English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
cellulose nitrate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
Other Matches
cellulose acetate ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود
bulb angle جزء ساختمانی که معمولابعنوان ستون یا پایه بکارمیرود و به شکل دایرهای یاچند وجهی میباشد
explosive ماده منفجره منفجره
explosive charge خرج منفجره
explosive d. ماده منفجره دی
explosive scale مدار منفجره
explosive ordnance مهمات منفجره
explosive ordnance مواد منفجره
trinitrotoluen ماده منفجره تی ان تی
demolition ماده منفجره
demolitions ماده منفجره
charge خرج منفجره
charges خرج منفجره
high explosive ماده منفجره
demolition block خرج منفجره
fusion ترکیب مواد منفجره
binary explosive ماده منفجره مرکب
fusions ترکیب مواد منفجره
high explosive ماده منفجره شدید
high explosive مواد منفجره قوی
charge دستگاه با ماده منفجره
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
primers ماده منفجره مقدم
primer ماده منفجره مقدم
metronome بکارمیرود
metronomes بکارمیرود
low explosive ماده منفجره کندسوختار خفیف
melinite ماده منفجره ملی نیت
fused فتیله مواد منفجره فیوز
Find demolition charges to قوطی مواد منفجره همه منظوره
trinitrotoluol ماده منفجره تری نیتروتولوئول
ammonal نوعی ماده منفجره شدید
capsules لوله حاوی مواد منفجره
capsule لوله حاوی مواد منفجره
fuse فتیله مواد منفجره فیوز
organized متشکل
formant متشکل
destruction area منطقه اثر تخریبی مواد منفجره
explosive قابل احتراق ماده محترقه یا منفجره
all purpose canister قوطی مواد منفجره همه منظوره
magazine area محل نگهداری مواد منفجره یامهمات
tetrytol ماده منفجره تتریتول مخلوطی از تتریل و تی ان تی
organizing متشکل کردن
organizes متشکل کردن
unaligned غیر متشکل
endarch متشکل در خارج
organises متشکل کردن
organising متشکل کردن
organize متشکل کردن
warhead قسمتی از موشک که حاوی مواد منفجره میباشد
warheads قسمتی از موشک که حاوی مواد منفجره میباشد
three nitro toloen ماده منفجره تی ان تی یا تری نیتروتولوئن باروت بی دود
party دسته متشکل جمعیت
reorganizes دوباره متشکل کردن
gimmal متشکل ازقطعات مرتبط
reorganized دوباره متشکل کردن
reorganize دوباره متشکل کردن
reorganising دوباره متشکل کردن
reorganises دوباره متشکل کردن
reorganised دوباره متشکل کردن
bitty متشکل از قطعات ریز
reorganizing دوباره متشکل کردن
sympathetic detonation انفجاری که دراثر انفجار مواد منفجره دیگررخ میدهد
charged demolition مواد منفجره خرج گذاری شده و اماده تخریب
sienna که برای رنگهای روغنی بکارمیرود
corn popper غربالی که دربودادن ذرت بکارمیرود
blacktop موادقیری که درساختمان اسفالت بکارمیرود
hyphen خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
hyphens خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
stanzaic متشکل از چند بند شعر
council of entent متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
nation-states حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
e c s c (european coal & steel commissio سازمان متشکل ازنمایندگان بلژیک
nation-state حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
geodesic dome گنبد متشکل ازسطوح هندسی
tetraspore گروهی متشکل ازچهار هاگ
nation state حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
Molotov cocktail بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
Molotov cocktails بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
lyddite ماده منفجره نیرومندی که قسمت اعظم ان مرکب از اسیدپیکریک میباشد
capital expenditure هزینهای که برای بهبودسرمایه وافزایش ان بکارمیرود
flat boat یکجوردوبه پهن که دررودخانههای کم عمق بکارمیرود
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
pergameneous مانند پوستی که برای نوشتن بکارمیرود
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
beam column framing ساختمان با قابهای متشکل ازتیر و ستون
lignocellulose مواد سلولزی متشکل بافتهای چوبی
diarchy سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
kieselguhr سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
esparto یکجورجگن دراسپانیاکه برای بافندگی وکاغذسازی بکارمیرود
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
knick knack چیزقشنگ وکم بهاکه بیشتربرای ارایش بکارمیرود
metonym لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
ballast سنگینی شن و خرده سنگی که درراه اهن بکارمیرود
DNA double helix [یک ساختار دو رشته ایی متشکل از ۴ نوکلئوتید است. ]
recombinant موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
nordic council شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
jo bolt نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
craft union اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
tape line تسمه فلزی وباریک که برای اندازه گیری بکارمیرود
ack علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
herbicide عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
kino شیره یکجورگیاه که ماننداست بکات هندی ودرداروسازی و....بکارمیرود
tallow پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود
noughts and crosses یکجور دوز بازی که نشانهای صفرو چلیپادران بکارمیرود
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
mops چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
fearnought یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
line drawings خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
forrel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
mop چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
forel یکجور پوست که برای جلدکردن دفترهای حساب بکارمیرود
hep حرف ندا که برای دستور یاامریه به نظامیان بکارمیرود
herbicides عاملی که برای از بین بردن علف ها وگیاهان بکارمیرود
forth این کلمه بصورت پیشوند نیزبامعانی فوق بکارمیرود
pullicate پارچهای که برای درست کردن دستمال رنگی بکارمیرود
mopped چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
line drawing خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
bilateral infrastructure سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
association for women in computing متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
gimbals اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
catgut روده گربه وغیره که برای بخیه زدن درجراحی بکارمیرود
fumigant ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
eudiometer اسبابی که جهت اندازه گیری حجمی و تجزیه گازها بکارمیرود
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
palmyra یکجور نخل درهندو سیلان که برگ ان برای بوریابافی بکارمیرود
palmitic اسیدی که در روغن خرماوبرخی روغنهای دیگریافت میشود درشمع سازی بکارمیرود
catapulting هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
gimbal ring اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
catapults هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
catapulted هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
puncheon ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
catapult هرجسمی که دارای خاصیت فنری بوده وبرای پرتاب اجسام بکارمیرود
master slave computer system یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
milk of magnesia مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
parcel paper یکجور کاغذ خرمایی رنگ ومخکم که برای پیچیدن بستههای پستی بکارمیرود
marking ink مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
wrap round engine موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
capacitor intel filter شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
reed valve شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
constructional ساختمانی
structurally ساختمانی
structural ساختمانی
organic ساختمانی
building line بر ساختمانی
rollpin پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
Common Market بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
sited زمین ساختمانی
structural steel فولاد ساختمانی
sites زمین ساختمانی
structural draftsman نقشه کش ساختمانی
structrual steelwork فولاد ساختمانی
structrual stability استحکام ساختمانی
Construction works . عملیات ساختمانی
member جزء ساختمانی
site building زمین ساختمانی
members جزء ساختمانی
grillage شبکه ساختمانی
structural timber الوار ساختمانی
artificial stone سنگ ساختمانی
structural drawing نقشه ساختمانی
structrual stability ثبات ساختمانی
structural crack ترک ساختمانی
monumentality عظمت ساختمانی
structural factor ضریب ساختمانی
site کارگاه ساختمانی
site زمین ساختمانی
sited کارگاه ساختمانی
structual engineering مهندس ساختمانی
to found a building ساختمانی بینادکردن
structural joints درزهای ساختمانی
structural member عضو ساختمانی
site office دفتر ساختمانی
building operations عملیات ساختمانی
building material مصالح ساختمانی
building unit واحد ساختمانی
building work کار ساختمانی
building limes اهک ساختمانی
construction joint درز ساختمانی
construction joints درزهای ساختمانی
basic unit assembly group گروه ساختمانی
contractors yard واحد ساختمانی
basic construction unit واحد ساختمانی
building sites کارگاه ساختمانی
sites کارگاه ساختمانی
building site کارگاه ساختمانی
component جزء ساختمانی
constructive مفید ساختمانی
components جزء ساختمانی
ashlar سنگ ساختمانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com