Total search result: 201 (2 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
larceny |
تصرف غیرقانونی |
|
|
Other Matches |
|
illegality |
غیرقانونی |
illegal |
غیرقانونی |
extralegal |
غیرقانونی |
extra legal |
غیرقانونی |
lawlessness |
غیرقانونی |
kangaroo court |
دادگاه غیرقانونی |
unlawful |
حرام غیرقانونی |
blocking |
سد راه غیرقانونی |
illigal character |
کاراکتر غیرقانونی |
wrongful |
پرغلط غیرقانونی |
kangaroo courts |
دادگاه غیرقانونی |
sequestration |
توقیف غیرقانونی |
traffics |
تجارت غیرقانونی |
trafficking |
تجارت غیرقانونی |
trafficked |
تجارت غیرقانونی |
traffic |
تجارت غیرقانونی |
illegalize |
غیرقانونی دانستن |
illegally |
بطور غیرقانونی |
illegal move |
حرکت غیرقانونی شطرنج |
pound breach |
هتک حرز یا ورود غیرقانونی به چراگاه |
hacks |
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی |
hacked |
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی |
hack |
تجزیه کردن سیستم کامپیوتری به دلایل غیرقانونی |
floater |
کسی که درچند محل بنحو غیرقانونی رای بدهد |
outlawed |
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن |
superstitious uses |
مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود |
outlaw |
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن |
outlaws |
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن |
outlawing |
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن |
pirates |
کپی از نرم افزار یا موضوع دیگر که حق کپی دارد که غیرقانونی انجام شود |
pirating |
کپی از نرم افزار یا موضوع دیگر که حق کپی دارد که غیرقانونی انجام شود |
pirated |
کپی از نرم افزار یا موضوع دیگر که حق کپی دارد که غیرقانونی انجام شود |
pirate |
کپی از نرم افزار یا موضوع دیگر که حق کپی دارد که غیرقانونی انجام شود |
pirates |
ایجاد کپی از کارهای دارای حق کپی غیرقانونی |
pirated |
ایجاد کپی از کارهای دارای حق کپی غیرقانونی |
pirating |
ایجاد کپی از کارهای دارای حق کپی غیرقانونی |
infringement |
ایجاد کپی غیرقانونی از کتاب که حق کپی دارد |
infringements |
ایجاد کپی غیرقانونی از کتاب که حق کپی دارد |
pirate |
ایجاد کپی از کارهای دارای حق کپی غیرقانونی |
lien |
حق تصرف |
occupancy |
تصرف |
originality |
تصرف |
possession |
ید تصرف |
acquest |
تصرف |
possessorship |
تصرف |
tenure |
تصرف |
seizures |
تصرف |
possession |
تصرف |
seizure |
تصرف |
right of possession |
حق تصرف |
arrangements |
تصرف |
occupations |
حق تصرف |
arrangement |
تصرف |
occupation |
تصرف |
occupation |
حق تصرف |
occupations |
تصرف |
keeping |
تصرف |
possessory right |
حق تصرف یا مالکیت |
inhabitancy |
تصرف حق سکنی |
holds |
تصرف کردن |
occupations |
تصرف کردن |
lien |
حق تصرف وثیقه |
hold |
تصرف کردن |
restitution |
اعاده تصرف |
re-entry |
اعاده تصرف |
occupation |
تصرف کردن |
figuration |
ترکیب تصرف |
forceble entry and detainer |
تصرف عدوانی |
come into |
تصرف کردن |
glom on to |
تصرف کردن |
forcible entry and detainer |
تصرف عدوانی |
seizing |
تصرف توقیف |
seize |
تصرف کردن |
seized |
تصرف کردن |
re entry |
اعاده تصرف |
modification |
تصرف در معنی |
seizes |
تصرف کردن |
occupation |
اشغال تصرف |
occupations |
اشغال تصرف |
vesture |
تصرف اراضی |
to come into |
تصرف کردن |
occupying |
تصرف کردن |
possess |
در تصرف داشتن |
tenability |
قابلیت تصرف |
possesses |
در تصرف داشتن |
tenendum |
مدت تصرف |
to take possession of |
تصرف کردن |
to get possession of |
تصرف کردن |
priorities |
سبق تصرف |
priority |
سبق تصرف |
grab |
تصرف کردن |
grabbed |
تصرف کردن |
grabbing |
تصرف کردن |
grabs |
تصرف کردن |
to come to |
تصرف کردن |
occupies |
تصرف کردن |
possessing |
در تصرف داشتن |
take possession of |
تصرف کردن |
deflowers |
تصرف کردن |
deflowering |
تصرف کردن |
deflowered |
تصرف کردن |
deflower |
تصرف کردن |
prepossession |
تصرف قبلی |
put in possession |
تصرف کردن |
right of lien |
حق تصرف وثیقه |
occupy |
تصرف کردن |
seisin |
تصرف مطلق |
seizor |
تصرف کننده |
seizin |
تصرف املاک |
seizin |
تصرف مطلق |
seisin |
تصرف املاک |
usucaption |
تصرف بلا معارض |
to hold in fee |
تصرف مطلق داشتن در |
possession by title of ownership |
تصرف به عنوان مالکیت |
forcible de ainer |
ضبط یا تصرف عدوانی |
orinality |
قوه انشا تصرف |
mere right |
حق مالکیت بدون تصرف |
redisseinsin |
اعاده تصرف عدوانی |
expropriator |
سلب تصرف کننده |
capturing |
تصرف کردن ربایش |
regains |
دوباره تصرف کردن |
abating |
غصب یا تصرف عدوانی |
abates |
غصب یا تصرف عدوانی |
abated |
غصب یا تصرف عدوانی |
capture |
تصرف کردن ربایش |
abate |
غصب یا تصرف عدوانی |
hold |
جا گرفتن تصرف کردن |
holds |
جا گرفتن تصرف کردن |
dispossessed |
از تصرف محروم کردن |
captures |
تصرف کردن ربایش |
interpolating |
دخل و تصرف در سند |
interpolates |
دخل و تصرف در سند |
interpolated |
دخل و تصرف در سند |
interpolate |
دخل و تصرف در سند |
dispossessing |
از تصرف محروم کردن |
dispossess |
از تصرف محروم کردن |
dispossesses |
از تصرف محروم کردن |
regaining |
دوباره تصرف کردن |
deforce |
تصرف عدوانی کردن |
deforce |
تصرف غاصبانه کردن |
disposable income |
درامد قابل تصرف |
disseise |
تصرف عدوانی کردن |
regain |
دوباره تصرف کردن |
tenements |
هر چیز قابل تصرف |
regained |
دوباره تصرف کردن |
tenement |
هر چیز قابل تصرف |
possessing |
تصرف کردن دارا بودن |
reduction into possession |
از قوه به فعل دراوردن تصرف |
possess |
تصرف کردن دارا بودن |
secure |
تصرف کردن گرفتن هدف |
tenruial |
وابسته بمدت تصرف یااجاره |
vested in possession |
واگذاری مال تحت تصرف |
ejectment |
حق تصرف ملک ومطالبه خسارت |
possesses |
تصرف کردن دارا بودن |
suppliant |
خواهان دعوی اعاده تصرف |
preoccupies |
از پیش اشغال یا تصرف کردن |
preoccupy |
از پیش اشغال یا تصرف کردن |
personal disposable income |
درامد قابل تصرف شخصی |
land control operation |
عملیات تصرف اماجهای زمینی |
secures |
تصرف کردن گرفتن هدف |
lien |
حق وصول طلب حق تصرف وثیقه |
preoccupying |
از پیش اشغال یا تصرف کردن |
misappropriation of public property |
تصرف غیر قانونی در اموال عمومی |
hold down |
برای اثبات مالکیت در تصرف داشتن |
knight service |
تصرف مجانی ملک دربرابرخدمت نظامی |
things in possession |
اموالی که بالفعل در تصرف شخص هستند |
hold down |
نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه |
deflorate |
تصرف شده بکارت ازدست داده |
p is nine points of the law |
تصرف شرط عمده مالکیت است |
feudality |
تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی |
occupations |
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول |
chose in action |
حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست |
occupation |
حقوق و امتیازات ناشیه از تصرف اعیان غیرمنقول |
evictions |
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن |
eviction |
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن |
catches |
ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن |
lien |
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود |
prescriptions |
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان |
prescription |
دستورالعمل نسخه حق مالکیت در نتیجه تصرف طولانی و بلامعارض مرور زمان |
copyhold |
تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش |
waste |
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده |
wastes |
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده |
waste of manor |
اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند |
things in action |
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند |
prior possession |
تصرف به عنوان مالکیت دلیل مالکیت است مگر انکه خلاف ان ثابت شود |
disposable personal income |
درامد شخصی قابل تصرف درامد خالص پس از کسرمالیات |
wife's equity |
عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد |
escheat |
حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن |
seize |
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن |
seized |
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن |
seizes |
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن |
captured |
تصرف شده اغتنامی دستگیر شده |
use and occupation |
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند |
reputed owner |
در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است |
term |
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است |
termed |
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است |
terming |
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است |
conquer |
فتح کردن تصرف کردن |
occupying |
تصرف کردن سرگرم کردن |
occupy |
تصرف کردن سرگرم کردن |