Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
range sensing
تخمین زدن برد مسافت یابی کردن
Other Matches
sofar
سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
range spotting
تخمین مسافت کردن
range finding
تخمین مسافت کردن
spots
مسافت یابی کردن
spot
مسافت یابی کردن
ranging
مسافت یابی کردن
range sensing
تخمین مسافت
range determination
تخمین مسافت
ranging
مسافت یابی
range finding
مسافت یابی
ranging pole
شاخصهای مسافت یابی
flash ranging
مسافت یابی نوری
sound ranging
مسافت یابی صوتی
flash ranging location
تعیین محل هدفها با مسافت یابی نوری
gunner's rule
روش تخمین مسافت صحیح در تیراندازی با تیربار یاتفنگ بدون عقب نشینی
telemetering
ارزیابی کردن موشکها مسافت سنجی کردن مسافت سنجی
photo distance
مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
time distance
مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
mean free path for attenuation
مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
attenuation mean free path
مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
scattering mean free path
مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
mean free for scattering
مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
range scale
طبله برد مقیاس مسافت جدول مسافت
estimably
بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
involution
توان یابی قوه یابی
short international
مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
range section
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
appraising
تقویم کردن تخمین زدن
appraise
تقویم کردن تخمین زدن
estimated
تخمین زدن ارزیابی کردن
appraised
تقویم کردن تخمین زدن
computes
حساب کردن تخمین زدن
appraises
تقویم کردن تخمین زدن
estimates
تخمین زدن ارزیابی کردن
compute
حساب کردن تخمین زدن
estimate
تخمین زدن ارزیابی کردن
computed
حساب کردن تخمین زدن
estimating
تخمین زدن ارزیابی کردن
extrapolates
برون یابی کردن
trace
رد یابی کردن نشان
interpolate
درون یابی کردن
extrapolated
برون یابی کردن
interpolated
درون یابی کردن
plumb
ژرف یابی کردن
extrapolating
برون یابی کردن
interpolates
درون یابی کردن
direction finding
جهت یابی کردن
interpolating
درون یابی کردن
extrapolate
برون یابی کردن
traces
رد یابی کردن نشان
sound
عمق یابی کردن
sounded
عمق یابی کردن
soundest
عمق یابی کردن
sounds
عمق یابی کردن
traced
رد یابی کردن نشان
direction finding
سمت یابی کردن
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
windsor round
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
locating
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locate
مستقر ساختن مکان یابی کردن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates
مستقر ساختن مکان یابی کردن
vehicle stopping distance
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
To cover (traverse)long distances.
مسافت زیادی راطی کردن
overrating
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrates
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated
بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
absorption mean free path
مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
road distance
مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
mean free path absorption
مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
coincidence range finder
مسافت یاب دوشاخهای مسافت یاب انطباقی
halving
نیم حباب منطبق شونده درانواع دوربینها و مسافت یابها برای تراز کردن
escheat
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
estimating
تخمین
underestimating
تخمین کم
underestimates
تخمین کم
underestimated
تخمین کم
underestimate
تخمین کم
estimations
تخمین
surmising
تخمین
surmises
تخمین
surmised
تخمین
surmise
تخمین
estimation
تخمین
estimate
تخمین
approximations
تخمین
assessment
تخمین
estimated
تخمین
assessments
تخمین
estimates
تخمین
approximation
تخمین
overestimation
تخمین حدبالا
guestimating
تخمین زدن
estimations
تخمین زدن
invaluable
غیرقابل تخمین
give or take
تخمین تقریبی
over estimation
تخمین بیش از حد
point estimation
تخمین نقطهای
guestimated
تخمین زدن
guesstimating
تخمین زدن
guesstimates
تخمین زدن
guesstimated
تخمین زدن
guessed
تخمین زدن
guesses
تخمین زدن
guesses
تخمین فرض
guesstimate
تخمین زدن
estimator
تخمین زننده
guessed
تخمین فرض
guess
تخمین زدن
parameter estimation
تخمین پارامترها
estimation
تخمین زدن
parametric estimate
تخمین تقریبی
guestimates
تخمین زدن
guess
تخمین فرض
estimate of costs
تخمین مخارج
estimator
تخمین کننده
estimate
ارزیابی تخمین
estimates
تخمین تقویم
measurement of demand
تخمین تقاضا
estimates
ارزیابی تخمین
estimates
تخمین زدن
estimating
تخمین تقویم
estimating
ارزیابی تخمین
estimated
تخمین زدن
estimated
تخمین تقویم
estimate
تخمین تقویم
cost estimate
تخمین مخارج
regression estimate
تخمین رگرسیون
estimable
تخمین پذیر
estimated
ارزیابی تخمین
estimating
تخمین زدن
conjecturable
قابل تخمین
rough guess
<idiom>
تخمین تقریبی
estimate
تخمین زدن
inestimable
تخمین ناپذیر
to take the gauge of
براوردکردن تخمین زدن
conjecture
حدس و تخمین زدن
rater
نرخ بند تخمین زن
estimate
[quote]
براورد
[تخمین]
[اقتصاد]
estimated
براوردکردن تخمین زدن
anticipated
<adj.>
تخمین زده شده
estimated
<adj.>
تخمین زده شده
estimate
براوردکردن تخمین زدن
probable
<adj.>
تخمین زده شده
presumable
<adj.>
تخمین زده شده
unbiased estimate
تخمین بدون تورش
to estimate something
[at]
تخمین زدن چیزی
[به]
inappreciable
غیر قابل تخمین
conjecture
تخمین حدس زدن
estimating
براوردکردن تخمین زدن
account
تخمین زدن دانستن
constructive total loss
تخمین خسارت کل وارده
estimates
براوردکردن تخمین زدن
incalculable
غیر قابل تخمین
expected
<adj.>
تخمین زده شده
to quantify something
[at]
تخمین زدن چیزی
[به]
vetoed
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
cost finding
ارزش یابی
positioning
موقع یابی
attainments
دست یابی
fault finding
عیب یابی
position finding
موقعیت یابی
attainment
دست یابی
direction finding
جهت یابی
marketing
بازار یابی
debugger
اشکال یابی
achievements
دست یابی
achievement
دست یابی
orientation
جهت یابی
termination
پایان یابی
extrapolation
برون یابی
trapping
غلط یابی
levelling
ارتفاع یابی
patterning
طرح یابی
acquisitions
هدف یابی
acquisition
هدف یابی
error detection
خطا یابی
signal detection
علامت یابی
edgings
حاشیه یابی
edging
حاشیه یابی
fault diagnosis
عیب یابی
fault detection
عیب یابی
factoring
عامل یابی
extrapolations
برون یابی
quadricycle
چهارچرخه یابی
troubleshooting
عیب یابی
summation
مجموع یابی
localization
موضع یابی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com