Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English
Persian
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
Other Matches
dunite
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
diabase
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
andesite
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
syenite
نوعی سنگ که پوسته زمین را تشکیل میدهد
integral tank
تانک سوختی که پوسته رسانگر بخشی از دیواره ان را تشکیل میدهد
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
banjo axle
پوسته اکسل عقب اتومبیل که پوسته دیفرانسیل ان در وسط قرار دارد
exfoliation
پوسته پوسته شدن لایههای بتن یا سنگ در اثر حرارت محیط همجوار
constituted
تشکیل دادن
to erect into
تشکیل دادن از
formed
تشکیل دادن
forms
تشکیل دادن
organises
تشکیل دادن
organizing
تشکیل دادن
form
تشکیل دادن
constituting
تشکیل دادن
organize
تشکیل دادن
organising
تشکیل دادن
constitute
تشکیل دادن
organizes
تشکیل دادن
constitutes
تشکیل دادن
colonising
تشکیل مستعمره دادن
convening
تشکیل جلسه دادن
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
nucleate
تشکیل هسته دادن
convene
تشکیل جلسه دادن
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
preform
قبلا تشکیل دادن
colonises
تشکیل مستعمره دادن
colonized
تشکیل مستعمره دادن
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
pod
تشکیل نیام دادن
beds
تشکیل طبقه دادن
bed
تشکیل طبقه دادن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
form
تشکیل دادن ساختن
gang
جمعیت تشکیل دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
formed
تشکیل دادن ساختن
forms
تشکیل دادن ساختن
to form a habit
تشکیل عادت دادن
convened
تشکیل جلسه دادن
pods
تشکیل نیام دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
circlets
تشکیل دایره کوچک دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
vocalize
تلفظ کردن تشکیل دادن
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
circlet
تشکیل دایره کوچک دادن
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
surged
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surges
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
club
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
surge
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
raises
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
clubbing
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
raise
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
clubbed
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
flaked
جرقه پوسته پوسته شدن
flake
جرقه پوسته پوسته شدن
pelliculate
پوسته پوسته شامه دار
flaking
جرقه پوسته پوسته شدن
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
polymerize
باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
slough
پوست دله زخم پوسته پوسته شدگی پوست انداختن
desquamate
پوسته پوسته شدن
exfoliate
پوسته پوسته شدن
scabs
پوسته پوسته شدن
scab
پوسته پوسته شدن
scabrous
زبر پوسته پوسته
incrust
با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
wythe
پوسته
dish
پوسته
dishes
پوسته
membrane
پوسته
membranes
پوسته
shuck
پوسته
stator
پوسته
sleeves
پوسته
sleeve
پوسته
earth crust
پوسته
flaky
پوسته پوسته
chaff
پوسته
layer
پوسته
layers
پوسته
membrance
پوسته
scurf
پوسته
bushing
پوسته
leprose
پوسته پوسته
testa
پوسته
cryosphere
یخ پوسته
upper crust
پوسته
cortex
پوسته
cod
پوسته
cortices
پوسته
sludge
پوسته یخ
incrustment
پوسته
esquillage
پوسته
incrustation
پوسته
film
پوسته
filmed
پوسته
mantle
پوسته
mantles
پوسته
patagium
پوسته
skinning
پوسته
crust
پوسته
shells
پوسته
flake
پوسته
putamen
پوسته
shelling
پوسته
encrustations
پوسته
skins
پوسته
flaking
پوسته
crusts
پوسته
flaked
پوسته
skinned
پوسته
skin
پوسته
encrustation
پوسته
shelly
پوسته پوسته
single skinned
یک پوسته
case
پوسته
shell
پوسته
cases
پوسته
erratic scab
پوسته جوش
sublevel
زیر پوسته
subsell
زیر پوسته
skin friction
مقاومت پوسته
crusts
پوسته زمین
earth crust
پوسته زمین
energy shell
پوسته انرژی
skinning
پوسته ریخته گی
slough
پوسته خارجی
skinned
پوسته ریخته گی
pellicle
پوسته نازک
pellicular
پوسته دار
pelliculate
دارای پوسته
pods
پوسته محافظ
pod
پوسته محافظ
electron shell
پوسته الکترون
bushes
پوسته داخلی
soft skin
پوسته نرم
crusty
پوسته مانند
earth's crust
پوسته زمین
ion sheath
پوسته یونی
soft shell
نرم پوسته
skin
پوسته ریخته گی
snail
حلزون با پوسته
descaling
پوسته زدایی
soft shelled
نرم پوسته
rinded
پوسته دار
skins
پوسته ریخته گی
scutum
پوسته استخوانی
endocarp
پوسته هسته
crust
پوسته زمین
acetate film
پوسته استاتی
bush
پوسته داخلی
electron sheath
پوسته الکترونی
cooling shell
پوسته سردکننده
rawhide
پوسته خام
crankcase
پوسته موتور
rawhides
پوسته خام
oxide skin
پوسته اکسید
outer shell
پوسته والانس
cupola shell
پوسته کوپل
valence shell
پوسته والانس
membran
پوسته دار
curing membrane
پوسته نگهبان
encrustations
پوسته بندی
corrugated skin
پوسته موجدار
encrustation
پوسته بندی
damp proof membrane
پوسته نمبند
wing skin
پوسته بال
rinds
پوسته بیرونی هرچیزی
ectoclast
پوسته خارجی سلول
soft shelled
دارای پوسته تردوشکننده
encrust
با پوسته یاقشری پوشاندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com