English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (3 milliseconds)
English Persian
order ترتیب انجام کار
Search result with all words
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
electronic journal فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
Other Matches
random processing پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
chains 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chain 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
batting order ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
immethodical بی ترتیب
serialization ترتیب
kelter ترتیب
orderliness ترتیب
random بی ترتیب
orderless بی ترتیب
catenation ترتیب
kelter or kilter ترتیب
lay out ترتیب
to make an arrangement ترتیب
regvlarity ترتیب
set up ترتیب
irregular بی ترتیب
assortment ترتیب
arr ترتیب
randomly بی ترتیب
system ترتیب
ordonnance ترتیب
out of kelter بی ترتیب
disorderly بی ترتیب
collocation ترتیب
regularities ترتیب
regularity ترتیب
configuration ترتیب
pial بی ترتیب
configurations ترتیب
ordering ترتیب
assortments ترتیب
managements ترتیب
management ترتیب
arramgement ترتیب
arrangement ترتیب
arrangment ترتیب
arrangements ترتیب
order ترتیب
anomaly بی ترتیب
sequences ترتیب
anomalies بی ترتیب
ataxic بی ترتیب
respectively به ترتیب
organisations ترتیب
systems ترتیب
sequence ترتیب
to order <idiom> به ترتیب
organization ترتیب
organizations ترتیب
in series به ترتیب
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
first in first out به ترتیب ورود
schemes ترتیب رویه
orchestrations ترتیب هم اهنگی
orchestration ترتیب هم اهنگی
sequences ترتیب دادن
sequence رشته ترتیب
sequence ترتیب دادن
sequences رشته ترتیب
instrumentation ترتیب اهنگ
untune بی ترتیب کردن
apart from that <adv.> به ترتیب دیگر
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
disordered بی ترتیب اشفته
march order ترتیب راهپیمایی
sequencing ترتیب گذاری
lighting scheme ترتیب روشنایی
to map out ترتیب دادن
kelter بی ترتیب مختل
indue order به ترتیب صحیح
in chronological order به ترتیب تاریخ
gradational به ترتیب درجه
systems نظم ترتیب
alphabetical order ترتیب رکوردها
system نظم ترتیب
at the same time [on the other hand] <adv.> به ترتیب دیگر
firing order ترتیب احتراق
decreasing order ترتیب کاهنده
data set ترتیب داده
curialism ترتیب دربارپاپ
critical assembly ترتیب بحرانی
precedence ترتیب تقدم
control sequence ترتیب کنترل
make-up ترتیب گریم
connecting arrangement ترتیب متصل
connecting arrangement ترتیب پیوسته
compose sequence ترتیب ساختگی
collating sequence ترتیب تلفیقی
In this order. In this way. باین ترتیب
permanencies ترتیب همیشگی
castrametation فن ترتیب اردو
permanency ترتیب همیشگی
descending order ترتیب نزولی
descending sort ترتیب نزولی
schemed ترتیب رویه
fifo به ترتیب ورود
train نظم ترتیب
trained نظم ترتیب
trains نظم ترتیب
expandede order ترتیب مبسوط
formation ترتیب قرارگرفتن
word order ترتیب واژه ها
arrengement ترتیب دادن
ascending order ترتیب صعودی
scheme ترتیب رویه
rearrangement ترتیب مجدد
rearrangements ترتیب مجدد
birth order ترتیب ولادت
desultorily بطور بی ترتیب
calling sequence ترتیب فراخوانی
ordain ترتیب دادن
arrangements ترتیب اصلاح
arrangement ترتیب تنظیم
rough and tumble بی نظم و ترتیب
sort order نظم ترتیب
arrangement ترتیب اصلاح
runs ترتیب محوطه
ordains ترتیب دادن
layouts ترتیب وسایل
layout ترتیب وسایل
rating ترتیب تقدم
ratings ترتیب تقدم
partial order ترتیب جزئی
arrangements ترتیب تنظیم
disciplining تادیب ترتیب
run ترتیب محوطه
dresses ترتیب دادن
dress ترتیب دادن
line-up به ترتیب ایستادن
random fill خاکریز بی ترتیب
line-ups به ترتیب ایستادن
rearrngement ترتیب مجد د
line up به ترتیب ایستادن
relative location ترتیب نسبی
ordained ترتیب دادن
ordaining ترتیب دادن
partial order پاره ترتیب
sort key کلید ترتیب
sequence number شماره ترتیب
tactics نظم و ترتیب
discipline تادیب ترتیب
sequencer ترتیب سنج
as to that <adv.> به این ترتیب
concerning this <adv.> به این ترتیب
for this purpose <adv.> به این ترتیب
order of battle ترتیب نیرو
sequence control کنترل ترتیب
on this <adv.> به این ترتیب
hereto <adv.> به این ترتیب
hereunto <adv.> به این ترتیب
otherwise <adv.> به ترتیب دیگر
by the same token <adv.> به ترتیب دیگر
sequencing ترتیب دهی
chronological به ترتیب تاریخ
sequence check مقابله ترتیب
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
disciplines تادیب ترتیب
sequence counter ترتیب شمار
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
ranked طلب شده ترتیب
pre arrenge از پیش ترتیب دادن
pre arrange از پیش ترتیب دادن
order of fire ترتیب توالی اتش
order of fire ترتیب احتراق موتور
data access arangement ترتیب دستیابی داده ها
daa ترتیب دستیابی داده ها
marshals به ترتیب نشان دادن
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
ranks طلب شده ترتیب
phase in به ترتیب داخل شدن
phase out به ترتیب خارج کردن
chime ترتیب زنگهای موسیقی
pagination ترتیب صفحات در کتاب
prearrange قبلا ترتیب دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com