Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
English
Persian
exacerbate
تشدید کردن برانگیختن
exacerbated
تشدید کردن برانگیختن
exacerbates
تشدید کردن برانگیختن
exacerbating
تشدید کردن برانگیختن
Other Matches
escalated
تشدید کردن
intensifying
تشدید کردن
resonate
تشدید کردن
resonated
تشدید کردن
resonates
تشدید کردن
resonating
تشدید کردن
escalate
تشدید کردن
escalates
تشدید کردن
escalating
تشدید کردن
intensifies
تشدید کردن
intensified
تشدید کردن
intensify
تشدید کردن
irritate
برانگیختن خشمگین کردن
whomp up
قیام کردن برانگیختن
heats
گرم کردن برانگیختن
irritates
برانگیختن خشمگین کردن
to word up
کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
heat
گرم کردن برانگیختن
irritated
برانگیختن خشمگین کردن
intensified
افزایش دادن تشدید کردن
intensifies
افزایش دادن تشدید کردن
intensifying
افزایش دادن تشدید کردن
intensify
افزایش دادن تشدید کردن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
exasperates
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperated
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperate
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperating
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
nettle
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettles
ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
raises
بنا کردن زنده کردن برانگیختن
raise
بنا کردن زنده کردن برانگیختن
resonances
تشدید
resonanse
تشدید
intensification
تشدید
exacerbation
تشدید
aggravation
تشدید
resonance
تشدید
exasperation
تشدید
contravention
تشدید
arousing
برانگیختن
tarre
برانگیختن
actuate
برانگیختن
roust
برانگیختن
arouses
برانگیختن
instigated
برانگیختن
whet
برانگیختن
instigates
برانگیختن
stimulation
برانگیختن
instigate
برانگیختن
instigating
برانگیختن
to key up
برانگیختن
key up
برانگیختن
prompts
برانگیختن
prompted
برانگیختن
abetting
برانگیختن
prompt
برانگیختن
excites
برانگیختن
excite
برانگیختن
foments
برانگیختن
fomenting
برانگیختن
fomented
برانگیختن
abet
برانگیختن
abetted
برانگیختن
abets
برانگیختن
aroused
برانگیختن
to put the wind up
برانگیختن
arouse
برانگیختن
foment
برانگیختن
resonating cavity
محفظه تشدید
magnetic resonance
تشدید مغناطیسی
ingravescence
افزایش تشدید
enhancement factor
ضریب تشدید
resonance
تشدید صدا
impact factor
ضریب تشدید
resonant
تشدید شده
resonances
تشدید صدا
divine legislation
تشدید مجازات
tickler
پیچک تشدید
tensed
تشدید یافتن
tense
تشدید یافتن
accenting
تاکید تشدید
agravation of punishment
تشدید مجازات
aggravative
مایه تشدید
accented
تاکید تشدید
accent
تاکید تشدید
tenser
تشدید یافتن
tensest
تشدید یافتن
supercharge
دستگاه تشدید
accents
تاکید تشدید
tenses
تشدید یافتن
tensing
تشدید یافتن
prod
سک زدن برانگیختن
prodded
سک زدن برانگیختن
rewake
دوباره برانگیختن
prodding
سک زدن برانگیختن
prods
سک زدن برانگیختن
excitation
تحریک برانگیختن
work up
بتدریج برانگیختن
put out
رنجاندن برانگیختن
partial enhancement factor
ضریب تشدید جزئی
n.m.r
تشدید مغناطیسی هسته
optical resonator
تشدید کننده نوری
aggravation
مایه تشدید جرم
provokes
دامن زدن برانگیختن
to incite somebody to something
کسی را به کاری برانگیختن
evinced
موجب شدن برانگیختن
evincing
موجب شدن برانگیختن
evinces
موجب شدن برانگیختن
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
to incite somebody to rebellion
کسی را به شورش برانگیختن
act
روح دادن برانگیختن
evince
موجب شدن برانگیختن
provoke
دامن زدن برانگیختن
acted
روح دادن برانگیختن
provoked
دامن زدن برانگیختن
rhumbatron
نوع متداول محفظه تشدید
Electron paramagnetic resonance
[EPR]
تشدید پارامغناطیس الکترون
[فیزیک]
synergy
پدیده تشدید یا تخفیف اثر
electron spin resonance
[ESR]
تشدید پارامغناطیس الکترون
[فیزیک]
cynergy
پدیده تشدید یا تخفیف اثر
to pretend an excuse
عذر برانگیختن بهانه انگیختن
to get off with somebody
کسی را از نظر جنسی برانگیختن
to try to get off with somebody
کسی را از نظر جنسی برانگیختن
to key up any to do s.th.
<idiom>
کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
shwa
حرف صدا دار میان کلمه بدون تشدید
schwa
حرف صدا دار میان کلمه بدون تشدید
salted weapon
جنگ افزار اتمی که قدرت رادیواکتیو ان تشدید شده باشد
sickest
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sick
علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
lasers
روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
laser
روش ذخیره سازی دیجیتالی با استفاده از لیزر برای برانگیختن ماده حساس به نور
helmzhold resonator
محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
design stress resultant
تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
remands
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanding
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded
اخذ تامین مجدد تشدید تامین
lasers
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
laser
وسیله تولید نور با طول موج یکسان در یک اشعه باریک به وسیله برانگیختن یک ماده به حدی که فوتونهای نورانی منتشر کند
phototransistor
نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود
magnetic nuclear resonance
تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
nuclear magnetic resonance
تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com