English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
verbal image تصویر ذهنی کلامی
Other Matches
mental image تصویر ذهنی
image تصویر ذهنی
images تصویر ذهنی
eidetic imagery تصویر ذهنی روشن
aniconia فقدان تصویر ذهنی
phantasm روح تصویر ذهنی
verbal کلامی
verbal intelligence هوش کلامی
verbal iq هوشبهر کلامی
verbalization بیان کلامی
onomatomania وسواس کلامی
verbal ability توانایی کلامی
verbal behavior رفتار کلامی
verbal fluency سیالی کلامی
verbal comprehension درک کلامی
verbal catharsis پالایش کلامی
distractable speech حواسپرتی کلامی
verbal learning یادگیری کلامی
verbal reinforcement تقویت کلامی
verbal suggestion تلقین کلامی
verbal test ازمون کلامی
nonlanguage test ازمون غیر کلامی
preverbal phase مرحله پیش کلامی
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
crops کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crop کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
images سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
cropped کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
picturing آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictured آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
acrobats که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
acrobat که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
images تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
flickers تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
refreshed بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
autos الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
auto الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
refreshes بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
persistence مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
tracings تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
orthographic تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
subjective ذهنی
psychical ذهنی
psychic ذهنی
mental ذهنی
heuristic ذهنی
intellectual ذهنی
intellectuals ذهنی
background تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
backgrounds تصویر نمایش داده شده به عنوان صفحه پشتی در برنامه یا ویندوز GUI. این تصویر حرکت نمیکند و اختلافی در برنامه ایجاد نمیکند
faculty قوه ذهنی
subjective reality واقعیت ذهنی
stupidness کند ذهنی
rehearsals مرور ذهنی
mentally handicapped معلول ذهنی
stupdity کند ذهنی
to stamp on the memory ذهنی کردن
imagery تصویرسازی ذهنی
intellectuals ذهنی روشنفکر
intrinsic طبیعی ذهنی
subjectivism ذهنی گرایی
unintelligence کند ذهنی
subjective utility سودمندی ذهنی
mental development رشد ذهنی
faculties قوه ذهنی
rehearsal مرور ذهنی
subjective value ارزش ذهنی
bradyphrenia کندکاری ذهنی
to imprint on the mind ذهنی کردن
subjective equality برابری ذهنی
mental function کارکرد ذهنی
mental faculty قوه ذهنی
mental faculties قوی ذهنی
mental discipline پرورش ذهنی
mental growth رشد ذهنی
perceptual handicap ناتوانی ذهنی
imbecility کند ذهنی
mental confusion گم گشتگی ذهنی
mentality قوه ذهنی
mental analysis تحلیل ذهنی
mental ability توانایی ذهنی
mentalities قوه ذهنی
imaginary <adj.> ذهنی باف
mental structure ساخت ذهنی
mental maturity بلوغ ذهنی
mental process فرایند ذهنی
intellectual ذهنی روشنفکر
psychgenetic موجدمحرکات ذهنی
heuristic learning یادگیری ذهنی
psychological make up نمود ذهنی
psychogenic موجدمحرکات ذهنی
mental set امایه ذهنی
images نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
image dissector tube لامپ تجزیه کننده تصویر لامپ دیسکتور تصویر
raster scan ردیابی افقی محل تصویر پیمایش محل تصویر
subjectively بطور ذهنی یا باطنی
faculty psychology روانشناسی قوای ذهنی
mental subnormality عقب ماندگی ذهنی
subjective psychology روانشناسی ذهنی گرا
oligophrenia عقب ماندگی ذهنی
psychologt دانش قواوکارهای ذهنی
hypophrenia عقب ماندگی ذهنی
subjective scoring نمره گذاری ذهنی
brain worker کارگر ذهنی روشنفکر
faculties نیروی ذهنی دانشکده
mentally deficient عقب مانده ذهنی
mentally subnormal عقب مانده ذهنی
stupidities کند ذهنی بی علاقگی
mentally retarded عقب مانده ذهنی
connotations توارد ذهنی معنی
connotation توارد ذهنی معنی
stupidity کند ذهنی بی علاقگی
noetic ذهنی قیاس منطقی
faculty نیروی ذهنی دانشکده
mental retardation عقب مانده ذهنی
mental deficiency عقب ماندگی ذهنی
mental retardation عقب ماندگی ذهنی
presence of mind حاضر ذهنی هوشیاری
stupors کند ذهنی گیجی
stupor کند ذهنی گیجی
psychics دانش قوا وکارهای ذهنی
primary mental deficiency عقب ماندگی ذهنی نخستین
secondary mental deficiency عقب ماندگی ذهنی ثانوی
borderline mental retardation عقب ماندگی ذهنی مرزی
image formation تولید تصویر تصویر
low grade defective عقب مانده ذهنی تراز پایین
otis lennon mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
columbia mental maturity scale مقیاس کلمبیا برای بلوغ ذهنی
educable mentally retarded عقب مانده ذهنی اموزش پذیر
california tests of mental maturity ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
terman group test of mental ability آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
trainable mentally retarded عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
psychogenesis ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
scan درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scans درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
scanned درون CRT یا صفحه نمایش . اشعه تصویر صفحه نمایش روی هرخط اسکن حرکت میکند تا تصویر را روی صفحه نمایش ایجاد کند
subjective فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
skew تصویر کج
ikons تصویر
vignettes تصویر
gratings در تصویر
illustrations تصویر
grating در تصویر
skewing تصویر کج
icons تصویر
icon تصویر
illustration تصویر
portrayals تصویر
image line خط تصویر
portrayal تصویر
skews تصویر کج
imagery تصویر
vignette تصویر
afterimage رد تصویر
portrait تصویر
likeness تصویر
picturing تصویر
picture تصویر
scenography تصویر
portraits تصویر
pictured تصویر
image تصویر
likenesses تصویر
images تصویر
shape تصویر
pictures تصویر
delineation تصویر
projections تصویر
shapes تصویر
projection تصویر
image scale مقیاس تصویر
image reversal برگشت تصویر
image sharpness ترام تصویر
image reversal نقض تصویر
image test تست تصویر
picturesque شایان تصویر
image transformation تبدیل تصویر
image transmission انتقال تصویر
image shape کادر تصویر
anaglyph تصویر ژرفانما
aspect ratio نسبت تصویر
image source منبع تصویر
image speard انتشار تصویر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com