English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (7 milliseconds)
English Persian
civil department تشکیلات کشوری
Other Matches
civicism اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
machinery تشکیلات
brigades تشکیلات
brigade تشکیلات
organisations تشکیلات
systems تشکیلات
system تشکیلات
organizations تشکیلات
organization تشکیلات
trade association تشکیلات صنفی
reorganised تشکیلات مجدد
reorganises تشکیلات مجدد
reorganising تشکیلات مجدد
reorganize تشکیلات مجدد
reorganized تشکیلات مجدد
reorganization تشکیلات مجدد
reorganizing تشکیلات مجدد
mechanism of the organ نظام تشکیلات
formation ساختمان تشکیلات
structuring تشکیلات دادن
organizations تشکیلات سازماندهی
organisations تشکیلات سازماندهی
enterprises تشکیلات اقتصادی
enterprise تشکیلات اقتصادی
organization تشکیلات سازماندهی
reorganizes تشکیلات مجدد
structures تشکیلات دادن
structure تشکیلات دادن
underground تشکیلات محرمانه وزیرزمینی
formations تشکیلات زمین شناسی
organizable قابل تشکیلات دادن
disorganizing تشکیلات چیزی رابرهم زدن
organising تشکیلات دادن درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
telephone plant تشکیلات مراکز تلفن خودکار
disorganised تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganizes تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganising تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganises تشکیلات چیزی رابرهم زدن
disorganize تشکیلات چیزی رابرهم زدن
organises تشکیلات دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
stating کشوری
states کشوری
stated کشوری
civic کشوری
state- کشوری
vernacular کشوری
civilians کشوری
civil کشوری
state کشوری
civilian کشوری
vernaculars کشوری
Our organization is just standing on its own feet. تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
state- ایالت کشوری
stated ایالت کشوری
Civil Service خدمات کشوری
state ایالت کشوری
stating ایالت کشوری
states ایالت کشوری
intrastate درون کشوری
civil servants مستخدم کشوری
civil servant مستخدم کشوری
civil defence service خدمات کشوری
welfare state کشوردارای تشکیلات رفاه اجتماعی دستگیری از بینوایان
syndicalism سیستم اتحادیهای برای تشکیلات کارگری سندیکالیسم
theonomy کشوری که خداپادشاه ان باشد
civic d. محرومیت از حقوق کشوری
airspace [over a country] فضای هوایی [در کشوری]
to export something [from / to a country] صادر کردن [به یا از کشوری]
bilateral infrastructure سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
the u kingdom کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states کشوری که پادشاه داشته باشد
Salvation Army تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
banana republic کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
to mandate a territory to a country منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
C.A.B مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
C.A.B.s مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
imported بردن محصولات به کشوری برای فروش
banana republics کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
importing بردن محصولات به کشوری برای فروش
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
naturalising بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalize بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalises بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
centumvir عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
naturalizing بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
import بردن محصولات به کشوری برای فروش
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
naturalizes بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
development aid volunteer دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
self supporting country کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
postliminy or minium حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
gold standards حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
refinanced تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinance تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinances تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
national component هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
free trade شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
unionism اصول تشکیلات اتحادیه اتحادیه گرایی
king dom کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
consul نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com