English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English Persian
slash تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashed تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slashes تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
Other Matches
slaughter تخفیف زیاد دادن
slashes تخفیف زیاد دادن
slashed تخفیف زیاد دادن
slaughtered تخفیف زیاد دادن
slash تخفیف زیاد دادن
slaughters تخفیف زیاد دادن
slashing تخفیف زیاد
alights راحت کردن تخفیف دادن
alight راحت کردن تخفیف دادن
alighting راحت کردن تخفیف دادن
alighted راحت کردن تخفیف دادن
reduce استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reducing استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reduces استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
extreme خیلی زیاد
exceeding خیلی زیاد
superrabundant خیلی زیاد
superabundant خیلی زیاد
oodles خیلی زیاد
lots خیلی زیاد
far زیاد خیلی
infinitely خیلی زیاد
raff خیلی زیاد
very many book کتابهای خیلی زیاد
very long برد خیلی زیاد
an arm and a leg <idiom> پول خیلی زیاد
abject poverty فقر خیلی زیاد
barrelful مقدار خیلی زیاد
oodlins خیلی زیاد توده
very high frequency فرکانس خیلی زیاد
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
like crazy <idiom> خیلی سریع با انرژی زیاد
to the full <idiom> خیلی زیاد ،به طور کامل
no end to (of) <idiom> خیلی زیاد،بهنظر تمام شده
to have one's work cut out [for one] <idiom> کار خیلی زیاد و سخت داشتن
spate تعداد خیلی زیاد هجوم بی مقدمه
enlarging توسعه دادن زیاد بحث کردن
overbear مغلوب کردن زیاد میوه دادن
enlarge توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges توسعه دادن زیاد بحث کردن
overset زینت دادن زیاد بار کردن
What brazen cheek ! Ilike your impudence . بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
to have a binge حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to be on the razzle حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
to have a spree حسابی جشن گرفتن [با مشروب خیلی زیاد و غیره ...]
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
religionize دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
assuaged تخفیف دادن
discounts تخفیف دادن
commuting تخفیف دادن
assuage تخفیف دادن
remit تخفیف دادن
remits تخفیف دادن
discount تخفیف دادن
relieves تخفیف دادن
remitted تخفیف دادن
discounting تخفیف دادن
remitting تخفیف دادن
derogate تخفیف دادن
commutes تخفیف دادن
discounted تخفیف دادن
commuted تخفیف دادن
commmute تخفیف دادن
give a reduction تخفیف دادن
assuages تخفیف دادن
assuaging تخفیف دادن
abates تخفیف دادن
relieve تخفیف دادن
relieving تخفیف دادن
abating تخفیف دادن
extenuatextent تخفیف دادن
abated تخفیف دادن
abate تخفیف دادن
commute تخفیف دادن
bate تخفیف دادن
extenuate تخفیف دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
blockbusters بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
blockbuster بمب دارای قدرت تخریبی زیاد شخص یاچیز خیلی موثر وسخت
berates تخفیف درجه دادن
berating تخفیف درجه دادن
extenuate تخفیف دادن کاستن از
berated تخفیف درجه دادن
berate تخفیف درجه دادن
lowered : پایین اوردن تخفیف دادن
lowers : پایین اوردن تخفیف دادن
lowering : پایین اوردن تخفیف دادن
pull down پایین اوردن تخفیف دادن
lower : پایین اوردن تخفیف دادن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
To be on the safe side. خیلی احتیاط بخرج دادن
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
overcolour زیاد اب وروغن دادن
luxuriated اب وتاب زیاد دادن
luxuriate اب وتاب زیاد دادن
overrate زیاد اهمیت دادن به
to put it on زیاد لعابش دادن
wiredraw زیاد طول دادن
over expose زیاد روشنایی دادن
overcolour زیاد لعاب دادن
luxuriates اب وتاب زیاد دادن
luxuriating اب وتاب زیاد دادن
pump handle زیاد تکان دادن
overrates زیاد اهمیت دادن به
overrated زیاد اهمیت دادن به
overrating زیاد اهمیت دادن به
to space out زیاد فاصله دادن گشادترکردن
anneal حرارت زیاد دادن و بعد سردکردن
wipe out شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
flip one's lid <idiom> خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
fused آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fuse آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
highest دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highs دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
commuted مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commuting مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commutes مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commute مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
rattling خیلی تند خیلی خوب
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
slather خیلی پخش کردن
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
overawed خیلی وحشت زده کردن
to lay low خیلی ضعیف کردن [بیماری]
overawing خیلی وحشت زده کردن
to make somebody's blood boil <idiom> کسی را خیلی خشمگین کردن
overawes خیلی وحشت زده کردن
miniaturization خیلی کوچک کردن چیزی
make one's blood boil <idiom> کسی را خیلی عصبانی کردن
to keep somebody on a short leash آزادی کسی را خیلی کم کردن
live high off the hog <idiom> خیلی تجملاتی زندگی کردن
overawe خیلی وحشت زده کردن
work one's fingers to the bone <idiom> خیلی سخت کار کردن
overspend زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overload زیاد پر کردن
increases زیاد کردن
intensification زیاد کردن
heightened زیاد کردن
overloaded زیاد پر کردن
propagate زیاد کردن
overloads زیاد پر کردن
propagates زیاد کردن
heighten زیاد کردن
add زیاد کردن
propagated زیاد کردن
propagating زیاد کردن
heightens زیاد کردن
increase زیاد کردن
overstock زیاد پر کردن
grnish زیاد کردن
heightening زیاد کردن
to run rup زیاد کردن
increased زیاد کردن
drop a hint <idiom> فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
gape خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gaping خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gaped خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
gapes خمیازه کشیدن دهان را خیلی باز کردن
overrates زیاد براورد کردن
ransack زیاد کاوش کردن
ransacked زیاد کاوش کردن
to overexert تقلای زیاد کردن
overworks کار زیاد کردن
overestimating زیاد براورد کردن
oversimplification زیاد ساده کردن
ransacks زیاد کاوش کردن
overrated زیاد براورد کردن
raise پروراندن زیاد کردن
strain کوشش زیاد کردن
ransacking زیاد کاوش کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com