Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (17 milliseconds)
English
Persian
subject
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
Other Matches
susceptibility
در معرض خطر بودن
vulnerability
در معرض تلفات بودن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
expose to rays
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
harnessed
تحت کنترل دراوردن
harness
تحت کنترل دراوردن
harnessing
تحت کنترل دراوردن
take over bid
پیشنهادخرید برای تحت کنترل دراوردن واحد تجارتی
take over
<idiom>
تحت کنترل بودن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
cascade control
چندین واحد کنترل که هر یک دیگری را کنترل میکند, کنترل ابشاری
automated
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate
بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
exposed to
در معرض
susceptible
در معرض
weathered
در معرض هواگذاشتن
stigmatic
در معرض تهمت
weathers
در معرض هواگذاشتن
weather
در معرض هواگذاشتن
open to attack
در معرض حمله
stigmatist
در معرض تهمت
subjected to danger
در معرض خطر
liable to danger
در معرض خطر
touch and go
در معرض خطر
exposed
در معرض نهادن
on view
در معرض نمایش
on sight
در معرض دید
on risk
در معرض خطر
display
در معرض نمایش
exposure
در معرض نهادن
displays
در معرض نمایش
displaying
در معرض نمایش
exposures
در معرض نهادن
displayed
در معرض نمایش
tokens
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
token
بسته کنترل بین ایستگاههای کاری برای کنترل دستیابی به شبکه
task
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
tasks
نرم افزار سیستم که کنترل و اختصاص منابع به برنامه ها را کنترل میکند
electronic
مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
apt
زبان برنامه سازی برای کنترل ماشینهای کنترل عددی
processor
پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
control panel
صفحه کنترل قسمتی از کنسول کنترل کامپیوتر که حاوی کنترلهای دستی است
control and reporting center
تیم کنترل و ارزیابی نتایج خسارات وارده به منطقه مرکز کنترل و گزارش هوایی
real time
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
loops
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loop
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executives
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
looped
عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
executive
دستوری که برای کنترل و اجرای برنامه ها تحت کنترل سیستم عامل به کار می رود
radio control
کنترل رادیویی کنترل شونده بوسیله امواج بی سیم
circulation control
کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
put up for sale
به معرض فروش گذاشتن
subject
در معرض قرار دادن
endanger
در معرض خطر گذاشتن
disposal
در معرض دید قرارگرفتن
critically endangered species
گونه در معرض خطر
subjected
در معرض قرار دادن
endangering
در معرض خطر گذاشتن
subjecting
در معرض قرار دادن
endangered
در معرض خطر گذاشتن
endangers
در معرض خطر گذاشتن
underexpose
کمتر از حد لزوم در معرض
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
insectile
در معرض هجوم حشرات
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
lee shore
ساحل در معرض باد
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
subjects
در معرض قرار دادن
rolleron
کنترل پروازی که به عنوان کنترل اولیه و اصلی درموشکهای دارای بال شعاعی بکار رود
flexible
کنترل شمارش کامپیوتری یا کنترل ماشین با کامپیوتر
on sale
در معرض فروش گذاشته شده
hazarded
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
he is liable to become sick
در معرض ناخوش شدن است
hazards
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
exposed
در معرض دید جناح باز
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
hazarding
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazard
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to weather something
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
actuble
قابل به معرض نمایش گذاردن
radio detection
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
criminate
در معرض اتهام قرار دادن
IRQ
سیگنال ارسالی به CPU برای به تعویق انداختن پردازش عادی به طور موقت و کنترل انتقال به تابع کنترل وقفه
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
controlling
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
inventory control
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
controls
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
ret
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
unwarned exposed
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
expose
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposing
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
overexpose
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
ctrl
کلید کنترل یا کلیدی روی ترمینال کامپیوتر که در صورت انتخاب شدن یک حرف کنترل به کامپیوتر می فرستد
apt
یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
restricted propellant
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
control sheet
صفحه کنترل چارت کنترل
control statement
حکم کنترل دستور کنترل
block plot
صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flags
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
tactical air controler
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
controlled fragmentation
مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
subroutine
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود
goldie
علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
remote control
کنترل ازراه دور کنترل بی سیم از راه دور
control officer
افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
climb mode
روش کنترل صعود هواپیما وضعیت کنترل صعود
burned
کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
simple network management protocol
سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
anti-
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
go around mode
روش کنترل مخصوص کندن هواپیما از زمین روش کنترل صعود هواپیما
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
quality control tests
ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
flight control
دستگاه کنترل پرواز هواپیما کنترل هواپیما
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
airlift control element
عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
custody
مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
resided
ساکن بودن مقیم بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consists
شامل بودن عبارت بودن از
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
depend
مربوط بودن منوط بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com