Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
retrothrust
تراست در جهت مخالف حرکت
Other Matches
reverse
حرکت در جهت مخالف
reverses
حرکت در جهت مخالف
reversed
حرکت در جهت مخالف
reversing
حرکت در جهت مخالف
counterclockwise
درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
retro rocket
موشک اضافی فضا پیما که انرا در جهت مخالف حرکت دهد
pull
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pulls
ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
lenz' law
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
trusts
تراست
trust
تراست
trusted
تراست
reverse thrust
تراست معکوس
cross thrust
تراست ناخالص
anti trust law
قانون ضد تراست
unsymmetric thrust
تراست نامتقارن
vacuum trust
تراست در خلاء
thrust face
سطح تراست
rocket thrust
تراست راکت
vectored
تراست هدایت شونده
vectored thrust
تراست هدایت شونده
lift thrust
نسبت برا به تراست
it is wringing
خیلی تراست یا اب دارد
jet lift
استفاده از تراست موتورجت
residual thrust
تراست تولیدشده توسط موتورجت
contact ion engine
موتوری برای ایجاد تراست درفضا
is he a the wiser for it
ایا ازاین بابت عاقل تراست
sherman anti trust act
قانون ضد تراست شرمن درایالات متحده امریکا
object glass
عدسی دوربین یاریزبین که نزدیک تراست بچیزی که میخواهندببند
lift engine
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
lift cruise
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
wet rating
توان یا تراست بااستفاده ازمکانیزم تزریق اب یا ترکیب اب و متانل
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
turbofan
موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
jetevator
فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
unfavorable
مخالف
dissident
مخالف
dissidents
مخالف
contradictions
مخالف
dissenting
مخالف
averse
مخالف
adversary
مخالف
antagonist
مخالف
out of keeping
مخالف
opponent
مخالف
alien
مخالف
oppositionist
ضد مخالف
antagonists
مخالف
opponents
مخالف
contradiction
مخالف
foes
مخالف
contradictory
مخالف
foe
مخالف
adversaries
مخالف
resistent
مخالف
aliens
مخالف
with
مخالف
repugnant
مخالف
conversing
مخالف
at d.
مخالف
contradictive
مخالف
adverse
مخالف
converses
مخالف
oppugner
مخالف
antipodal
مخالف
contrariant
مخالف
contrary to
مخالف
controvertist
مخالف
at outs
مخالف
oppugnant
مخالف
by the ears
مخالف
conversed
مخالف
converse
مخالف
hostile
مخالف
against
مخالف
contra
مخالف
gyaku
مخالف
dissidence
مخالف
anie
مخالف
gainsayer
مخالف
opposit
مخالف
non content
مخالف
inadvisable
مخالف
gainst
مخالف
irreconcilable
مخالف
contrary
مخالف
conflicting
مخالف
oppositive
مخالف
reluctance
بیزاری مخالف
diverse
مختلف مخالف
crosscurrent
جریان مخالف
clashing
برخوردکننده مخالف
opponents
طرف مخالف
illegal
مخالف قانون
counter ion
یون مخالف
conflictive
مغایر مخالف
defier
مخالف کننده
opponent
طرف مخالف
divert action
عملیات مخالف
standpat
مخالف تغییر
dissenting opinion
نظر مخالف
contraposition
مفهوم مخالف
contralateral muscles
عضلات مخالف
dissentient
مخالف معاند
dissents
رای مخالف
disaccord
مخالف کردن
contra flow
جهت مخالف
dissenting
مخالف معاند
bucking voltage
ولتاژ مخالف
no
منفی مخالف
antimonaechical
مخالف سلطنت
countersuggestion
تلقین مخالف
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
anti
مخالف علیه
against nature
مخالف طبیعت
prevailing wind
باد مخالف
obscurantist
مخالف اصلاحات
counter
درجهت مخالف
countered
درجهت مخالف
countering
درجهت مخالف
overthwart
بالحن مخالف
overthwart
بطور مخالف
antipapal
مخالف پاپ
reluctate
مخالف کردن
antislavery
مخالف بردگی
antitrust
مخالف تشکیل
vice versa
در جهت مخالف
veto
رای مخالف
vetoed
رای مخالف
dissenter
مخالف ناراضی
dissenters
مخالف ناراضی
vetoes
رای مخالف
oppositely
بطور مخالف
counterview
عقیده مخالف
vetoing
رای مخالف
head wind
باد مخالف
ill humored
مخالف ترشرو
anti-
به معنای "مخالف "
reluctancy
بیزاری مخالف
dissented
رای مخالف
antagonising
مخالف کردن
anti semitism
مخالف با یهودیان
crosswind
باد مخالف
antagonized
مخالف کردن
reversing
شکستنی مخالف
crosswinds
باد مخالف
defiant
معاند مخالف
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
antagonizes
مخالف کردن
antagonizing
مخالف کردن
take a dim view of
<idiom>
مخالف بودن
windbound
باد مخالف
antagonises
مخالف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com