردن
verifies
رسیدگی کردن
try
رسیدگی کردن
tries
رسیدگی کردن
to look in to
رسیدگی کردن
attend
رسیدگی کردن
go into
رسیدگی کردن
examined
رسیدگی کردن
examined
با into رسیدگی کردن
examines
رسیدگی کردن
examines
با into رسیدگی کردن
examining
رسیدگی کردن
considers
رسیدگی کردن
examining
با into رسیدگی کردن
to do for
رسیدگی کردن به
audit
رسیدگی کردن
to see to
رسیدگی کردن
search
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searched
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searches
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searchingly
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
think over
<idiom>
با دقت رسیدگی کردن
look into
<idiom>
رسیدگی یا وارسی کردن
attends
توجه یا رسیدگی کردن
auditing
ممیزی رسیدگی کردن
attend
توجه یا رسیدگی کردن
to go through
رسیدگی کردن گذشتن از
audited
ممیزی رسیدگی کردن
audit
ممیزی رسیدگی کردن
audits
ممیزی رسیدگی کردن
attending
توجه یا رسیدگی کردن
to w up a company
امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
cut both ways
<idiom>
به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go to
رسیدگی کردن انجام دادن
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go into the matter
به این مطلب رسیدگی کردن
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
appose
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
to check off
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
ranging
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
defferential assets
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
equivoque
تجسس
searchingly
تجسس
investigation
تجسس
investigations
تجسس
indagation
تجسس
searched
تجسس
scan
تجسس
scanned
تجسس
equivoke
تجسس
searches
تجسس
scans
تجسس
search
تجسس
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
investigations
تجسس وارسی
research
تجسس تحقیق
chemical survey
تجسس شیمیایی
espial officer
افسر تجسس
researched
تجسس تحقیق
air search
تجسس هوایی
investigation
تجسس وارسی
researching
تجسس تحقیق
surveillant
تجسس کننده
ground surveillance
تجسس زمینی
researches
تجسس تحقیق
antisubmarine search
عملیات تجسس ضد زیردریایی
combat surveillance
تجسس میدان رزم
air surveillance
تجسس واکتشاف هوایی
pararescue team
تیم تجسس و نجات
specific search
تجسس اختصاصی منطقه
search attack unit
یکان تجسس و تک ضدزیردریایی
target aquisition
سیستم تجسس هدف
surveillance radar
رادار تجسس هدف
seeker
رادار تجسس هدف
radiological survey
تجسس تشعشع اتمی
sector of search
منطقه تجسس رادار
search and rescue
عملیات تجسس و نجات
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
counter surveillance
عملیات ضدمراقبت و تجسس دشمن
sweep
تجسس هوایی سریع منطقه دشمن
search mission
ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
spiral scanning
مراقبت و تجسس منطقه به طور مارپیچی
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
intercepting search
کاوش برای رهگیری هوایی تجسس با رادار به منظوررهگیری
target cap
گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com