Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
austral
تحت تاثیر باد جنوبی
Other Matches
southern light
سپیده جنوبی فجر جنوبی
southern dawn
سپیده جنوبی فجر جنوبی
aurora australis
فجر جنوبی سپیده جنوبی
alpha librae
زبانی جنوبی کفه جنوبی
south american revolution
انقلاب امریکای جنوبی نهضت سیاسی امریکای جنوبی در اوائل قرن 91 که به جنگ بین استقلال طلبان ان خطه با استعمارگران اسپانیایی و بالاخره استقلال این مستعمرات منجر شد
southerners
جنوبی
south
جنوبی
southerly
جنوبی
southerner
جنوبی
southern
جنوبی
austral
جنوبی
this line lies north
جنوبی است
southern lights
شفق جنوبی
piscis australis
حوت جنوبی
souther
باد جنوبی
triangulum australe
مثلث جنوبی
aurora australis
شفق جنوبی
crucis
صلیب جنوبی
kiffa australis
کفه جنوبی
kiffa australis
زبان جنوبی
piscis australis
ماهی جنوبی
zubenelgenubi
زبانی جنوبی
corona australis
اکلیل جنوبی
corona australia
اکلیل جنوبی
coronae australis
اکلیل جنوبی
southern light
شفق جنوبی
southern crown
اکلیل جنوبی
South Africa
آفریقای جنوبی
southern dawn
شفق جنوبی
southern cross
صلیب جنوبی
crux
صلیب جنوبی
Antarctic
قطب جنوبی
poncho
کلیجه امریکای جنوبی
alpha piscis australis
الفا- حوت جنوبی
farkleberry
تمشک امریکای جنوبی
ponchos
کلیجه امریکای جنوبی
peso
مسکوک امریکای جنوبی
grison
یکجورموش خرمادرامریکای جنوبی
grison
یکجوربوزینه درامریکای جنوبی
macaw
طوطی دم بلندامریکای جنوبی
famolhout
الفا- حوت جنوبی
coypu
سگ ابی امریکای جنوبی
soiuthern cross
چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
llamas
شتر بی کوهان امریکای جنوبی
epistle side
[محراب در گوشه جنوبی کلیسا]
inyala
یکجور بز کوهی در افریقای جنوبی
amazon
رود امازون درامریکای جنوبی
Bushmen
خانه بدوش درافریقای جنوبی
Bushman
خانه بدوش درافریقای جنوبی
sapajou
یکجوربوزینه کوچک درامریکای جنوبی
zubenelgenubi
کفه جنوبی الفا- میزان
kaf
عضویکی ازنژادهای bantuدرافریقای جنوبی
lamas
شتر بی کوهان امریکای جنوبی
margay
گربه پلنگی امریکای جنوبی
nutria
پوست سگ ابی امریکایی جنوبی
pampean
وابسته به جلگههای پهناورامریکای جنوبی
guanaco
شتر بی کوهان امریکای جنوبی
llama
شتر بی کوهان امریکای جنوبی
pawpaws
درخت نخل امریکای جنوبی
glass snake
نوعی سوسمارمخصوص امریکای جنوبی
pawpaw
درخت نخل امریکای جنوبی
lama
شتر بی کوهان امریکای جنوبی
kraal
دهکده بومیان افریقای جنوبی کلبه
kraals
دهکده بومیان افریقای جنوبی کلبه
peloponnesian
وابسته به شبه جزیره جنوبی یونان
gemsbuck
بز یااهوی کوهی بزرگ افریقای جنوبی
marimba
سنتور چوبی افریقای جنوبی ومرکزی
ixia
یکجور سوسن یا سنبل درافریقای جنوبی
africander
اروپایی نژادی که درافریقای جنوبی زاده شد
harpy eagle
دال بزرگ ونیرومند درامریکای جنوبی
anaconda
نوعی مار یاافعی امریکای جنوبی
hyena dog
یکجور کفتار سگ مانند در افریقای جنوبی
grysbok
بزکوهی کوچک وخاکستری رنگ درافریقای جنوبی
gemsbok
بزیا اهوی کوهی بزرگ افریقای جنوبی
to inspan oxen
این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
kar
فلات خشک در افریقای جنوبی که خاک ان رس است
Latvia
جمهوری لتونی در کرانهی جنوبی دریای بالتیک
Ho Chi Minh City
شهر هوشی مین مرکز ویتنام جنوبی
grivet
نوعی میمون خاکستری مایل به ابی افریقای جنوبی
kafir
کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
kaffir
کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
pampa
جلگه پهناورسبزو بی درخت درجنوب رود درامریکای جنوبی
panama hats
کلاهی است ازبرگهای بوریایکجورنخل درامریکای جنوبی میبافند
panama hat
کلاهی است ازبرگهای بوریایکجورنخل درامریکای جنوبی میبافند
west lndies
جزایر هند غربی واقع بین اتازونی و امریکای جنوبی
rhatany
ریشه یکجور گیاه در امریکای جنوبی که در ساختن داروهای ... بکار میبرند
influence line
خط تاثیر
impressiveness
تاثیر
forcefulness
تاثیر
adaphorous
بی تاثیر
semplice
بی تاثیر
effectiveness
تاثیر
influences
تاثیر
effected
تاثیر
effecting
تاثیر
efficacy
تاثیر
influenced
تاثیر
affection
تاثیر
hank
تاثیر
effect
تاثیر
influxes
تاثیر
influencing
تاثیر
sensation
تاثیر
sensations
تاثیر
influx
تاثیر
hanks
تاثیر
influence
تاثیر
forcibly
با تاثیر
coefficients
ضریب تاثیر
influenced
تاثیر کردن بر
coefficient
ضریب تاثیر
inductive influence
تاثیر القائی
impressible
تاثیر پذیر
impressional
تاثیر کننده
influence value
ارزش تاثیر
efficacity
تاثیر سودمندی
influence
تاثیر کردن بر
field effect
با تاثیر میدانی
influence value
ضریب تاثیر
efficacity
درجه تاثیر
aerated
در تحت تاثیر
impressionability
تاثیر پذیری
bears
تاثیر داشتن
bear
تاثیر داشتن
influences
تاثیر کردن بر
influencing
تاثیر کردن بر
after-effects
تاثیر بعدی
after-effect
تاثیر بعدی
effectiveness
میزان تاثیر
impress
تاثیر کردن بر
effectiveness
تاثیر بخشی
impressed
تاثیر کردن بر
impresses
تاثیر کردن بر
impressing
تاثیر کردن بر
wallydraigle
تاثیر پذیر
size effect
تاثیر اندازه
aerate
در تحت تاثیر
aerates
در تحت تاثیر
aerating
در تحت تاثیر
concerned
[by]
<adj.>
تحت تاثیر
affected
[by]
<adj.>
تحت تاثیر
efficiency
درجه تاثیر
hit-and-run
<idiom>
تاثیر ناگهانی
afair
تاثیر کردن
make an impression
تاثیر گذاشتن
touched
تحت تاثیر
radius of influence
شعاع تاثیر
efficacy
درجه تاثیر
ship influence
تاثیر عبور کشتی
without prejudice
بدون تاثیر به اینده
insalutary
تاثیر روحی بد اب و هوا
counteracts
متقابلا" تاثیر گذاشتن
actions
تاثیر اثر جنگ
bacterization
تحت تاثیر باکتری
edaphic
تحت تاثیر خاک
counteracted
متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteract
متقابلا" تاثیر گذاشتن
impresses
: تحت تاثیر قراردادن
impressing
: تحت تاثیر قراردادن
cost effectiveness
تاثیر بخشی هزینه
action
تاثیر اثر جنگ
alcoholism
تاثیر الکل در مزاج
counteracting
متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressed
: تحت تاثیر قراردادن
impress
: تحت تاثیر قراردادن
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
reacted
تحت تاثیر واقع شدن
affected
تحت تاثیر واقع شده
bacterize
تحت تاثیر باکتری قراردادن
photothropism
جنبش در تحت تاثیر روشنایی
reacts
تحت تاثیر واقع شدن
like water off a duck's back
<idiom>
بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
alcoholize
تحت تاثیر الکل دراوردن
reacting
تحت تاثیر واقع شدن
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
unbiased
تحت تاثیر واقع نشده
applies
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
vulcanization
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
applying
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
weather worn
تحت تاثیر هوا در امده
react
تحت تاثیر واقع شدن
infusive
دارای قوه نفوذ یا تاثیر
iteraction
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
to be i. with an idea
فکری در کسی تاثیر نمودن
cost effectiveness analysis
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
electrified
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifies
تحت تاثیر برق قرار دادن
electrifying
تحت تاثیر برق قرار دادن
impressionability
امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
electrify
تحت تاثیر برق قرار دادن
mountains influnce climate
کوه دراب و هوا تاثیر دارد
to impinge on something
تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
influence mine
مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
bias
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
consumer appeal
تاثیر محصول روی مصرف کننده
biases
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
photo electric
وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com