Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
lycanthropy
تصور این که شخصی تبدیل به گرگ شده
Other Matches
werewolf
شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
werewolves
شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
werwolf
شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
graphics
در کامپیوتر که دستورات نرم افزاری را به سگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند که گرافیک را روی صفحه تصور متصل نشان میدهد
phantom order
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
imaginal
تصور کردنی قابل تصور
imaginable
تصور کردنی قابل تصور
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
transiguration
تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale
مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
restitution
تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
assembler
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to octal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion
تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
fancies
تصور
presumption
تصور
conceptualization
تصور
ideas
تصور
fancied
تصور
fancy
تصور
conceptions
تصور
fancying
تصور
presumptions
تصور
notion
تصور
notions
تصور
visions
تصور
vision
تصور
visualization
تصور
imaginativeness
تصور
conception
تصور
concepts
تصور ها
brainchild
تصور
imaginations
تصور
imagination
تصور
ideas
تصور ها
fanciest
تصور
internal conception
تصور
concept
تصور
tablature
تصور
supposition
تصور
notional
تصور
fiction
تصور
suppositions
تصور
fictions
تصور
idea
تصور
supposal
تصور
trow
تصور کردن
supposing
تصور کردن
vision
خیال تصور
visions
خیال تصور
legal fiction
تصور حقوقی
to get the idea
تصور کردن
phantasm
تصور خام
visionaries
تصور غیرعملی
prefiguration
تصور قبلی
unpremediated
تصور نشده
poetical imagination
تصور شاعرانه
visionary
تصور غیرعملی
images
تصور سیما
fancying
تصور کردن
concept
تصور کلی
fancy
تصور کردن
whirligig
تصور واهی
fanciest
تصور کردن
fancies
تصور کردن
fancied
تصور کردن
images
تصور خیالی
image
تصور سیما
image
تصور خیالی
picturing
تصور وصف
pictures
تصور وصف
pictured
تصور وصف
picture
تصور وصف
stereotype
تصور قالبی
stereotypes
تصور قالبی
stereotyping
تصور قالبی
ween
تصور کردن
concepts
تصور کلی
plotted
رسم تصور
misconception
تصور غلط
inconceivable
تصور ناپذیر
conceivable
تصور کردنی
to picture to oneself
تصور کردن
imagining
تصور کردن
plot
رسم تصور
image force
قوه تصور
imaginative faculty
قوه تصور
ideate
تصور کردن
plots
رسم تصور
coneive
تصور کردن
conceivability
قابلیت تصور
if
فرض تصور
to form a notion
تصور کردن
supposes
تصور کردن
imagined
تصور کردن
imagines
تصور کردن
the power of imagination
قوه تصور
misconceptions
تصور غلط
imagine
تصور کردن
inconceivable
تصور نکردنی
suppose
تصور کردن
psychological make up
تصور باطنی
public image
تصور عمومی
conceptive
تصور کننده
to from an idea of something
چیزیرا تصور کردن
gimcrack
تصور واهی نخودهراش
porenotion
تصور پیش از وقت
ideologist
متخصص علم تصور
prefiguring
از پیش تصور کردن
pejudgement
تصدیق بلا تصور
preconception
تصدیق بلا تصور
prefigures
از پیش تصور کردن
prefigured
از پیش تصور کردن
preconceptions
تصدیق بلا تصور
idealization
تطبیق یا تطابق با تصور
misconceive
تصور غلط کردن
porenotion
تعصب بلا تصور
imaginably
بطور قابل تصور
incogitable
غیر قابل تصور
preconceive
قبلا تصور کردن
inconceivability
غیرقابل تصور بودن
inconceivably
بطور غیرقابل تصور
prefigure
از پیش تصور کردن
supposable
تصور کردنی مفروض
prejudgment
تصدیق بلا تصور
prejudication
تصدیق بلا تصور
prefiguration or prefigurement
تشبیه از پیش تصور قبلی
i imagine he is my friend
من تصور میکنم او دوست من است
i imagine him to be my friend
من تصور میکنم که او دوست من است
imaginative
دارای قوه تصور زیاد
idealistically
از روی اعتقاد به تصور وخیال
conceptualize
تصور یا اندیشه چیزی راکردن
tabula rasa
فکر ساده وبدون تصور اطفال
approving
تصور اینکه چیزی خوب است
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
approves
تصور اینکه چیزی خوب است
approve
تصور اینکه چیزی خوب است
idealism
خیال پرستی مسلک اصالت تصور
ideally
بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
lycanthrope
کسی که تصور میکند گرگ شده است
idegraphy
علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
think little of
<idiom>
تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
i have no idea of that
هیچ اگاهی از ان ندارم نمیتوانم تصور کنم چه چیزاست
material theory of heat
پندار مادیت نسبت بگرما تصور اینکه گرما ماده است
MIP mapping
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
frame
بخشی از حافظه برای ذخیره سازی تصور پیش ز نمایش آن روی صفحه
civilian
شخصی
civil
شخصی
personae
شخصی
personas
شخصی
civilians
شخصی
one
شخصی
personal
شخصی
ones
شخصی
persona
شخصی
some one
شخصی
privates
شخصی
private
شخصی
informal
شخصی
personable
شخصی
personal identity
هویت شخصی
personal motive
غرض شخصی
private motive
غرض شخصی
hire out
<idiom>
اجاره شخصی
A private car.
اتوموبیل شخصی
bomb scare
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
self interest
غرض شخصی
under one's belt
<idiom>
میل شخصی
personal outlays
هزینههای شخصی
personal interest
نفع شخصی
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
self intrest
نفع شخصی
self interest
نفع شخصی
personal income
درامد شخصی
personal influence
نفوذ شخصی
personal exemptions
معافیتهای شخصی
personal error
خطای شخصی
very own
<adj.>
خصوصی
[شخصی]
personal ownership
مالکیت شخصی
personal staff
ستاد شخصی
personal service
ابلاغ شخصی
personal remarks
انتقادات شخصی
personal requirment
احتیاجات شخصی
personal requirment
حوائج شخصی
personal property
مایملک شخصی
personal right
حقوق شخصی
personal service
خدمت شخصی
personalized form letter
فرم شخصی
personal constructs
سازههای شخصی
personalty
دارایی شخصی
under one's thumb
<idiom>
زیرنظر شخصی
passanger car
اتومبیل شخصی
personal computing
محاسبات شخصی
personal affairs
امور شخصی
personalty
اموال شخصی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com