English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
transport ترابری حامل
transported ترابری حامل
transporting ترابری حامل
transports ترابری حامل
Other Matches
airlift service سرویس حمل و نقل هوایی خدمات ترابری هوایی قسمت ترابری هوایی
weapon carrier کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
transports ترابری
transporting ترابری
transported ترابری
transportation ترابری
shipping ترابری
transport ترابری
airlift ترابری هوایی
assault lift ترابری هجومی
cargo transport هواپیمای ترابری
transported ترابری کردن
amphibious lift ترابری اب و خاکی
transport ترابری کردن
portability قابلیت ترابری
seaboat قایق ترابری
transporting ترابری کردن
airlifts ترابری هوایی
pay load فرفیت ترابری
airlifted ترابری هوایی
transports ترابری کردن
airlifting ترابری هوایی
pipage ترابری بوسیله لوله
pipeage ترابری بوسیله لوله
air transport operation عملیات ترابری هوایی
attack transport ناو ترابری نیروی تک
air carrier شرکت ترابری هوایی
amphibious transport dock ناومخصوص ترابری اب خاکی
air movement of patients ترابری هوایی بیماران
air transport group گروه ترابری هوایی
air transportable قابل ترابری هوایی
less than release unit یکان درخط ترابری
tactical airlift ترابری تاکتیکی هوایی
cf قیمت و هزینهی ترابری
Berlin Transport Authority [BVG] اداره ترابری برلین
air movement of patients ترابری بیماران از طریق هوا
international road transport ترابری بین المللی جاده ای
air transport liaison officer افسر رابط ترابری هوایی
attached airlift service یکان ترابری هوایی زیرامر
assault shipping ترابری دریایی در عملیات هجومی اب خاکی
blocking and chocking مهار بار روی وسیله ترابری
air tropping ترابری هوایی غیر تاکتیکی پرسنل
bus رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
buses رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
air transport allocations board هیئت تعیین کننده سهمیه ترابری هوایی
bussed رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
bussing رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
bused رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
busses رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
busing رسانگر ناقل هواپیما بافزفیتهای ترابری مختلف
block stowage loading بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
vectors حامل
conveyer حامل
vector حامل
conveyor حامل
stave حامل
bearer cheque چک حامل
carrier حامل
gerent حامل
vehicles حامل
vehicle حامل
porter حامل
porters حامل
bearer حامل
carriers حامل
bearers حامل
carrier wave موج حامل
carrier frequency بسامد حامل
carrier detect تشخیص حامل
linkboy حامل مشعل
carrier detect کشف حامل
radius vector شعاع حامل
image carrier حامل تصویر
tape transport حامل نوار
data carrier حامل داده ها
breech block carrier حامل کولاس
sound carrier حامل صوت
data carrier حامل داده
carrier frequency فرکانس حامل
carrier gas گاز حامل
payable to the bearer در وجه حامل
gestatorial حامل پاپ
carrier system سیستم حامل
color carrier حامل رنگ
video carrier حامل ویدئو
osborne shackle قلاب حامل
thurifer حامل بخوردان
thurifer حامل مجمر
messenger wire سیم حامل
vectorial حامل بردار
bearing angle زاویه حامل
bearer در وجه حامل
vehicles حامل رسانه
bearers در وجه حامل
vehicle حامل رسانه
linkman حامل مشعل
messenger طناب حامل
messengers طناب حامل
vector حامل بردار
bearing زاویه حامل
bearer bond سند حامل
vectors حامل بردار
bearer cheque چک در وجه حامل
linkmen حامل مشعل
gestatoraial chair کرسی حامل پاپ
stretcher-bearers حامل تخت روان
victualler کشتی حامل خواربار
current carrying conductor رسانای حامل بار
stretcher-bearer حامل تخت روان
telephone carrier current جریان حامل تلفنی
persi حامل راس الغول
comported دربرداشتن حامل بودن
pay to the bearer دروجه حامل بپردازید
comporting دربرداشتن حامل بودن
comport دربرداشتن حامل بودن
platforms رسانگر حامل گیرنده
platform رسانگر حامل گیرنده
slaver کشتی حامل بردگان
perseus حامل راس الغول
stretcher bearer حامل تخت روان
comports دربرداشتن حامل بودن
warrant to bearer به حواله کرد حامل
weapon carrier حامل جنگ افزار
carriers حامل غلطک حمال
armor bearer حامل اسلحه زرهدار
carrier color signal پیام رنگی حامل
caddies حامل وسایل بازیگر
carriers برنامه حامل میکرب
carrier حامل غلطک حمال
carrier برنامه حامل میکرب
caddy حامل وسایل بازیگر
bearer bond سند در وجه حامل
carrier frequency فرکانس موج حامل
caddie حامل وسایل بازیگر
caddied حامل وسایل بازیگر
stave روی خط حامل نوشتن
bearer stock اسناد در وجه حامل
caddying حامل وسایل بازیگر
signal هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
payable to bearer قابل پرداخت در وجه حامل
Please pay the bearer . دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
party boat قایق بزرگ حامل مشتریان
color carrier reference فاز مبنای حامل رنگ
conversion angle زاویه حامل مسیر ناو
signalled هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
ignitor محفظه حامل باروت اشتعال
signaled هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
flagship کشتی حامل پرچم امیرالبحری
flag ship ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
flagships کشتی حامل پرچم امیرالبحری
vectorial شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
signposts تیر حامل اعلان تابلو راهنما
carriage paid to هزینه حمل به حامل پرداخت شده
radar picket cap هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
vectors شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
frequency medulation تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
common carrier متصدی حمل ونقل حامل مشترک
carrier wave موج حامل امواج رادار یا بی سیم
airdrop container جعبه حامل بار دربارریزی هوایی
carrier frequency فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
carabinier سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
signpost تیر حامل اعلان تابلو راهنما
carabineer سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
bank note چک تضمین شده سند در وجه حامل
carriage and insurance paid to هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
blank endorsement فهر نویسی بدون ذکر نام حامل
destination carrier کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
guided missile cruiser زره شکن حامل موشک هدایت شونده
light quantum کوچکترین ذره حامل انرژی درنورواشعه تابشی
black endorsement براتی که در وجه حامل فهرنویسی شده باشد
taperer حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
outriggers اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
ensign سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
scabbing بوش گذاری در فضای دیواره واگنهای حامل مهمات
ensigns سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
led line خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
information box قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
strop ریل بندیهای داخل هواپیمابرای اتصال کابل چتر حامل بار
re issuable notes اوراق بهادار در وجه حامل که پس از یک بار پرداخت دوباره قابل استفاده هستند
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
air delivery container جعبههای مخصوص حمل بارهای هوایی جعبه حامل بار در نقل و انتقال هوایی
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
ignites اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignited اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
igniting اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignite اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
airlift capacity مقدورات ترابری هوایی مقدورات حمل و نقل هوایی
offensive weapon در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
flash tube لوله حامل جرقه چاشنی لوله رابط چاشنی با خرج انفجار
airlift control element عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
combat airlift support پشتیبانی رزمی حمل و نقل هوایی پشتیبانی رزمی ترابری هوایی
black designation علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
railway division قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
airlift command فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com